📚 داستاننویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکانداستان را به شیفتگان فرهنگِ ایرانزمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکانداستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani
⛔️🔵⛔️ روایت دردناک 😓 سید محمدعلی جمالزاده درباره _کشی …
⛔️🔵⛔️ روايت دردناک 😓 سيد محمدعلی جمالزاده درباره #نسل_کشی #ارمنيان ...
@pasoookh
✅ توجه : توصیه میکنیم اگر تاب شنیدنش را ندارید ، نخوانید ! دشمنان ایران ، با برانگیختن احساسات قومی ، چنین روزهایی را برای ایران میخواهند. متن کامل را از #تلگرام ما بخوانید.
⛔️🔵 " سيد محمدعلي جمالزاده " که از او به منزله پدر داستاننويسي معاصر ايران ياد ميشود از 1930-1915 ميلادي در برلين به سر برد.
⛔️🔵 او که در 1915 ميلادي به ايران بازگشته بود پس از اقامتي 16ماهه ، دوباره راهي آلمان شد و در راه بازگشت با کاروان آوارگان ارمني برخورد کرد.
⛔️🔵 نوشته زير بخشهايي از روايت محمدعلي جمالزاده از سفر خود است که در کتاب « سرگذشت و کار جمالزاده » به چاپ رسيده است ؛ وي همچنين مشاهدات خود را با عنوان « مشاهدات شخصي من در جنگ جهاني اول » در خرداد 1350 شمسي در ژنو ، به رشته تحرير درآورده است.
⛔️🔵 جمالزاده در اين اثر تاکيد ميکند که آنچه آورده همگي وقايعي است که به شخصه شاهد آن بوده و به چشم خود آنها را ديده است.
🔥✅ کاروان مرده هاي متحرک ✅🔥
🔥⛔️ جمالزاده در بخشي از كتاب خود آورده است : « ..... با گاري و عربانه (درشکه) از بغداد و حلب به جانب استانبول به راه افتاديم. از همان منزل اول با گروههاي زيادي از ارامنه مواجه شديم. به صورت عجيبي که باور کردني نيست ، ژاندارمهاي مسلح و سوار ترک آنها را پياده به جانب مرگ و هلاکت ميراندند. صدها زن و مرد ارمني را با کودکانشان به حال زاري به ضرب شلاق و اسلحه پياده و ناتوان به جلو ميراندند. در ميان مردها جوان ديده نميشد چون تمام جوانان را يا به ميدان جنگ فرستاده يا محض احتياط (ملحق شدن به قشون روس) به قتل رسانده بودند. دختران ارمني موهاي خود را از ته تراشيده بودند و علت آن بود که مبادا مردان ترک و عرب به جان آنها بيفتند. دو سه تن ژاندارام بر اسب سوار ، اين گروهها را درست مانند گله گوسفند به ضرب شلاق به جلو ميراندند ...... فاصله به فاصله کساني از زن و مرد ارمني را ميديديم که در کنار جاده افتادهاند و مردهاند يا در حال جان دادن بودند.
🔥⛔️ ....بعد از ظهري بود به جايي رسيديم که ژاندارمها به يک کاروان از اين مردههاي متحرک ، در حدود 400 نفري ، قدري مهلت استراحت داده بودند. مرد و زن هر چه کهنه و کاغذ پاره پيدا کرده بودند ، با نخ و قاطمه ( ريسمان کلفت ) و طناب به جاي کفش به پاهاي خود بسته بودند ، به طوري که هر پايي مانند يک طفل قنداقي به نظر ميآمد.
🔥⛔️ .... مرد و زن مشغول کاوش خاک و شن صحرا بودند تا مگر ريشه خار و علفي به دست آورده سد جوع (رفع گرسنگي) نمايند.
🔥⛔️ زني به من نزديک شد و دو دختر هيجده ـ نوزده ساله خود را نشان داد که موي سر آنها را براي اينکه جلب نظر مردان هوسباز را نکند ، تراشيده بودند و به زبان فرانسه گفت : « اينها دخترهاي منند و دارند از گرسنگي تلف ميشوند بيا محض خاطر خدا اين دو دانه الماس را از من بخر و چيزي به ما بده که بخوريم و از گرسنگي نميريم.
🔥⛔️ خجالت کشيدم چون آذوقه خود ما هم سخت ته کشيده بود ، آنچه توانستم ، دادم و گفتم : الماسها يتان مال خودتان.
🔥⛔️ مرد مسني نزديک شد و با فرانسه بسيار عالي گفت : « من در دانشگاه استانبول معلم رياضيات بودم و حالا پسر ده سالهام اين جا زير چشمم از گرسنگي ميميرد. تو را به خدا بگو اين جنگ ( جنگ جهاني اول ) کي به آخر ميرسد؟ »
🔥⛔️ جوابي نداشتم به او بدهم ولي در دل ميدانستم که با اين مردم گرگ صفت که اسم خود را اولاد آدم و اشرف مخلوقات گذاشتهاند ، هرگز جنگ پايان نخواهد يافت ؛ لقمه ناني به او دادم ؛ دو قسمت کرد يک قسمت را در بغلش پنهان کرد و قسمت ديگر را با ولع شديدي شروع به خوردن نهاد.
🔥⛔️ گفت : « تعجب ميکني که اين نان را خودم ميخورم و به بچهام نميدهم ولي خوب ميدانم که بچهام مردني است و همين يکي دو ساعت ديگر و بلکه زودتر خواهد مرد و در اين صورت فايدهاي ندارد که اين نان را به او بدهم و بهتر است براي خودم نگاه بدارم ».
🔥⛔️ همان روز وقتي به نزديکي آبادي مختصري رسيديم ، همان جا پياده شديم. آذوقه ما تقريبا تمام شده بود و هر کجا ممکن بود باز هر چه به دست ميآورديم ، ميخريديم. آن شب جايي منزل کرده بوديم که باز گروهي از ارامنه را مثل گوسفند در صحرا ول کرده بودند. ما نيز توانستيم از عربهاي ساکن آبادي گوسفندي بخريم. همان جا سر بريدند و آتش روشن کرديم که کباب حاضر کنيم.
🔥⛔️ همين که شکمبه گوسفند را خالي کردند مايعي نيم سفت و سبز رنگ که بخاري از آن بلند ميشد بر زمين ريخت. بلافاصله جمعي از ارمنيها از زن و مرد خود را روي آن انداخته با ولع عجيبي به خوردن آن مشغول شدند.
🔴➕🔴 #ادامه ....👇👇👇
.