📚 داستان‌نویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکان‌داستان را به شیفتگان فرهنگِ ایران‌زمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکان‌داستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani


📢برخی نویسندگان ایرانی قرآن مولانا را برتر می‌پندارند!

صباحی: برخی نویسندگان ایرانی گمان می‌کنند برتری‌ای در قرآن مولانا هست که در قرآن محمد نیست، اما تصور این برتری تنها گونه‌ای خود‌فریبی انسانی است. انسان وقتی نتواند بر خوف و بر مناسبات ظالمانه‌ و بر ظلمتی که اطراف و اکناف زندگی او را فراگرفته‌، چیرگی یابد و به ویژه وقتی که از درک دلایل این بیدادگری بی‌انتها عاجز شود، ناگزیر می‌شود این مناسبات ظالمانه را به مناسبات عاشقانه‌ بدل کند تا بلکه بدین طریق، رنج و درد آن را تحمل‌پذیر سازد. -و این همان کاری است که ادبیات مولانا انجام می‌دهد: ظلم و رابطه‌ی ظالمانه را می‌درود و رنج بندگی را به عشق بندگی بدل می‌کند. ...
  • گزارش تخلف

📢کجای دنیا از تو امضا می‌گیرند که جایزه‌ات را نگیر؟!

محمدزاده برای نخستین بار در ٣۵ از شب تلخی گفت که جشنواره جایزه او برای «عصبانی نیستم!» را از جوایز حذف کرد:. 🔴من دو شب قبل از اختتامیه می‌دانستم جایزه سیمرغ بهترین بازیگر مرد را برای «عصبانی نیستم» می‌گیرم. شب قبلش رفتیم سینما فرهنگ برای آخرین اکران فیلم که دیدم بین سینمایی‌ها پچ پچ افتاده که «آخی حقشو خوردن» خواستم ببینم چی می‌گویند، حق کی را خوردند، شبش فهمیدیم می‌گویند برای این فیلم کسی نباید جایزه بگیرد و این پیچیده بود بین سینمایی …🔴آقای کیومرث مرادی دوست آقای حیدری بود و می‌گفت آقای حیدری و آقای مرادی دارند تلاش می‌کنند تو جایزه بگیری گفتم: اختتامیه نشده هنوز. چی را دارند تلاش می‌کنند، چی شده؟. 🔴روز بعد یعنی روز اختتامیه، ساعت ٣ یکی از دوستان گفت سیمرغ را می‌گیری و مشکل حل شده. یک ربع بعد رضا درمیشیان گفت: باید نامه‌ای را امضا کنیم و از جوایزمان انصراف بدهیم. من گفتم جایزه ندهند اما سندیت هم از من نگیرند که حقم را نمی‌خواهم. چی را امضا کنم؟ کجای دنیا از تو امضا می‌گیرند که جایزه‌ات را نگیر؟. ...
  • گزارش تخلف

📢ادب فارسی؛. مرتبه‌ای که هیچ‌یک زبان‌های بزرگ از آن فراتر نرفت

طباطبایی: دلیل این‌که ادب فارسی در فاصله‌ی آغاز سده‌ی هفتم تا آغاز سده‌ی نهم، به چنان مرتبه‌ای رسید که فراتر رفتن از آن تا کنون نه تنها در زبان فارسی، بلکه کم‌وبیش در هیچ‌یک از زبان‌های بزرگ ممکن نشده‌است، ازین‌روست که شعر فارسی نظم و ناحیه‌ای در ادب نیست، بیان «خاطره‌ی قومی» مردمانی است که جان و روح قومی خود را در زبان ملی دمیده‌اند. به این اعتبار، نه شعر فارسی صرف شعر است، نه زبان فارسی صرف یک زبان، آن‌چه این هر دو را از بسیاری از زبان‌ها و ادبیات‌های دیگر متمایز می‌کند، ساحتی از «خاطره‌ی قومی» ایرانیان است که در کالبد آن دو دمیده شده است، آن‌چه در زبان عرفانی-فلسفی از آن به «تروح جسم و تجسم روح» تعبیر کرده‌اند. پیش‌تر با حکیم ابوالقاسم فردوسی، زبان فارسی به زبان حماسه‌ی ظاهری ایران تبدیل شده‌بود، اما شیخ شهاب‌الدین سهروردی، با انتقال آن حماسه به مرتبه‌ی عالم مثال، در نظام «حکمت خسروانی» خود به تعبیر هانری کربن آن را به «حماسه‌ی باطنی» تبدیل کرد تا نه تنها از آب و باد گزند نیابد بلکه آن‌گاه نیز که در «معرض وزیدن باد بی‌نیازی خداوند» قرار می‌گیرد، و به‌ویژه آن‌گاه که «سامان سخن گفتن ن ...
  • گزارش تخلف

