در این داستان می‌بینیم که چگونه انسان‌ها خیز برداشتن در مسیر ایمان را کاری دشوار می‌یابند، زیرا در این باره باید از بسیاری از لذت‌

در این داستان می بینیم که چگونه انسان ها خیز برداشتن در مسیر ایمان را کاری دشوار مي‌يابند، زيرا در اين باره بايد از بسياري از لذت‌‌ هاي دنيوي بگذرند، زيرا آن‌ها توانايي رنج كشيدن در راه ايمان را ندارند و آن‌قدر اين كار را به تأخير مي‌اندازند و در انجام‌دادن آن امروز و فردا مي‌كنند تا مرگ‌شان فرا رسد، بي آن‌كه به خداوند نزديك شده باشند.
در «مدرسه» به موضوع مرگ مي‌پردازد و در داستان «امپراتور» تلاش امپراتور را براي رسيدن به جاودانگي به تصوير مي‌كشد كه در همه كارهاي او از ساختن مقبره‌اش گرفته تا فرستادن افرادش براي يافتن جاودانگان و مبارزه با دشمنانش نمود پيدا مي‌كند. گفت‌وگوي جالب بين دو زن در «روي پله‌هاي هنرستان» و «وداع» و همچنين گفت‌وگوي دو فرد ناشناس در «جهش» نمونه‌هايي از داستان‌هايي است كه تماماً در قالب ديالوگ بين دو نفر نوشته شده‌‌اند. حتي چنين داستان‌هايي كه شبيه گفت‌وگوهاي عادي و روزمره اند آكنده از تلميح‌اند و شخصيت‌ها در اين داستان‌ها دائماً موضوع صحبت را عوض مي‌كنند و از اين شاخه به آن شاخه مي‌پرند.
در «بازي» دو نظامي امريكايي را نشان مي‌دهد كه در يك زاغه سلاح‌هاي هسته‌اي حبس شده‌اند و وظيفه دارند مراقب ميز فرمان باشند تا هرگاه اتفاقات خاصي روي ميز فرمان رخ بدهد، كليدهاي‌شان را همزمان در قفل‌هاي مناسب قرار دهند و كليدها را بپيچانند تا برخي دكمه‌ها فعال شوند و «پرنده» پرواز كند. نظامياني كه چون كودكان به بازي‌هاي كودكانه علاقه دارند و به اين ترتيب بارتلمي سلاح‌هاي هسته‌اي را چوب ملعبه‌اي در دستان قدرت‌هاي جهان مي‌بيند كه هر لحظه ممكن است انگيزه‌اي كودكانه آن‌ها را به «بازي» با آن وادار كند.
داستان‌هاي بارتلمي پر از تلميح است. در هر داستان به كرات به نام افراد، مؤسسه‌ها، سازمان‌ها، داستان‌هاي كتاب مقدس، آثار نويسندگان ديگر و فيلم‌هاي سينمايي اشاره مي‌كند. از اين رو، در ترجمه آن‌ها به ناچار بايد پانويس‌هاي متعددي گنجاند و اين اشاره‌ها يا تلميح‌ها را به خواننده توضيح داد. از طرفي اتكا و وابستگي فراوان اين داستان‌ها به فرهنگ مبدأ و نيز استفاده از واژه‌‌هايي كه معادلي در فارسي ندارند موجب مي‌شود كه نياز به پانويس‌ها بيش‌تر احساس شود، هرچند كه گنجاندن پانويس‌هاي متعدد ممكن است باعث آزرده‌شدن خواننده و مانع از لذت بردن او از داستان شود و نيز به نوعي مداخله تصويري در صورت اصلي آن بينجامد و شايد در مواردي لازم باشد خواننده نكته‌سنج چند بار داستان را بخواند تا پس از آشنايي با چنين مواردي بتواند از خواندن متن داستان بهره بيش‌تري ببرد.
يكي ديگر از خصوصيات داستان‌هاي بارتلمي بازي با كلمات است و اين مخصوصاً در مواردي كه نويسنده با واژه‌هاي يك اصطلاح بازي مي‌كند، يعني زماني كه واژه‌اي را يك بار به صورت اصطلاحي در دل اصطلاح و يك بار به صورت غيراصطلاحي و لفظي به كار مي‌برد، كار ترجمه را دشوار مي‌كند و مستلزم اين است كه مترجم با اتكا به خلاقيت خود چنين صحنه‌هايي را در زبان مقصد بازآفريني كند. نمونه‌اي از اين نوع بازي با كلمات را مي‌توان در داستان‌هاي «برخي از ما دوست‌مان كلبي را تهديد كرده بوديم» و «قهرمانان» با واژه‌هاي «سيم» و «كوه يخ» ديد.

درباره نويسنده
دونالد بارتلمي يكي از نويسندگان برجسته قرن بيستم در حوزه داستان كوتاه و رمان تجربي است. او در هفتم آوريل سال 1931 در فيلادلفياي امريكا متولد شد. پدرش، دونالد بارتلمي(پدر)، مهندس معمار و مادرش، هلن بچتلد بارتلمي، معلم بود. خانواده بارتلمي در سال 1932 به هيوستون در ايالت تگزاس رفتند و او و چهار فرزند ديگر خانواده در آن‌جا بزرگ شدند. سه برادر ديگر او ـ فردريك، پيتر و استيون نيز نويسنده هستند.
پدر دونالد معماري مدرن بود و سبك كارش در تگزاس دهه 1930 غريب و هنجارشكن نشان مي‌داد. بارتلمي مي‌گويد آن‌ها در خانه‌اي مدرن زندگي مي‌كردند و از آغاز كودكي در محيطي مدرن و آكنده از تجدد بزرگ شدند كه شايد همين در شكل دادن به شيوه داستان‌نويسي او و نگاهش به زندگي نقش عمده‌اي داشته است. كتابخانه خانوادگي مملو بود از كتاب‌هاي مختلف و گاه عجيب و او كه از 10‌سالگي تصميم گرفته بود نويسنده شود، شروع مي‌كند به خواندن كتاب‌هاي اين كتابخانه و ديري نمي‌گذرد كه به مطالعه آثار نويسندگاني چون تي.اس.اليوت و جيمز جويس رو مي‌آورد.

در ابتداي دهه 1950 وارد دانشگاه هيوستون مي‌شود و به تحصيل دروس روزنامه‌نگاري، ادبيات، نويسندگي خلاق و فلسفه مي‌پردازد. هنوز يك سال از ورود او به دانشگاه نمي‌گذرد كه خبرنگار، منتقد و سردبير روزنامه كوگار، روزنامه دانشگاه هيوستون، مي‌شود. در سال 1953، زماني كه ارتش ايالات متحده امريكا او را به خدمت فرا خواند، بالاجبار تحصيلاتش در دانشگاه متوقف شد و به كره و ژاپن رفت. اما درست موقعي به كره رسيد كه جنگ تمام شده بود. او از جولاي 1953 تا دسامبر 1954 در كره خدمت كرد و در اين مدت