روزی که اسب‌ها می‌ریزند!

روزی که اسب ها می ریزند!

"روز اسبریزی" نام داستان کوتاهی از مجموعه ی 'یوزپلنگانی که با من دویده‌اند' نوشته ی "بیژن نجدی" است.
نجدی متولد ۱۳۲۰ و متوفی ۱۳۷۶ است، نویسنده ای که برای داستان کوتاه "یوزپلنگانی که با من دویده‌اند" در سال ۱۳۷۳ برنده ی جایزه ی ادبی گردون شد.
داستان "روز اسبریزی" روایت اسبی است که در مسابقه ای محلی از دیگر اسبان پیشی می گیرد و صاحبش قالان خان یک زین و پوستین برنده می شود. قالان خان اسب را به گردش می برد و راضی است. اما آسیه -دختر نوجوان قالان خان- وقتی برای خشک کردن اسب به طویله می آید، بدون زین و دهنه سوار اسب می‌شود و در دهکده می تازد. قالان خان نگران سلامت دختر است، اما اسب مزه ی آزادی و رها شدن را چشیده است...
داستان با این اتفاقات شکل می گیرد. توصیفات خواندنی و بکر نجدی که از زبان اسب بیان می‌شود، خواننده را سر شوق می آورد. تغییر مکرر و مداوم زاویه ی دید داستان (اسب،دختر) خواننده را به چالشی جدی دعوت می کند. تقابل های دوتایی، آنگونه که فردیناند دو سوسور بیان کرده و بعدتر ژاک دریدا آن را تکمیل (به عقیده ی نویسنده این متن) کرد، به خوبی در این داستان مشهود اند. تقابل هایی که شاید شاخص ترین آنها تقابل انسان/حیوان یا به بیان دقیق تر انسان/طبیعت باشد. تقابلی که با خواندن نقدی شالوده شکن، بر اساس نظریات دریدا نوشته ی حمید عبداللهیان و فرنوش فرهمند، ما را به درک دقیق تری از متن داستان می رساند. داستانی که بدون شک تا مدت ها، حرف برای گفتن دارد.

امید خواجوی نیا

@omid_ontelegram
@absurdmindsmedia