📢چرا از نویسندگی منزجرم. چنگیزی: تولستوی در کتاب اعتراف به دنبال پاسخ به این پرسش است که زندگی چیست؟

📢چرا از نویسندگی منزجرم
@matikandastan

علی چنگیزی: تولستوی در کتاب اعتراف به دنبال پاسخ به این پرسش است که زندگی چیست؟ «اعتراف» جست و جو برای یافتن جواب این پرسش است.
اما چیزی که این کتاب را برایم جذاب کرد جز جست و جوی پاسخ این پرسش یافتن حس مشترک با وی بود. انزجار از نویسندگی. تولستوی بیان احساس را کار هنرمند و هنر می‌داند و در کتاب هنر چیست به آن اشاره کرده است پس عجیب نیست با ای نویسنده که بیان احساس را اساس هنر می‌داند همراهی کنی.
تولستوی در این کتاب نوشته: "من_تولستوی_پس از آنکه در راستین بودن کیش نویسندگی دچار تردید شدم با دقت بیشتری کاهنان این کیش را زیر نظر گرفتم و اطمینان یافتم که تقریبا تمامی کاهنان این کیش، یعنی نویسندگان، افرادی بی‌اخلاق و در اکثر موارد انسان‌های بدی بودند و شخصیت پستی داشتند. بسیار پست تر از کسانی که در زندگی بی‌بند و بار پیشین خود دیده بودم. ولی بسیار از خودشان مطمئن و از خود راضی بودند. این انسانها منزجرم کردند و از خود نیز منزجر شدم."
حس انزجاری که من هم به نوبت خودم دارم. دلم نمی‌خواهد نویسنده باشم اما شده‌ام. دلم نمی‌خواهد به هیچ وجه ارتباطی با این صنف داشته باشم اما دارم. از روشنفکری و سیاست بازی دلزده‌ام. از کافه‌بازی و جمع‌های نویسنده‌ها دوری می‌کنم و در نهایت آدم‌هایی که اهل کتاب نیستند برایم جذابترند. خود تولستوی هم نتوانسته است میان این حس انزجار و نوشتن تناسب و تعادلی برقرار کند. تنها این میان مانده است. سردرگمی‌ای که در من هم هست. تضادی مشهود. انگار بخشی از وجودم که سالم است با آن بخش ناسالم در تضاد است. حال کسی را دارم که گناه کار است و می‌داند که گناه چیست اما توان توبه ندارد. چیزی مثل همین.
روزگاری نقدی نوشتم بر رمانی و بهانه ش کردم بر نقد روشنفکری. آدم‌های ملال آوری که توی کافه سیگار دود می‌کنند و مثل عوام کبیره اندیش هستند و بدون درک درستی از جامعه سیاست و تاریخ را بازیچه و ملعبه عدم خلاقیت و نداشتن شهود می‌کنند. ملعبه‌ای برای عوامانه‌ترین نوع نوشتار: نوشتار سیاسی. آدم‌های گنده دماغ اغلب ناآگاه. (منبع: تارنگار شخصی "جامعه کهنه")
@matikandastan