📚 داستاننویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکانداستان را به شیفتگان فرهنگِ ایرانزمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکانداستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani
کامران محمدی: در بین رمانهای اول سال گذشته، «طلابازی» امیرحسین شربیانی، تقریبا همان قدر خوب بود که شنیده بودم، نه بیشتر نه کمتر
کامران محمدی: در بین رمانهای اول سال گذشته، «طلابازی» امیرحسین شربیانی، تقریبا همان قدر خوب بود که شنیده بودم، نه بیشتر نه کمتر. «پاییز فصل آخر سال است» نسیم مرعشی هم همین طور. هرچند مرعشی از الگویی در رمان اولش پیروی کرده که به حد مافوق اشباع رسیده: چند فصل اولشخص که هر یک را یکی از کارکترها تعریف میکند. این شکل نوشتن تقریبا سادهترین راه نوشتن رمان است و شاید به همین علت، هر سال چند نمونه داریم. (مثل ساعت ویرانی آرام روانشاد، در دو فصل.) منتها مرعشی از پس قسمت سخت این شکل داستانگویی خوب برآمده: ایجاد تفاوت معنادار در کارکترها از طریق ایجاد تفاوت در نگاه، عادتهای کلامی و الگوهای ذهنی. هرچند که در حوزهی محتوا (طرح)، باز هم با زنان جوانی سروکار داریم که شکست خوردهاند، یکی ولشان کرده و... خلاصه در حال نالهاند. این گروه داستانها ظاهرا هنوز دست از سر خانمهای نویسنده برنداشتهاند، و از اینها هم هر سال چند نمونه داریم. (ازجمله «وارونگی» عطیه راد.)
ولی رمانی که کموبیش دیده نشد و از عواید گروهها و جلسات و رسانهها، شاید کمترین بهره را برده باشد، «بوی برف» شهلا شهابیان است. این رمان چه در فرم روایت چه در محتوا، تازگی (به معنای تکراری نبودن) قابل اعتنایی دارد. به بیان بهتر، شبیه نیست. آن هم در دورهای که شبیهخوانی، یکی از مهمترین وجوه ادبیات ماست! «بوی برف» دستکم تقلید رآلیسم جادویی (عشق تازهی نویسندگان ایرانی) یا آه و نالههای زنان شکستخورده نیست. یا برای تعریف کردن داستانش، همان کارهای همیشگی را نکرده. به تاریخ و وجوه اجتماعی-سیاسی رمان توجه دارد و توجهاش از جنس مستندنگاری یا شعار نیست (آن طور که مثلا در «خط چهار مترو» لیلی فرهادپور دیده میشود.) با این حال، البته باز هم مردی رفته و زنی حالش خوش نیست! با این تفاوت که این بار وجه سیاسی ماجرا، قصه را از نق زدنهای غیرقابل درک راوی نجات داده است. شهابیان کمی هم در تصویرها و توصیفهایش درگیر کلیشه است که شاید علتش کمحوصلگی معمول نویسنده در تجربهی رمان اول باشد؛ خستگی، و انتخاب دمدستیترین گزینهها... با این حال، و سرجمع، «بوی برف» بعید است برای خوانندههای معمول ادبیات داستانی جذاب باشد، هم به علت نقاط قوتش، و هم چون موضوعش در عین تازگی، کمی بوی کهنگی میدهد! یعنی تکراری نیست، ولی بهروز هم نیست. به چیزی میپردازد که دغدغهی امروز، بهویژه جوانان امروز (مخاطبان اصلی ادبیات) نیست. اما حتما برای متخصصان و مخاطبان جدیتر، رمانی خواندنی است. و حیف است که دیده نشود. @dastanirani