اما اما هیچ از خود نپرسید که آیا او را دوست می‌داشت یا نه

اما اِما هيچ از خود نپرسيد كه آيا او را دوست مي داشت يا نه. باورش اين بود كه عشق بايد يكباره با درخششهاي بسيار و تكان هاي شديد از راه برسد، توفاني آسماني كه به زندگي هجوم بياورد، زير و رويش كند، اراده ي آدم ها را مثل شاخ و برگ بكند و دل را يكپارچه ببرد و به ورطه بياندازد. نمي دانست كه وقتي ناودان ها گرفته باشند باران روي بام خانه ها درياچه ها به وجود مي آورد و اينچنين خود را در امنيت مي دانست تا اينكه ناگهان تركي در ديوار كشف كرد.
@matikandastan
مادام بواري؛ گوستاو فلوبر؛ مهدی سحابی؛ نشر مرکز