معرفی کتاب:.. «مرد لاابالی بادکنک قرمزم را سوراخ می‌کند». نوشته‌: علیرضا اجلی

معرفی کتاب:

«مرد لاابالی بادکنک قرمزم را سوراخ می‌کند»
نوشته‌: علیرضا اجلی
ناشر : چرخ ، چاپ ۱۳۹۴
۲۰۹ صفحه، ۱۵۰۰۰تومان
@matikandastan


علیرضا اجلی در تهران به دنیا آمده در سال ۱۳۶۴؛ دانش آموخته مترجمی زبان انگلیسی است.پیش از این نوشته های او در قالب نقد و ترجمه و داستان در نشریات گوناگون منتشر شده و گویا دستی هم در سرودن شعر دارد. «مرد لاابالی بادکنک قرمزم را سوراخ می‌کند» نخستین رمان و مهمترین اثر او تا کنون بوده که به همت نشر چرخ منتشر شده و حکایت از حضور نویسنده ای مستعد دارد.

در اوضاع و احوالی که تشابه فضا و زبان اغلب آثار داستانی، به ویژگی غالب جریان داستان‌نویسی امروز بدل شده است. همین که نویسنده ای پافراتر از این محدوده گذاشته و تجربه ای متفاوت را سامان می دهد، حاصل کارش صرف نظر از میزان توفیق آن نیز توجه برانگیز می نماید. نخستین رمان علی رضا اجلی نیز از چنین امتیازی بهره‌مند است.

این رمان بخش اول از سه گانه ای است که کتاب دوم آن با نام «عقل قرمز» و کتاب سوم با عنوان «یک آنارشیست محدب» منتشر خواهد شد. چنانچه خود نویسنده اشاره کرده این سه رمان در ادامه یا امتداد هم قرار نمی گیرند و بخش دوم این سه‌گانه با گوشه چشمی به زندگی شیخ اشراق سهره‌وردی، در آستانه سپردن به ناشر قرار دارد. همچنین نویسنده کتاب حاضر در آینده نزدیک مجموعه‌ای از داستانهای کوتاه خود و ترجمه هایی از چالز بوکفسکی را نیز در قالب کتاب منتشر خواهد کرد.
@matikandastan

نوشتن رمان «مرد لاابالی بادکنک قرمزم را سوراخ می‌کند» به ادعای نویسنده از میانه دهه هشتاد تا اوایل دهه نود به طول انجامیده و چنانکه از عنوان آن نیز پمی توان حدس زد، خواننده باید آماده روبه رو شدن با اثری متفاوت در فرم و محتوا باشد. حدسی که به خطا نرفته و نویسنده از همان جملات آغازین رمان نیز تکلف خود را خواننده مشخص می کند. مدخل ورود داستان این جملات است: «بوی زُخمِ زخمی چرکی در این کلمه‌ها زخمه می‌زند: بوی زُخمِ زخم زخمه می‌زند: و بوی زُخمِ درد زخمه می‌زند/ و زخم چرک می‌کند/ و از همین جاهاست که داستانی شروع می‌شود...»

گذشته از بازی زبانی‌ای که نویسنده با کلماتی همانند زُخم، زَخم و زخمه ترتیب می دهد، بافت جملات و محتوای آن یادآور جملات آغازین رمان بوف کور است که ادبیات داستانی مدرن و نامتعارف زمان خود را نمایندگی می‌کرد. البته چنین ارجاعی به فرض پذیرفته شدنش، بدان معنا نیست که این رمان نیز زمره خیل آثاری ست که از بوف کور تاثیر پذیرفته اند، به خصوص اینکه تفاوت هایی اساسی در سبک این دو اثر دیده می شود؛ حتی در انتخاب زاویه دید که در اینجا متغیر است و عدم پیروی از ساختار اعتراف گونه‌ای که در بوف کور رکنی اساسی محسوب می شود در اینجا دیده نمی شود؛ بنابراین شاید بهتر باشد آن را تنها ارجاعی ظریف بدانیم که می تواند ذهن خواننده را غلغلک داده و برای ورود به دنیای متن پیش رو آماده سازد.
@matikandastan

«داستان از جایی آغاز می‌شود که راوی از دفتر «آنارشیست‌های محدب» اخراج و خانه‌نشین می‌شود، یک روز به جایی نامعلوم سفر می‌کند و به شهر بادکنک قرمز می‌رود. در این شهر برای ملاقات با مرد لاابالی خودش، خودش را می‌کشد. مرد لاابالی را می‌بیند و دوباره به خانه‌اش منتقل می‌شود. در ادامه‌ی داستان راوی را در شهر بادکنک قرمز می‌بینیم که در آن‌جا شروع به جاسوسی می‌کند و... »

«مرد لاابالی بادکنک قرمزم را سوراخ می‌کند» رمانی ست با فضایی انتزاعی، که هر اتفاق و موقعیت داستانی می تواند شکل سمبلیک و نمادینی به خود گرفته و مخاطب را به تلاش برای اندیشیدن و درک لایه های درونی اثر دعوت می کند. موفقیت و شکست رمانهایی از این قسم، بیش از هر چیز در گروی توانایی نویسنده در ارائه فضایی ملموس و پذیرفتنی ار دنیایی ست که اتفاقات رمان در آن می‌گذرد. مهم نیست این دنیا چقدر نزدیک به واقعیت جاری در زندگی باشد بلکه کافی ست به عنوان واقعیتی مبتنی بر ویژگی های درون رمان، پذیرفتنی باشد.
@matikandastan

به گمانم علیرضا اجلی در این زمینه از توفیقی قابل قبول برخوردار شده، ارتباطی که مخاطب با رمان بر قرار می سازد به او کمک می کند تا فضای انتزاعی رمان برایش ملموش شده و به این ترتیب آنچه قصد بازگویی اش را دارد برایش قابل درک شود.نفس تجربه گرایی در این رمان، و همچنین تلاش نویسنده برای اینکه اثرش از شکل داستانی خنثی بیرون آمده و بازتاب دهنده مسائل اجتماعی و بعضا سیاسی روزگار خود باشد؛ زمینه ساز خلق رمانی بوده که خواندن آن می تواند چالش ذهنی لذت بخشی برای خواننده محسوب شود. @matikandastan