ایست , بازرسی اول …. دفعه اول که مرا دید امد و گفت ایست ایستادم. شروع کرد به وارسی جیب هایم

ایست , بازرسی اول



دفعه اول که مرا دید امد و گفت ایست ایستادم . شروع کرد به وارسی جیب هایم . کارش را که تمام کرد گفتم به چیزی مشکوک بودید گفت قیافه ات دفعه ی دوم به همین منوال . در پاسخ ام گفت لباسات . دفعه سوم از او که پرسیدم . گفت نگاه ات . بعد همین طور صدایت , نفس هایت , کلمات ات و نمی دانم چی چی چی ات . حالا دیگر عادت ام شده .,طوری که فکر می کنم , بایست محل خدمت اش همین دور و ورها باشد . از خانه که بیرون می ایم , او ایست می دهد , من می ایستم . به وارسی لباس هایم می پردازد . کارش که تمام می شود , می پرسم به چیزی مشکوک بودی می گوید فلان جات .
مرده شور این زندگی سگی را ببرد . انگار جلو خانه ی ما کشیک می کشد که من کی بیرون می ایم . بازدیدم می کند . من همان سوال را می پرسم و او همین جواب را می دهد . دو هزار و پانصد و بیست و یک سال تمام , این حکایت ادامه دارد .

ازمجموعه ی وضعیت ها داستان مینی مال

موسا بندری@dastanirani