📢📢📢در دری در آتش بی‌بی‌سی. اقتصادی‌نیا: بی‌بی‌سی آتشی افروخته از کلمات

📢📢📢دُرّ دری در آتش بی‌بی‌سی
@matikandastan

سایه اقتصادی‌نیا: بی‌بی‌سی آتشی افروخته از کلمات. «دری» را از «فارسی» جدا کردن، هیچ مبنای علمی ندارد و جز برنامه‌ای سیاسی برای تکه‌تکه کردن پیکر مادرمان نیست. زبان فارسی مادر همۀ ماست. همه از پستان او شیر خورده‌ایم. همه در دامن این زبان پرورده‌ایم. نوش و نیشش از آن همۀ ماست. میان فارسی، فارسی دری، و دری هیچ تفاوت تاریخی نیست، هیچ تفاوت زبانی نیست. ساختار صرفی و نحوی و معنایی هر سه یکی است. از اینها مهم‌تر، روح این سه یکی است. این زبان مادر ماست، وطن ماست.
امروز سطرهایی از احسان یارشاطر را به یاد آوردم، فردی که تمام وجهۀ همّت خود را صرف خدمت به مملکتی کرده که دیریست از آن رانده شده است. رانده شدن سهل است ـ او حتی پیش از این که رسماً ناگزیر به ترک مملکت شود، از انواع و اقسام دهن‌کجی‌ها و برچسب‌های روشنفکران چپ و سربازان راست، بی‌نصیب نبوده است. او نیز ممکن بود امروز، مانند بسیاری دیگر، با زبان فارسی قهر باشد، به این مادر پشت کند و در یکی از ده‌ها رادیو و تلویزیونی که از بام تا شام در کار انکارند، به زبان فارسی ناسزا بگوید. از ضعف و لکنتش بنالد، طرف کُلَه کج گذارد و تند نشیند. اما او چنین نکرد و در عوض، کارها راند. فراتر ایستاد و تمام‌قد، به خدمت فرهنگی. این مرد بزرگ در زبان فارسی خانه کرد و روحش را گرم نگاه داشت. وطنش را از او نگرفتند، چون او در زبان فارسی وطن گزیده بود:
«وطن ما، به یک معنی، سرزمینی‌ست پر از صحراهای فراخ و کوه‌های بلند و رودها و دریاچه‌هایی که در درازای زمان بارها زیر پای مهاجمان مختلف کوفته شده و باز به‌پاخاسته... ولی ما وطن دیگری هم داریم که در ذهنمان جای دارد. وطنی که رودکی در آن چنگ می‌نواخت و فردوسی از خِرَد و دلاوری‌های قهرمانان سخن می‌گفت، و خیام سرگردانی انسان را بازمی‌نمایاند و ابوسعید و نظامی و سعدی و مولوی و حافظ، با استادی حیرت‌انگیز، از ظرایف روان انسان –بیش از همه عشق– سخن می‌گفتند. این وطن را می‌توان از گزند حوادث در امان داشت. وطن من این وطن است... وطن من زبان فارسی‌ست.»
@matikandastan