📢چیدمان اتاق کار نویسندگان سرشناس چه شکلی بوده است؟

📢چیدمان اتاق کار نویسندگان سرشناس چه شکلی بوده است؟
@matikandastan

ايثار قنواتي: اگر سوداي نويسنده شدن داريد و در يك آپارتمان نه‌چندان بزرگ اتاق‌تان با خواهر يا برادرتان مشترک است،با ديدن اين عكس‌ها نه افسرده مي‌شويد و نه تصميم‌تان عوض می‌شود. اگر از اتاق همينگوي و داستايوفسكي بگذريم،بيشتر نويسندگان يك اتاق جمع و جور،جايي شبيه زيرشيرواني داشته‌اند و در همانجا شاهكارهاي ادبيات را خلق كرده‌اند.

◀صدا، نور، حركت

همينگوي برخلاف خيلي از نويسندگان به هيچ‌وجه آدم گوشه‌گير و جمع‌گریزی نبود. شايد اصلا براي همين روحيه‌اش بود كه ميز تحريرش را جايي در وسط اتاق گذاشته است.ميز گردي كه در نگاه اول بيشتر شبيه ميز ناهاخوري است تا ميز نويسنده‌اي مانند همينگوي.

او مثل بيشتر نويسنده‌هاي روزگار خودش با ماشين تحرير مي‌نوشت اما برخلاف بيشتر نويسنده‌هاي همه دوران تاريخ ادبيات،تا مي‌توانست سفر رفت و شكار كرد. سر گوزني كه بالاي كتابخانه‌اش مي‌بينيد،ماهي‌اي كه به ديوار آويزان شده و کوله‌پشتي خاكي‌ رنگش زير پنجره همه نشانه‌هاي يك‌جا بند نبودن آقاي نويسنده است.

◀نظم به سبك آقاي نويسنده

آلن دوباتن،نويسنده‌اي سوئيسي است كه دكتراي فلسفه هاروارد را رها كرد تا از اين دست كتاب‌هاي فلسفي عامه‌پسند بنويسد.اتاق همين نويسنده-فيلسوف هرچند مرتب به نظر مي‌رسد اما از ديد خود آقاي نويسنده چندان منظم نيست.

خودش گفته فكر مي‌كرده هرچه سنش بالاتر برود بالاخره اتاق منظمي براي خودش پيدا مي‌كند اما حالا در ۴۶سالگي اميد چنداني براي رسيدن به اين نظم ندارد.دوباتن مي‌گويد:«يك‌بار براي منظم بودن تلاش كردم و سفارش ساخت يك ميز بزرگ از مرغوب‌ترين چوب درخت بلوط دادم.اما درست دوازدهم سپتامبر ٢۰۰۴ همه‌چيز تغيير كرد.آن ميز بزرگ خوش‌آب و رنگ تبديل شد به وسيله‌اي براي عوض كردن پوشك بچه و جايي براي نگهداري پودر و دستمال.»

◀نويسنده و شب‌هاي روشن اتاقش

داستايوفسكي بعد از اينكه تمام ارثيه پدري‌اش را به خاطر ولخرجي‌هايش از دست داد،براي گذراندن امورات روزمره‌اش مجبور به ترجمه آثار ادبي شد تا اينكه «مردم فقير» را نوشت و به محافل نويسندگي و روشنفكري روسيه راه پيدا كرد.حالا او يك ساختارشكن معروف در ميان محافل نويسندگي سن‌پترزبورگ به حساب مي‌آمد.

البته شهرت براي او بيشتر آوارگي داشت تا اينكه چنين اتاقي را در همان ابتدا نصيبش كند.داستايوفسكي سال‌هایی را در زندان و بعد در لباس سرباز عادي در تبعيدگاه سيبري گذراند.اتاق داستايوفسكي به نسبت بقيه نويسندگان،بزرگ و البته خلوت است چون جناب نويسنده چندان عادت به نشستن پشت ميز نداشت.او همين‌طور كه در اتاقش قدم مي‌زد، داستان‌هايش را براي ميرزابنويسي مي‌گفت و دست آخر خودش تصحيحش مي‌كرد.

◀يك زوج و دو ميز

ژان پل سارتر و سيمون دوبوار،زوج فيلسوف،نويسنده و روشنفكر فرانسوي بودند؛زوجي فيلسوف كه در دهه ٨۰ در اروپا حرف‌ها و سخنراني‌هاي‌شان دست به دست مي‌چرخيد.از آنها عكس دونفره زيادي در اتاق كار و كافه‌هاي پاريس وجود دارد.

در بيشتر آن عكس‌ها سارتر همين‌طور سيگاري گوشه‌لبش دارد و با فاصله‌اي نه چندان دورتر از سيمون دوبوار نشسته است هرچند در اين عكس سارتر پشت ميز كارش نشسته است،اما آنها معمولا دو ميز در امتداد هم داشتند و اگر كسي وارد اتاق‌شان نمي‌شد،ساعت‌ها پشت ميزهاي‌شان مي‌نشستند و كار مي‌كردند.

◀داستان روي ديوار

رولد دال [در اتاق کارش] روي صندلي راحتي كرم‌رنگ مي‌نشست و ميز سبزرنگ را روي دسته‌هاي صندلي مي‌گذاشت و با مداد روي كاغذ زردرنگ،داستان‌هايش را خلق مي‌كرد. وقتي دال مشغول نوشتن در اين اتاق بود كسي جرات نداشت مزاحمش شود.ميز تقريبا بزرگ كنار صندلي و ديوار پشت ميز حكم دفترچه خاطرات را براي دال داشتند.

او يادداشت‌ها و ايده‌هاي يك‌خطي‌اش را روي كاغذهاي كوچك مي‌نوشت و روي ديوار نصب مي‌كرد.روي ميز هم هر چيزي كه موردعلاقه‌اش بود،مي‌گذاشت؛ از شمعدان‌ كوچك گرفته تا صدف و شكلات؛هر چيزي كه دوست داشت دم دستش باشد تا هنگام فكر كردن به آنها خيره شود.

◀زيرشيرواني به نام لژ نويسندگي

ويرجينيا اتاق زيرشيرواني را سروسامان داد و ميز تقريبا بزرگي وسط آن گذاشت؛اتاقي چوبي با پنجره‌هاي بزرگ كه رو به رشته كوه‌هاي كاربن باز مي‌شد.هرچند لئونارد تلاش مي‌كرد با رفت و آمدش به اتاق زيرشيرواني سردربياورد كه زن افسرده حالش چطور روزش را شب مي‌كند.

ويرجينيا وولف اسم اتاق[کارش] را لژ نويسندگي گذاشته بود.او روي همين صندلي چوبي با كفي حصيري مي‌نشست و «خانم دلوي»و«موج‌ها»را می‌نوشت.در اتاق او برخلاف اتاق نويسنده‌هاي معاصرتر نه از كتابخانه‌هاي سر به فلك كشيده خبری است و نه از انبوه قلم و كاغذ.دست آخر هم او در همين اتاق نامه‌اي براي لئونارد نوشت كه«بيشتر از این نمي‌توانم بجنگم...».بعد جيب‌هايش را پر از سنگ كرد و خودش را به رودخانه اووز انداخت. (منبع: مجله منزل)
@matikandastan