داستانک/. «گوشی را بردار».. _ سلام پسرم خوبی؟

داستانک/
«گوشی را بردار»

_ سلام پسرم خوبی؟ لیلا جون چطوره؟ دیروز خواهرت فرنگیس اومد پیشم، ماشالا نوه‌ام چقدر بزرگ شده ... میدونم سرت شلوغه، به خدا راضی نیستم هر هفته پاشی بیایی اینجا ... یک کلاه برات بافتم که سرت نچاد... اینقدر اینجا از شماها ۵ تا خواهر و برادر تعریف می کنم که هم اتاقیم به هم حسودی میکنه ... اذیت نمیشی که من هر روز زنگ میزنم؟ صبح یک ساعت با نگار جون حرف زدم ... قربون نوه ام برم، خیلی شیرینه، مطمئنم به تو نرفته (بلند می خندد) ... باشه پسرم برو به کارت برس، الان به علیرضا زنگ میزنم، خدا کنه مریض نداشته باشه!


_ خانم دکتر از فروغ خانوم چه خبر؟
_ الان شش ماهه هیچکس بهش سر نزده، یک گوشی خراب دادم بهش، صبح تا شب مشغول صحبت کردنه!

حسین شعیبی

@matikandastan