گفتم: «یکشنبه باز هم می‌آیم.» از توی کیفم نقاشی زن موقرمز کار دانته روستتی را به او دادم

@matikandastan
لبخندزنان گفتم: «یکشنبه باز هم می‌آیم.» از توی کیفم نقاشی زن موقرمز کار دانته روستتی را به او دادم. «از اینکه شنیدم رمانت را خواهی نوشت خیلی خوشحالم! وقتی تمام شد، روی جلدش این نقاشی را می‌گذاری و کمی هم از زیبایی مادرت وقتی جوان بوده تعریف می‌کنی. نگاه کن، این زن کمی به من شبیه است. البته خودت بهتر می‌دانی رمانت را چطور شروع کنی، اما کتابت باید مثل مونولوگ‌های من روی صحنه هم از عمق وجود باشد، هم مثل قصه. باید هم مثل ماجرایی که زندگی شده واقعی باشد، هم مثل یک افسانه‌ آشنا. آن‌وقت همه تو را می‌فهمند. فراموش نکن پدرت هم دوست داشت نویسنده شود.»

📖بخشی از رمان «زنی با موهای قرمز»
✒اورهان پاموک
✏مژده الفت
📎نشرنون
@matikandastan