📚 داستاننویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکانداستان را به شیفتگان فرهنگِ ایرانزمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکانداستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani
🔹کارلوس: هیچ وقت بهت گفتم که کی فهمیدم که میخوام باهات ازدواج کنم؟.. 🔹کارلوس: نه
🔹کارلوس: هیچ وقت بهت گفتم که کی فهمیدم که میخوام باهات ازدواج کنم؟
🔸گابریل: اولین بار که من رو رو استیج به عنوان مدل دیدی؟
🔹کارلوس: نه. اون موقعی بود که فهمیدم باید باهات بخوابم! اون شبی که با هم رفتیم اون رستوران، تو خیابون سوم، فهمیدم که باید باهات ازدواج کنم.
🔸گابریل: آره. خوب یادمه اون شب رو.
🔹کارلوس: تو یه دامن سفید خوشگل پوشیده بودی. یه غذای گوشتی خیلی سنگین سفارش دادی و با علاقه و شور و هیجان زیاد مشغول خوردنش شدی. وقت خوردن غذا، سس باربکیو تا آرنج دستت پاشیده بود، گوشتا از دندونت آویزون بودن و موهات چرب شده بودن. وقتی که غذا تموم شد، من بهت گفتم که چه شلختهبازیهایی درآوردی. تو آینهت رو درآوردی، یه نگاه به خودت انداختی و بعدش ... اون لبخند بزرگ دوستداشتنی بیبندوبارت رو زدی. فضا کاملاً با لبخندت پر شد و من با خودم فکر کردم که: این اون صداییه که من دوست دارم باقی عمرم بشنوم.این دلیلی بود که من بهت پیشنهاد ازدواج دادم.
🔸گابریل: تو میدونی که من کی تصمیم گرفتم که برای همیشه با تو بمونم؟
🔹کارلوس: نه. کی؟
🔸گابریل: حدود دو ثانیه قبل.
Desperate Housewives series
#دیالوگ | @Filmbazan