یوکو اوگاوا: وقتی از در چرخان شیرینی‌فروشی گذشتم و داخل شدم، تمام صداهای میدان درجا خفه شد و جایش را بوی وانیل گرفت

یوکو اوگاوا: وقتی از درِ چرخانِ شیرینی‌فروشی گذشتم و داخل شدم، تمام صداهای میدان درجا خفه شد و جایش را بوی وانیل گرفت. مغازه خالی بود. با تردید صدا زدم: «ببخشید» جوابی نیامد، پس تصمیم گرفتم روی چارپایه‌ای در گوشه‌ای بنشینم و صبر کنم. اوّلین بار بود آمده بودم داخل شیرینی‌فروشی، مغازه‌ای کوچک و تر و تمیز. کیک‌ها، پای‌ها، و شکلات‌ها را به‌دقت چیده بودند توی ویترین شیشه‌ای، و قوطی‌های بیسکویت را در دو طرف ردیف چیده بودند روی قفسه‌ها. روی پیشخوان پشت دستگاه ثبت، یک رول کاغذ کادوی چارخانه‌ی نارنجی و آبیِ کم‌رنگِ خوشگل بود.همه‌چيز به نظر خوشمزه می‌آمد. اما از قبل می‌دانستم چه می‌خواهم بخرم: دو تا كيك توت‌فرنگی. همين. @honarocinema