ید سوم شخص است و اگر اول شخص بیان کننده و پیش برنده داستان است باید نوع تعاریف و تصویر سازی‌ها منطبق با دید اول سشخص باشد

يد سوم شخص است و اگر اول شخص بيان كننده و پيش برنده داستان است بايد نوع تعاريف و تصوير سازي ها منطبق با ديد اول سشخص باشد. هركدام از اين موضوعات نوع نگاه منحصر به خودش را مي طلبد كه من به عنوان نويسنده داستان بايد آن را در نظر بگيرم.
البته داستان هايي نيز وجود دارند كه هم توسط اول شخص و هم توسط سوم شخص روايت مي شوند كه اين به هنر نويسنده در بكار گيري جملات و زمان سازي ها و مكان سازي ها و تصويرسازي ها برمي گردد.
ادامه...@radepak

عناصر و اجزاء
براي نوشتن يك داستان بايد عناصر و اجزاي درگير در داستان را از ابتدا در نظر بگيريم و به مرور و با توجه به پيشرفت داستان آن را با چينشي مناسب و منطقي وارد داستان كنيم. اين عناصر و اجزا شامل اجسام، موقعيت ها و مكان ها و همچنين شخصيت هاي مختلف هستند. داستاني موفق خواهد بود كه ورود عناصر و اجزا در داستان به صورتي هوشمندانه و با برنامه ريزي همراه باشد.

شروع داستان
شروع داستان مهمترين بخش داستان است. داستان هاي درخشان معمولا شروعي درخشان داشته اند. بايد از تصويرسازي هاي بديع و روح نواز براي شروع داستان استفاده كنيم. يك گره اساسي كه خواننده را تا آخر داستان درگير خود كند و يا يك گفت و شنود استثنايي از عواملي است كه خواننده را به پيگيري داستان ترغيب مي كند. پس هر چه انرژي داريد در ابتداي داستان به كار بگيريد تا خواننده را از همان ابتدا به داستانتان جذب كنيد.

گره و گره گشايي
اصولا خوانندگان داستان مي خوانند تا با چيزي آشنا شوند كه تا كنون نسبت به آن اطلاعي نداشته اند و يا اينكه داستاني را مي خوانند كه در آن بتوانند به فكر كردن بپردازند. ايجاد گره و گره گشايي به موقع در داستان، لذت خواندن را به خواننده القاء مي كند. البته بايد توجه داشت كه گره ها در خدمت داستان باشند و گره گشايي ها نيز در زمان و مكان مناسب انجام شود. به عبارت ديگر داستاني موفق است كه معمايي (هايي) را در ذهن خواننده ايجاد كند. اين نكته باعث مي شود تا خواننده براي ادامه داستان حدس هايي بزند. حال ممكن است حدس هايش درست از آب در بيايد و يا نيايد.

ايجاز
داستاني موفق است كه از اطاله كلام خودداري كند. براي اين منظور من نويسنده بايد تمام خلاقيتم را براي ايجاز و خلاصه گويي مناسب و موفق به كار بگيرم. ايجاز به ضرب آهنگ حركتي داستان كمك مي كند. البته بايد توجه داشت ضرباهنگ داستان نه بايد تند باشد و نه كند، بلكه روند توالي اتفاق هاي داستان بايد از ضرباهنگي مناسب و متناسب برخوردار باشد. نه خواننده را در پيگيري خسته كند و نه اينكه آنچنان تند باشد كه خواننده اصلا متوجه رويدادها نشود.

پايان
همانگونه كه شروع داستان مهم است، پايان آن نيز اهميت فوق العاده اي برخوردار است. اينكه برخي اعتقاد دارند پايان داستان بايد خلاصه باشد را زياد قبول ندارم اما به اين اعتقاد دارم كه ايان داستان بايد در خدمت اتفاقات داستان باشد، حال اين نويسنده است كه بايد تصميم بگير پايان داستانش را خلاصه و مفيد عرضه كند و يا طولاني و با تصويرسازي هاي زياد.

يادآوري دوم
همواره بعد از نوشتن داستان بايد داستان را دوباره و چند باره خواند. مطمئنا بعد از پايان گرفتن نوشتن داستان با خواندن مجدد آن به نكاتي برمي خورم كه بايد اصلاح شود. اين اصلاحات بايد در خدمت داستان باشد. گاهي نياز است جملات را حذف كرد. گاهي بايد جملاتي را به داستان اضافه كرد و گاهي نيز نياز است افعال و جملات را ويرايش كرد. داستان موفق داستاني است كه دوباره خواني شده و ضعفهايش برطرف گردد.


تذكر
در پايان بايد متذكر شوم اين نوشته برگرفته از هيچ مقاله و يا متن خاصي نيست بلكه يادآوري هاي بنده از اساتيد گرانقدرم در كلاس هاي قصه نويسي و متن هايي است كه به صورت پراكنده مطالعه كرده ام. قطعا اين نوشته راهنمايي دقيق براي نوشتن داستان نيست بلكه راهنمايي است كلي كه مي تواند در نوشتن يك داستان تا حدودي موثر باشد.

پايان @radepak