📚 داستاننویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکانداستان را به شیفتگان فرهنگِ ایرانزمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکانداستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani
ناهمگونی نتهای نقد سمفونی سه شنبهها..... بهاش فکر نکرده بودم و منتظرش هم نبودم
ناهمگونی نت های نقد سمفونی سه شنبه ها
"سمفونی سهشنبه ها" یکی از پنج نامزد داستان کوتاه جلال آل احمد شد. بهاش فکر نکرده بودم و منتظرش هم نبودم. اساساً رضایتمندی من از داستانهام خلاصه میشود به روزهایی که در حال نوشتنشان هستم. بعد خیلی زود تبدیل میشوم به یکی از منتقدان سختگیرِ داستانهام. پس طبیعی است که چنین آدمی به بهتر نوشتن بیشتر فکر کند تا جایزه.
اما این اتفاق فرصت خوبی بود تا بتوانم نظرات گروههای مختلف را بخوانم و بدانم. فرصتی که کمتر برایمان پیش میآید. چون ما نه تنها جامعه کتابخوان نداریم بلکه با کمی تاسف باید بگویم جمعیت نویسندگان هم ترجیح میدهند کتابهایی را بخوانند که نویسندگان بزرگ و شناخته شده تری دارند. با این رویکرد به راحتی میشود حتی نقدِ ( ما خودمان، یعنی نویسندگان، مینویسیم و خودمان می خوانیم و خودمان هم نقد میکنیم) را به چالش کشید و اینگونه نقد کرد: ( ما خودمان، یعنی نویسندگان، می نویسیم و خودمان هم نمیخوانیم!!!)
این روزها دو گروه " سمفونی سهشنبه ها" را نقد کردند. که من با اجازه شما و صد البته بدون در نظر گرفتن منظور خاصی این دو گروه را با عنوان اینوری و آنوری مینامم؛ شاید فقط به این دلیل که بتوانم راحت مطلب را ادا کنم.
گروه آن وری اولین ایراد وارده را به سمفونی سهشنبه ها اینگونه داستند: عنوان سمفونی و جایزه دولتی جلال؟! احتمالا" دوستان نمیدانند و از دوستانشان در امر ممیزی هم نپرسیدند که نویسنده قبل از انتخاب این اسم برای مجموعه از عنوان سه کلمهای نابی که فارسی در تمام حروفش موج میزد، استفاده کرده بود و به دلیل ایجاد شائبه از طرف دوستانشان در ارشاد رد شد! ایراد بعدی را جسارت بی حد و اندازه نویسنده در ایجاد روابط و موقعیتهای نزدیک زن و مرد دانستند و بسیار تعجب کردند که چگونه از سد ارشاد گذشته و حالا هم که دوستان ارشاد بی مبالاتی کردند چرا باز دوستان جایزه دولتی جلال مرتکب چنین بی مبالاتی شدند! و در این زمینه بسی افسوس خوردند...
اولین اقدام گروه دوستان این وری انتخاب تیتر قشنگی بود با اشاره به میان مایگی داستانهای برگزیده. تیتری که آدم را مشتاق میکرد علت این میانمایگی را بخواند و بداند که دوست منتقد انگار به دلیل نداشتن وقت و حوصله کافی کتاب را نخوانده بود و برای اثبات ادعا، وامدار نقد دوستانی بود که قبلتر در جراید و سایتها نظرشان را منتشر کرده بودند. این دوست منتقد حتی به خودش زحمت نداده بود که ترکیب بندی جملات را تغییر دهد و باز انگار به دلیل نداشتن وقت و حوصله کافی عین همان جملات را زیر تیتر جالب و جذابش آورده بود!
یکی از نقدهای دوستان این وری که به شدت در تضاد با منتقدین آن وری بود این بود که احمدی در داستانهای مجموعه به شدت دچار خودسانسوری شده و موقعیتهایی را ساخته که ترسیده بیشتر به آن بپردازد. یعنی به گونهای این دوستان برخلاف آن دوستان، اعتقاد دارند من کمی از دوستان ارشاد هم ارشادیترم!
به هر حال نقد کسانی که کتاب را میخوانند چون حقی بر گردن من سنگینی میکند. چطور میشود کسی وقت پر ارزشاش را برای خواندن کتاب بگذارد و این حق را، حق نقد کردن را بر گردن نویسنده نداشته باشد. من از شنیدن نقد دوستان، چه اینوری، چه آنوری و چه دوستانی که به هیچ وری، جز دلسوزی برای ادبیات مظلوم ما تعلق ندارند، خوشحال میشوم . گردن من برای تیغ تیز منتقد از مو هم نازکتر است و فقط زمانی بریده نمیشود که منتقد زحمت خواندن کتاب را به خودش نداده باشد. چون طبیعی است آن حقی که گفتم اینگونه از گردنم برداشته میشود.