خانم رونی: چه ت شده، دن؟ حالت خوب نیست؟.. آقای رونی: خوب!

خانم رونی : چه ـت شده ، دن ؟ حالت خوب نیست ؟

آقای رونی : خوب ! هیچ وقت شده من رو خوب ببینی ؟ روزی که دفعه اول من رو دیدی که باید تو رختخواب می بودم . روزی که بهم پیشنهاد ازدواج دادی دکترها جوابم کرده بودن . این رو می دونستی ، نمی دونستی ؟ شبی که باهام ازدواج کردی آمبولانس برام فرستادن . این رو که یادت نرفته ؟ ( مکث. ) نه ، نمی شه گفت خوبم . ولی بدتر هم نیستم . در واقع بهتر از قبلم . کور شدنم تلنگر خیلی خوبی بود . اگه می تونستم کر و لال هم بشم یه راست تا صد سالگی می رفتم . یا شاید هم رفته ـم ؟ ( مکث. ) امروز صد سالم شد ؟ ( مکث. ) من صد سالمه ، مدی ؟

نمایشنامه_همه ی افتادگان
ساموئل بکت