یاد داشتی بر سمفونی مردگان / عباس معروفی.. نوشته: پرتو مهدی فر. _______________________________

یاد داشتی بر سمفونی مردگان / عباس معروفی

نوشته : پرتو مهدی فر
_______________________________

مقدمه :

کتاب را دقایقی پیش به پایان رساندم در حالی که صفحات آخرش انرژی روحی ام را تحلیل می برد هر جمله اش با کلمات دخترم که مشتاقانه مشغول خواندن مبحث اسطوره شناسی سه شنبه گروه بود شکسته میشد . من داشتم در سرمای شورابی یخ میزدم و او مطالب ارسالی را با ویکی پدیا مقایسه میکرد و از خط فارسی میانه و پارتی میگفت . در دل دوست داشتم این بمباران اطلاعاتیِ مرا به تعویق بیاندازد و مرا با هذیانهای وا پسین اورهان تنها بگذارد ولی امکان نداشت این گرما و این میل به دانستن را در وجودش منجمد کنم . گذاشتم بگوید .... و به یاد آوردم " آیدین" هم " اودیسه " می خواند ...


سمفونی مردگانِ معروفی را شاید بشود یک اثر بسیار قوی و پر ارزش در ادبیات داستانی محسوب کرد . رمانی که به لحاظ طرح ؛ نوع روایت ؛ شخصیت پردازی ؛ فضا سازی چیزی کم ندارد . داستانی که در عین سکون آنقدر جذاب است که با رغبت تورا همراه کند و قهرمانانی که در بستر روایت در تعامل با خود ، دیگری و جامعه شان از جنبه های روانشناختی و فرهنگی و تاریخی و جامعه شناسی ، با وسواس تحسین برانگیزی پرداخت شده اند .

تِمِ کلی داستان برادر کشی است و تقابل اضداد :
مهر و کین
آگاهی و جهل
حرکت و جمود
روشنی و ظلمت

در صفحه آغازین آیه ۲۶ از سوره مائده خبر از مرگ هابیل به دست قابیل میدهد . خبر از گناه و پنهانکاری .

داستان به روایت ماجرای زندگی خانواده اورخانی میپزدازد . جابر پدر مستبد خانواده که از تمکن مالی قابل قبولی برخوردار است و ححره ای در بازار آجیل فروشهای اردبیل دارد ، صاحب چهار فرزند است یوسف فرزند ارشد که نقش چندانی ندارد . یک دو قلو به نامهای آیدین و آیدا و فرزند آخر پسری به نام اورهان .
آیدین نماد روشنی و حرکت و تفکر و محبت است که دائم سرکوب میشود و اما اورهان آینه تمام نمای پدر : جاهل ؛ قدرت طلب و پول پرست.
آیدا همانند برادرش سرشار از زندگیست که به تدریج سرخورده از تعصب و بی مهری به شکل عنصری منفعل به کنج آشپزخانه رانده میشود.
مادر هم ضعیف و فرمانبردار عاجز از اعمال نظر.
بذر دشمنی اورهان با آیدین درطی زمان به درختی بدل میگردد که میوه نفرت میدهد و فکر ازبین بردن آیدین در ذهن اورهان قوت میگیرد .

رمان همانند سمفونی به جای فصل بندی از پنج موومان تشکیل شده . معروفی خودش در جایی میگوید " از ابتدا داستان را بر اساس سمفونی نوشتم . همه سازبندی داشتند حتی میدانستم هر شخصیت چه سازی است "
راوی در موومانهای مختلف متفاوت است و ذهن راوی دایم در حال رفتن و بازگشتن بین گذشته و حال و گاهی آینده است . تعویض راوی به قدری ظریف و دقیق و حتی به نظرم لازم است که این حکایت اندوهبار را با میل می پذیرید.

در موومان یک : داستان حال را از زبان اورهان میشنوید . با او قدم به خانه ای میگذارید که انگار صدها سال است رنگ زندگی ندیده .
"شب ها وقتی پا در آن خانه بزرگ و سرد میگذاشت همهمه دور سالیان دیوار میشد و سکوت میکرد . کاج میشد و وسط حیاط می ایستاد ، در میشد و بسته می ماند "

شخصیتهارا با پیچیدگی ها و نوع نگرشی که دارند میشناسی که مثلا پدر و اورهان انگار روحی هستند در یک جسم . جاهل . مستبد . دربند مادیات که برایش به هر رابطه ای پشت میکنند . در طول داستان این جمله را از دهان هردو میشنوی " کدام برادری ، شاشیدم به این برادری " .
یا آیدین که اهل شعرو شاعریست . کتاب میخواند و اهل فهم و استدلال است دنبال پیدا کردن چرایی زندگی . دنبال چرایی خودش .

"از کله سحر تا بوق سگ بیدار است . صدای فکر کردنش از زیر زمین می آید . پدر میگوید ، دنبال چه میگردی ؟ آیدین میگوید : دنبال خودم "

در موومان دوم شکل گیری فضای خانواده و سیر تغییرات شخصیتها کاملا باز میشود . شخصیت متکی به نفس و ویژه آیدین که حس حقارت را در برادر و پدر بیدار میکند و هردو در صدد هستند در قدرتمایی های پوچ خور این دیوار را فرو بریزند .
" انگار از ما نیست نه چیزی میگیرد . نه پول می خواه . نه کسی را آ دم به حساب می آورد "
خواسته ها و تفکراتش دایم در حال سرکوب شدن است . اشعارش و کتابهایش به آتش کشیده میشوند و او راهی جز ترک خانه ندارد .

آیدای زیبا و پر شرو شور هم با پدر مستبدش تبدیل به غریبه ای در کنج آشپز خانه میشود و در هم شکسته راهی خانه شوهر میگردد .

موومان سوم از زبان سور ملینا . دختر ارمنی و معشوق آیدین است که از شدت قرابت به افکار و روح او انگار از زبان آیدین به تعریف جریان میپزدازد .