📢تاریخ ادبیات پر از معدن‌های آدم کش است. قاتل یا پذیرنده؟

📢تاریخ ادبیات پُر از معدن های آدم کُش است
@matikandastan

مهدی یزدانی خرّم: ساعت یک و نیم نیمه شب است...انبوهی از اجساد معدنچی های زغال سنگ را از گلوی خاک بیرون کشیده اند...مرده...از خاک بیرون کشیده اند تا بشویندشان و از نو به خاک شان دهند...سرچ می کنم «معدنچی»...تصویر یک فوتبالیست می آید...دوباره جست و جو می کنم و این بار می نویسم «معدنچی های مدفون»...عکس ها آوار می شوند...می روم به قلب تاریخ ادبیات...به سینما...به «ژرمینال»، «دره ی من چه سبز بود» به تونل مرده گان فیلم «رویاهای کوروساوا»...آن جا که گروهان سربازان مرده از تونل بیرون می آیند و منتظر تا فرمانده پیرشان به آن ها دستور عقب گرد دهد...تاریخ ادبیات مملو از معدن های آدم کش است و حالا در شبی بهاری پسران سخت کار و کم روزی داغ شدند در دل زمین...زمین بی رحم یا بخشنده؟ قاتل یا پذیرنده؟ حال ام خوش نیست...این سنگ سیاه پر دود را به یاد می آورم و سیاهی چسبناک شب را...ما به فاجعه نباید خو کنیم، نباید مردان و زنان مان رابی متن به خاک پر خون مان بدهیم...قلب ما با شما خواهد بود...در اعماق زمین...در ته خاک و سیاهی...چیزی نداریم جز این اعوجاج خونین گرم تا پشتیبانی تان کنیم...و نیما که نوشت «غم این خفته ی چند...»حالا زمین رگه های سفیدی دارد از عضلاتی بی جان که ارواح شان در زمان می چرخد...در تونلی کهنه...روزی آن ها خواهیم دید...ما نباید به مرگ خو کنیم...به پسرکشی، پدرکشی و تن کشی...ما همیشه در آستانه ی آن تونل منتظرتان خواهیم ایستاد...
@matikandastan