📚 داستاننویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکانداستان را به شیفتگان فرهنگِ ایرانزمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکانداستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani
📢آیا جلال میتواند برندهی جایزهی جلال باشد؟. امیری: میتوان به آثار آقای جلال جایزهی جلال داد؟
📢آیا جلال میتواند برندهی جایزهی جلال باشد؟
@matikandastan
میثم امیری: میتوان به آثار آقای جلال جایزهی جلال داد؟ مثلاًسنگی بر گوری که بعداز غربزدگی ــ یعنی بعد از «مسلمانی» ــ نوشته شد میتواند برندهی جایزهی جلال باشد؟ واقعیت این است که سرِ ضرب نمیتوان به این مسئله پاسخ داد؛ کسی که حاضر باشد به سنگی بر گوری جایزه بدهد یعنی به اندازهی خوبی در نوشتن روشنفکر شده است و فردیت آشکار و گزنده و ستهیندهی نویسنده از اتاقخواب و زنش را در این کتاب پسندیده است. و از آن بدتر جایزهدادن به کسی است که کیبوتص را ــ حتی پس از ختنهی فکری ــ درست یافته است. آلاحمد در سفر به ولایت عزرائیل به سال ۴۱ کیبوتص را مورد توجه قرار داده است و هیچ متن دیگری از او نیست که ادعاهایش را دربارهی مزارع اشتراکی اسرائیل نسخ کرده باشد. دیگر آنکه حتی آثار دیگری از جلال در دههی ۴۰، آنطور که بچسبد، برای اهل «الایمان والمغفره» قابلاتکا نیست؛ چه آنکه آلاحمد ساز چپ را در دستگاه دستسازی که با اسلام ناهمراه نباشد کوک میکرده است، نه ساز اسلام را آنطور که جلالنخواندهها مدعی آناناند. یکی از وصیهای جلال هم ابراهیم گلستان است که بعید است به این زودیها در عشای ربانی حاکمیت، لابهلای توبهها، غسل تعمید داده شود؛ حضور این «استخوان در گلو» در وصیتنامهی آلاحمد، لاکردار، آن نوشته را از کار انداخته است. از این همه میماند محاسن بلندِ آلاحمد که در آخرین عکسی که از او در ده اسالِم گرفتهاند، ذوقآور است، چنان ذوقآور که این محاسن بعدها روی جلد کیهان فرهنگی هم رفت؛ گویا ایدئولوژیپردازان را باکِ این نبود که مرادشان به احترام چپ قدیمی که چند ماهی زودتر از خودش ریق رحمت را سرکشیده بود ریش توپی گذاشته است، نه متأثر از «توبهی نصوح». طنز تلخ زمانه مجال اندکی بود که به آلاحمد داده شد تا بعد از رفیق نیروی سومش جهان را بپاید، آنقدر اندک که فرصت نیابد ریش را بتراشد. با همان حال از دنیا رفت و به فیروزآبادی انتقال یافت و معمای ریشْ حکومت ریشوها را خوشایند افتاد؛ از اجر اخروی هم شاید همین بس که کنار خلیل ملکی در شهرِ ری آرام گرفت و نامش ماند برای آیندهای که سخت در مصدقکردنِ ظریف یا بالعکس ــ فرقی هم نمیکند ــ تبحر یافته بود و در این مهلکهی سیاستزده، آلاحمد هم میتواند امامزادهای باشد که هرچند برندهی جایزهای به نام خودش نباشد، انصافاً ریش خوبی دارد و زبان فحّاشی به بدها، خوبها.
این نوشته در رد یا ستایش نویسندهای نیست که مؤثر بوده است، این بندها نوشته شده است تا روزی نگویند جلال همان جوانیِ «خودمان» است «دیگر» به علاوهی دو تا خطای غیرعمد. آخَر، گاهی تاریخ بد جوری دم میکند و وَرَم؛ آنقدر آبسهاش سنگین است که جرئت نمیکنی بگویی جلال نمیتوانست مسئول حوزهی مقاومت بسیج منطقهی دزاشیب باشد یا مأموری ضدِّ نوشیدن در گشتهای شبانه؛ چه آنکه خود دردیکش میخانه بود. اضافهتر آنکه درس ولایت فقیه رهبر فقید، بهمن ۴۸، در نجف پا گرفته بود: پنج ماهی بعد از مرگ جلال. (منبع: الفیا)
@matikandastan