📚 داستاننویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکانداستان را به شیفتگان فرهنگِ ایرانزمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکانداستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani
[۱۰/۲۴، ۱:۴۰ قبلازظهر] انصافی مصطفی: ضلع چهارم مثلث: سانسور
[۱۰/۲۴، ۱:۴۰ قبلازظهر] انصافی مصطفی: ضلع چهارم مثلث: سانسور
همهی اینها را اضافه کنید به اینکه ممیزی بیسابقه در دولتهای نهم و دهم باعث تقویت اقتصاد زیرزمینی نشر شد. کتابهایی که مجوز چاپ نمیگرفتند با کیفیتی مناسب (طبیعتاً پایینتر از کیفیت چاپ توسط ناشر) توسط ناشران زیرزمینی افست میشد و به بساط دستفروشان میدان انقلاب راه مییافت و در نتیجه، سودی که حاصل زحمات مؤلف و ناشر بود به جیب افستکاران میرفت و این جریان هنوز هم ادامه دارد و هنوز هم به ناشران ضررهای اقتصادی وارد میکند. درحالیکه در روزگار ما عملاً هیچ کتابی در محاق توقیف نمیماند و در بدترین حالت در اینترنت یافت میشود و به تبع آن بهسادگی به صورت افست در بساط دستفروشان انقلاب پیدا میشود، در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دستگاه عریض و طویلی به نام ادارهی کتاب وجود دارد که از بیتالمال تغذیه میکند تا به کتابهایی که بالأخره روزی به دست مخاطبانش میرسد مجوز بدهد یا ندهد؛ از بودجهی عمومی مردم ایران استفاده میکند تا به مردم بگوید چه کتابی بخوانند و چه کتابی نخوانند، چه کتابی خوب است چه کتابی بد.
در بالا به مسئلهی بیاعتمادی مردم به نویسندگان اشاره شد. یکی دیگر از دلایل بیاعتمادی مردم به ادبیات داستانی ایران همین پدیدهی سانسور است که از بیرون بر نویسندگان تحمیل میشود. نویسندهی ایرانی حتا چند دقیقه، فقط چند دقیقه از مکالمات واقعی مردم در کوچهها و خیابانها و شبکههای اجتماعی را نمیتواند در رمان و داستانش بازتاب بدهد که اگر بدهد، ممیز محترم ادارهی کتاب آنها را سانسور میکند تا به چشم و گوش مردم نرسد، انگار مردم یک مشت موجود چشموگوشبستهی آفتابمهتابندیدهی ازهمهجابیخبر باشند.
اینگونه میشود که سانسور تأثیرش را به شدیدترین شکل ممکن بر هر سه ضلع صنعت نشر میگذارد:
جهانِ داستان اساساً نمیتواند به زمان و مکانی برای زیست خواننده تبدیل شود. در نتیجه، مردم نسبت به ادبیات داستانی بیاعتماد میشوند و پازل بیاعتمادی مردم به رمان و داستان ایرانی که دربالا به تعدادی از علل آن اشاره شد تکمیل میشود.نویسنده، که برای نوشتن یک رمان حداقل یک سال زحمت میکشد، ترسو و اخته و خودسانسور بار میآید تا بتواند نتیجهی زحمتش را با چنگودندان از تجاوز ادارهی کتاب در امان نگه دارد و به دست مردم برساند.تعدادی از ناشران اصلاً عطای چاپ داستان و رمان ایرانی را به لقایش میبخشند تا مجبور نشوند برای نگه داشتن یک جملهی معمولی در داستان، که مردم هزاربار بدترش را روزانه هزاربار در شبکههای اجتماعی دستبهدست میچرخانند، مجبور به نامهنگاری با ادارهی کتاب یا بالا و پایین رفتن از پلههای آن اداره شوند.
[۱۰/۲۴، ۱:۴۱ قبلازظهر] انصافی مصطفی: من معتقدم همه این موارد دست به دست هم داده اند که این وضعیت پیش بیاد. هر تحلیلی با حذف هر کدوم از این جنبه ها خطا داره.