◀️ نامه‌ی ابراهیم گلستان با آیدین آغداشلو.. خوبتر هم یعنی جمع و جورتر، دقیق‌تر، عمیق‌تر

◀️ نامه ی ابراهیم گلستان با آیدین آغداشلو

https://telegram.me/matikandastan

تو پسر خوبی هستی، یا در واقع قبلاً پسر خوبی بودی و حالا اگر خوبی دوام آورده باشد دیگر آدم پا به سن خوبی هستی، اما من همیشه چشمداشتم خوب تر بودن تو بود. خوبتر هم یعنی جمع و جورتر، دقیق تر، عمیق تر. حیف آدم با ذوق با شعور با شرف است که دقیق تر و عمیق تر نباشد. نه؟ یک روز خواستی بیایم خانه ات کارهایت را ببینم اما دقیق بودنت بود که چشمگیر بود- وقتی که عمیق نبود. لباس خانه خوبی بود و نقاشی های بسیار دقیق اما نه در عمق رونده، نه پرواز کننده، فقط دقیق، و با دقت ماهر. یا با مهارت دقیق. ولی به هر حال بسیار دلچسب- که به همین جهت جا برای چشمداشت فراوان، فراوان باز می گذاشت.

چند سال پیش هم که مجموعه ای چاپی از کارهایت برایم فرستادی، که بسیار عزیزشان داشتم، هم در آنها و هم در نوشته هایی که همراهشان بود و چاپ کرده بودی، همه، بسیار چاپی بودند و «جا درجا» نبودنشان، یعنی SPONTANEَ نبودنشان حکایت از دقت زیاد می کرد که بیان کننده حقیقت که نه، واقعیت هم زیاد نبودند. تو فکر می کنی دارم دشنام می دهم؟ نه. دارم علاقه بسیار بسیار زیادم را برای آدم عزیزی که نه خُل است و نه بی ذوق و نه بی هوش و نه کند و نه پرت، می نویسم که فقط تا ته نمی رود. یک کمی که سرش را کرد زیر سطح چون هم باهوش است و هم به هوش خود مطمئن و معتقد، همان یک کمی را کافی می داند و خودش را در قیاس با، نمی دانم، کسانی مثلاً میم.آزاد، یا مخترع شاعری او که سیروس طاهباز اسم داشت(اسمش حالا چیست؟)، با اینها، می گیرد و فکر می کند بس است، و این یک ذره عمق. کل درک و دریافت قابل اتکاءست هست؟ نیست، نیست چه می شود کرد؟ وقتی که نیست نیست. تو همان وقت ها هم از شمیم بهارجون هایت بهتر بودی اما فکر می کردی علی آباد که یک دهکوره بیشتر نیست عاصمه پر جوش و خروشی ست از نیویورک و لندن هم وسیعتر و پرتقلاتر. نه. وسعت و تقلا را در خودت سراغ کن، بساز. اگر شنا می کنی یا در دریا نرو یا وقتی رفتی فقط قوزک پا را تر کردن شنا کردن نیست. چهارده پانزده سالی پیش رفته بودم در سان خوان، در اسپانیا، درست در وسط ساحل شرقی شبه جزیره اسپانیا، کنار مدیترانه. جای بسیار زیبا با ساحل بسیار بسیار دراز شن بسیار نرم طلایی. یک روز به خودم گفتم اینهمه در میان دریا پیش می روی، سه چهار کیلومتر شنا در یک جهت می کنی، یک بار هم به موازات ساحل برو و ببین پشت این دماغه نزدیک چه منظره ای می بینی، رفتم. دویست سیصد متری که رفته بودم ساحل قوس ور می داشت و جایی که نه از هتل و نه از میان دریا دیده می شد دیده شد. لوله قطوری می آمد در دریا که همه نجاست های هتل درجه اول و ده سان خوان و نمی دانم کجاهای دیگر را می ریخت در آن آبی ترین و خوشایندترین جای مدیترانه. اما این دیدن لازم بود و می ارزید به کنجکاوی. فردا از آنجا رفتیم و دیگر به هتل سان خوان برنگشتیم. گه را کشف تازه کرده بودیم. همان بس بود.

این را فعلاً داشته باش تا بعد. داشتم راجع به فقط قوزک تر کردن می گفتم. فقط قوزک تر نکن. آدمی که می ترسد و اصلاً نزدیک آب هم نمی رود عاقل تر است تا کسی که به اسم شنا می رود کنار دریا، یا استخر، و مثل آن شاهکار چارلی چاپلین وقتی که نوک انگشت پایش را کرد توی استخر برمی گردد و با حوله همه تنش را که تر نشده است خشک می کند و حتی آبی را که به گوشش نرسیده با انگشت در گوش کردن و روی یک پاجستن در می آورد. احمدرضا که می ترسد و از بحث می گریزد البته این عیب را دارد که خودش را برای مقابله با حرف ها زیاد آماده نمی کند اما منطقی تر رفتار می کند تا آیدین که با همه هوش، و به کمک هوشی که دارد و در نتیجه فکر می کند همه چیز را فهمیده است هر چند برای فهمیدن کوشش زیاد نکرده، با کمک این همه هوش چرت می گوید. ادبیات فارسی پُر است از حرفهای قشنگ، مسجع، مقفی، و با رعایت صدها «هنر» و فن عروضی و بدیعی اما بی معنی. ممکن است در بیان جلال الدین رومی صدها نکته پیدا کنی که با منطق و عقل تو جور در نیاید یا به حساب امروز خراب باشد اما دست کم ساختمان دارد، پرواز می کند در دنیایی که خودش در خیلی بالاتر از استراتوسفر ساخته است. اما در ادبیات فارسی، خارج از حدود آن هفت هشت ده تا، و صرف نظر از لحظه های استثنا، می بینی همینطور مزخرف است با طمطراق، یا اخیراً، تلگرافی، و بعد با «اهداف» و «در این برهه از زمان» یا «در راستای» فلان یا بهمان، یا کلمه هایی که در نظر به کار بَرَنده هایش، جل الخالق!، دارند انقلاب بی نظیر می سازند: حالا آیدین آغداشلو که هم اسمش و هم نام خانوادگیش چندان فارسی نیست نه در حد انتقاد و سنجش، بلکه به صورت احساساتی چنان فردوسی را، مثلاً، پایه گذار زبان فارسی و زنده کنندهتاریخ ایران و بخشنده «غرور ملی» می شمارد که بیا و ببین! که اگر فردوسی این کارها را کرده بود در نظام داوری فکر انسانی می دیدی کار نادرست