شیوه نگارش گلشیری / یادداشتی از رضا براهنی/ پاره ۱

شیوه نگارش گلشیری / یادداشتی از رضا براهنی/ پاره 1
هوشنگ گلشیری در زندگی نه چندان طولانی از نظر ماه و سال، اما بسیار پربار از لحاظ تولید فرهنگی و ادبی و نیز وقف بیش از دو دهه از زندگی پربارش در راه " آزادی اندیشه و بیان بی هیچ حصر و استثناء"¹ بر ادبیات ایران تاثیری عمیق گذاشته است. گرد فراموشی بر چهره او هرگز نخواهد نشست.

در زمان مرگ او در یادداشت کوتاهی که برای قرائت در مراسم تدفین به ایران فرستادم، در چهار پنج سطر اول آن اشاره کردم که مرگ او یگانه ای است از میان سه یا چهار یگانه این زمان، این زبان و این نثر. در قصه کوتاه در نسل خود تالی نداشت، ندارد. هم قامت هایش هدایت و چوبک اند، و شاید – می گویم شاید - بهرام صادقی و غلامحسین ساعدی.

در قصه بلند کارِ بدیع کرده است. گلشیری نوع ادبی را به هم ریخته است. هم از قصه کوتاهِ بلند، و هم از نوعِ رمان، نوع زدایی کرده است، که حاصل کار شازده احتجاب است، و به نوعی آینه های دردار، که در حد وسط بین قصه کوتاهِ بلند، و رمان از سویی دیگر، راقمِ نوعی ادبی بوده است.

در این آثار، و قصه های بیشمار کوتاهش، با وسواس انسان و زبان سر و کار داریم، و نیز با وسوسه مرگ و وسوسه شهادت و معصومیت، و نقیض های رندانه این دو.² به مسائلی از این دست ذیلا خواهم پرداخت. اما بگویم که هرچند نوشتن و ادبیات قصّوی کار اصلی او بود، در چند حوزه دیگر نیز کار جدی کرده، که یکی از آنها نقد و انتقاد ادبی است، و دیگری تربیت قصه نویسان جوان، که اکنون بسیاری از آنان کارهای جدی تحویل ادبیات معاصر فارسی داده اند.

در موضوع دیگر در حوزه مبارزه با سانسور و شرکت با سایر نویسندگان و شاعران معاصر، به ویژه در هر دو رژیم سلطنتی و اسلامی – در جهت افشای خفقان و کوشش در راه بازکردنِ فضا برای ارائه آزادانه آثار ادبی و هنری – بی هیچ حصر و استثناء و یا حضور سانسور.

ضرورت دارد در آغاز این یادداشت اشاره کنم به گروه پنج نفره مرکب از سیمین بهبهانی، محمود دولت آبادی، هوشنگ گلشیری، دکتر جواد مجابی و راقمِ این یادداشت، که از سوی اعضای کانون در کوشش احیای کانون نویسندگان ایران انتخاب شده بودیم. در آن زمان چندین مصاحبه کردیم، خواستیم شعرخوانی بگذاریم برای جمع آوری اعانه برای زلزله زدگان شمال غرب، و با قرار نگرفتن در گود مطبوعات ماهانه آن زمان از طریق نگارش مقاله یا مصاحبه های خودی و جمعی، پیام کانون را به گوش همگان برسانیم. در مصاحبه ای با مجله آدینه آن زمان، یک یک اندیشه هامان را با مردم در میان گذاشتیم.
هوشنگ گلشیری نظرش را در حوزه رمان و مسئله سانسور چنین بیان کرد:
" از نظر من چاپ و نشر کتاب باید آزادانه باشد. با برخی از معیارهایی که در شرایط کنونی اعمال می شود، حتی بسیاری از کتابهای کلاسیک فارسی را نمی توان چاپ کرد، مثل مثنوی مولوی، کلیات عبید زاکانی، هزار و یک شب، ... رمان و داستان یعنی آزادی، یعنی اعتقاد داشتن به آزادی فردی. رمان نویس نمی تواند سانسور را بپذیرد. از کار و اثر نباید تعبیرهای عجیب و غریب کرد. نباید کسانی که تخصصی در کار داستان ندارند، درباره انتشار داستان و رمان تصمیم بگیرند .... وقتی در جامعه، خیانت، دزدی، بیماری روانی و... وجود دارد، نویسنده درباره آنها می نویسد."

"نویسنده باید بدی ما را نیز بنویسد تا بتواند از آنها انتقاد کند. نوشتن رمان هایی که همه آدم های آن چای می خورند و حرف های اخلاقی می زنند، دردی را دوا نمیکند. ریا و دروغ است. بروید و تحقیق کنید و بپرسید که جانی ها، دزدها، و منحرفان کدامشان رمان خوانده اند و در نیمه رمان فاسد شده اند. گمان نمی کنم یک نفر را پیدا کنید که با خواندن رمان و داستان دست به خیانت زده باشد و یا دچار فساد اخلاقی شده باشد... اگر می خواهیم رمان و داستان داشته باشیم باید بپذیریم که در رمان و داستان تمام ابعاد زندگی راه می یابد... رمان نویس انسان معتقد به آزادی است و انسان برای ارتباط با جهان به داستان، فیلم و روزنامه احتیاج دارد. با حذف رمان و داستان انسان را از شناخت زندگی محروم می کنیم. لازمه خلق رمان آزادی نویسنده است. قانون حقوق مولفان و مصنفان باید این آزادی را به رسمیت بشناسد..."³
#رضا_براهنی