ترونگ: اشاره‌ی مداوم شما به ساموئل بکت در رابطه با عشق برایم عجیب است

@Our_utopia


نیکلاس ترونگ: اشاره‌ی مداومِ شما به ساموئل بکت در رابطه با عشق برایم عجیب است. به‌سختی می‌توان گفت که آثارِ ساموئل بکت بر شادمانیْ متمرکز شده‌اند. به نظر شما، آثار بکت که به سببِ پوچ‌گرایی و بدبینیشان شهره هستند چگونه با نمایشِ «دو» که همان عشق است همسو است؟

آلن بدیو: در آثار بکت که به واقعه‌نگارِ نومیدی و امکان‌ناپذیری مشهور است، درست عکسِ آن را می‌بینیم: او در بابِ سرسختی و مداومتِ عشق هم قلم می‌زند. برای مثال، نمایشنامه‌ی «روزهای شاد» را که داستانِ زوجی سالخورده است در نظر بگیرید. تنها زن را می‌بینید، مرد، پشتِ صحنه، حضورِ کمرنگ و غیرمحسوسی دارد، همه‌چیز رو به تباهی است، زن در سراشیبیِ زندگی قرار دارد، لیکن می‌گوید: «چه روزهای شادی داشتیم!» و او این حرف را به این دلیل می‌زند که هنوز هم عشقْ میانِ آن دو هست. عشق عنصرِ قدرتمند و تغییرناپذیری است که هستیِ به‌ظاهر مصیبت‌بارش را ساختار بخشیده است. عشقْ قدرتِ پنهان در درونِ آن مصیبت است. بکت در متنی تحسین‌برانگیز و کوتاه به‌نامِ «کافی»، سرگردانی‌های زوجی بسیار کهنسال را در قالبِ سناریویی پرفراز و نشیب روایت می‌کند. این متنْ داستانِ عشق و تاب‌آوریِ این زوجِ کهنسال است که به هیچ وجه، وضعِ فاجعه‌آمیزِ بدن‌هایشان، یکنواخنیِ وجودشان، دشواریِ فزاینده‌ی تمایلِ جنسی و ... را پنهان نمی‌کنند. متنْ تمامِ این مطالب را روایت می‌کند، اما محورِ داستان را قدرتِ به‌غایت شکوهمندِ عشق و تجسمِ پایداریِ آن قرار می‌دهد.

از کتاب در ستایشِ عشق: مصاحبه با #آلن_بدیو