نظرات صریح گلشیری درباره سه نویسنده سرشناس ایرانی.. سوال: آقای گلشیری، کمی از این کلیات خارج شویم

نظرات صریح گلشیری درباره سه نویسنده سرشناس ایرانی

سوال: آقای گلشیری، کمی از این کلیات خارج شویم. می خواهم نظرتان را راجع به سه چهره مطرح ادبیات معاصر بپرسم؛ آقای دولت آبادی، خانم دانشور و آقای براهنی.

جواب: در مورد خانم دانشور صحبت هایم را کرده ام. از داستان های ایشان خوشم نمی آید. یکی دوتایش را بد می دانم و به نظر من کاش در نمی آمد. ولی خانم دانشور وحشت دارد که یک کتابی بماند ولی نباید وحشت داشته باشد. اشکالی ندارد یک نویسنده «یک کتابی» باشد. البته دانشور بیش از یک کتاب دارد. چند داستان کوتاه درخشان دارد. تجدید چاپ داستان های بیست سی سال پیش و ضعیف فایده ای ندارد. همه دارند او را تحسین می کنند. من هم همین طور. چون استاد همه ما هستند ولی من ضعفش را می گویم. خواننده هایش هم بی خودی به او تعارف نکنند.

در مورد دولت آبادی هم قبلا گفته ام. «جای خالی سلوچ» را تأیید می کنم البته با دویست صفحه حذف. بقیه کارهایش بی ارزش است، یعنی کار اساسی نیست. در مورد «کلیدر گفتم، امروز هم تثبیت شده، نقالی و زیاده گویی است. قرن هجدهمی است. کار بعدش هم شکست مطلق بود، یعنی «روزگار سپری شده مردمان سالخورده» به نظر من «روزگار سپری شده» رمان نویس بود. دولت آبادی «روزگار سپری شده» رمان نویس بود. دولت آبادی به جای اینکه برگردد و به شیوه های من داستان بنویسد، باید جای خالی سلوچ را ادامه می داد. متأسفانه بی دلیل مرعوب من شد. خواست تکنیک تازه ای به کار ببرد در حالی که اصلا این کاره نیست. جای خالی سلوچ دولت آبادی جزو بهترین داستان های ایرانی است. دولت آبادی یک داستان نویس ایرانی است و من هیچ مشکلی ندارم.

کار براهنی اصلا برای من جدی نیست. کتاب اخیرش را من تا صفحه پنجاه خواندم و دیدم کلا زیاد است. بعد دوستان به من گفتند بقیه اش را بخوان. حالا می گویم چشم؛ بقیه اش را هم می خوانم ولی پنجاه صفحه اول زائد است. بی معنی است. ساده ترین معیار من برای خواندن داستان این است که اول ببینم نویسنده فارسی می داند یا نه. بعد نگاه می کنم ببینم چقدر زیادی نوشته، کار آخیر آقای براهنی همین پنجاه صفحه ای که خواندم از هر سه سطر دو سطرش اضافی است و واقعا می توانم ثابت کنم. من به خود براهنی هم گفته ام که چرا هُل می زنی؟ چرا این قدر پرگویی می کنی و چرا اینقدر پُر می نویسی؟ چرا در هر مجله باید عکست باشد؟ شعرت باشد؟ چرا هر سال باید یک کار جدیدی در بیاوری؟ ممکن است بگویند چرا این قدر پرگویی می کنی و چرا اینقدر پُر می نویسی؟ چرا در هر مجله باید عکست باشد؟ شعرت باشد؟ چرا هر سال باید یک کار جدیدی در بیاوری؟ ممکن است بگویند به خاطر زندگی و مالیات و این حرفها، ولی من می گویم برای امرار معاش، شغل های دیگری هم وجود دارد که شرافتمندانه تر است. اینها به نظر من دلیل نمی شود. من در ادبیات بی رحمم و با کسی تعارف تکه پاره نمی کنم. وقتی می گویم پنجاه صفحه این رمان زیادی است، واقعا زیادی است. بعد داخل متن که می شوم می بینم دعوایی را که با من دارد، در داستان می خواهد تصفیه کند. اسم کاراکترش را می گذارد هوشنگ. چهره اش را هم وصف می کند و بعد حرف هایی را هم به او نسبت می دهد.
:::
گفتگوی میترا شجاعی با #هوشنگ_گلشيري
نشریه دنا - مهر ماه 1379- شماره 8

کانال انجمن ماتیکان داستان
https://telegram.me/matikandastan