📢اخوان‌ثالث، فردوسی، و ماجرای گورها

📢اخوان‌ثالث، فردوسی، و ماجرای گورها
@matikandastan

سایه اقتصادی‌نیا: شاعری که کهن‌بوم و برش را دوست می‌داشت، چهارم شهریور ۱٣۶٩ درگذشت. پیکر او در کنار شاعری آرام گرفت که خود یکی از ستون‌های این کهن بوم‌وبر است. اخوان‌ثالث، در کنار فردوسی. تقارنی دلپذیر دو شاعر ملی را، از پس گذر قرن‌ها، در کنار هم قرار داد.
اگر سال‌های پیش قدم به توس می‌گذاشتید، پیش از آنکه زمین را سنگفرش کنند و مجسمۀ کلّۀ اخوان را روی ستون زشتی بالای مقبره‌اش علم کنند که مثلاً شاعر را ارج نهاده‌اند، سنگ قبر کوچک و محجوب اخوان را لابه‌لای علف‌ها می‌یافتید. درست عین خودش که گفته بود، هیچ و چیزی کم. و این هیچ، این کم، در سایۀ جبروت بنای یادبود فردوسی، که روسیاهان نوشته‌های حکاکی‌شدۀ رویش را با نوک قلم سیاه کرده‌ بودند، چنان گیرا و تکان‌دهنده بود که محال بود سرت از طوفان تاریخ به دوار نیفتد.
فردوسی، شاعری که قدرت سیاسی و مذهبی حاکم بر زمانه‌اش نگذاشته بود او را در گورستان مسلمانان دفن کنند، حالا سایۀ سترگش را بر سنگ نجیبی گسترده بود که با جواز و امضای قدرت سیاسی و مذهبی حاکم در آن باغ قرار داده شده بود. عجیب نیست؟ نفوذ سیاسی و مذهبی آن یکی را در قرن چهارم از گورستان شهر بیرون می‌کند، نفوذ سیاسی و مذهبی این یکی را در قرن حاضر در همان خاک دفن می‌کند. گویی گورها همواره جولانگاه قدرت‌ها بوده‌اند.
اما سرانجام، این هر دو، به قول شریفش، بر قدرت بودند، نه با قدرت. از همین جا بود که «گوشی را گذاشتند و تا آخر هم سراغ او نرفتند.»
@matikandastan