📢نویسنده‌ای که پدرش را تهدید کرد!. مؤذنی: من موقع نوشتن حتی حوصله خودم را هم ندارم چه برسد به شما

همه را هم از خودم می‌رنجانم. البته نمی‌خواهم برنجانم، ولی می‌رنجانم. دست خودم نیست. پدرم سال‌ها پیش قهر کرده بود و نمی‌آمد حتی نوه‌های دوست‌داشتنی‌اش را ببیند. حرفش هم این بود که چرا این پسره بی‌چشم و رو از اتاق نیامد بیرون، یک سلام به من بکند، بعد برود خاک نوشتن را بریزد توی فرق سرش. من هم تا تهدیدش نکردم که اگر آشتی نکنی، ازت یک چهره عنق تو ادبیات می‌سازم، آشتی نکرد که نکرد. داشتم برای دوستی مثال می‌زدم که این‌جور مواقع برای حرف زدن انگار باید سطلی را بیندازند در عمق بیست متری من و حرف را به زور از این چاه بالا بکشند. می‌بینید، بدبختی من که یکی دو تا نیست! هرچه می‌گویم هوای نویسنده بدبخت را موقع نوشتن داشته باشید و هی نزنید توی سرش که «بی‌ادب متکبر خودشیفته! ...
  • گزارش تخلف

📢یادداشت‌های پاریس مرد اسکاری

اصغر فرهادی: «مدتی‌ست برای تحقیق و نگارش فیلم‌نامه گذشته در پاریس هستم. روزها بیشتر به یادداشت‌نویسی می‌گذرد و غالبا پیش از غروب می‌روم پیاده‌روی. از کوچه‌های پیچ‌ و واپیچ منطقه پنج پاریس می‌گذرم تا به پارکی برسم و یک ساعتی تا قبل از بستن درهای پارک راه بروم …امروز از ظهر باران باریده و تازه چند دقیقه‌ایست که آسمان باز شده. کوچه‌ها خلوتند و هوا سرد. از کوچه‌ای به کوچه بعدی می‌روم. یکباره صدایی قدم‌هایم را آرام می‌کند. آوازی‌ست با صدای آقای شجریان نازنین. سر بلند می‌کنم. باید از یکی از خانه‌های اطراف باشد. ...
  • گزارش تخلف

📖داستان کوتاه. ها. ✒شرمین نادری

همه عمر از سوسک می‌ترسیدم و سوسک‌ها از من نمی‌ترسیدند، اصلا یک ارتباط خاصی بوده همه عمرم بین من و سوسک‌ها قهوه‌ای حمام که به قصه‌های پریان شبیه است، فقط تنها چیزی که می‌توانم بگویم این است که هروقت می‌خواهد چیزی تغییر کند توی زندگیم، رژه عجیبشان شروع می‌شود، مثل آن روز توی شهر غریبی در آذربایجان، وقتی که به اجبارتبعیدی عاشقانه کاسه و کوزه را جمع کرده بودم و راه افتاد ه بودم که بروم زندگی تازه‌ای بسازم کنج بیمارستانی وسوسک‌ها آمدند و همه چیز را خراب کردند، همه چیز که نه، فقط از سقف ریختند، روی فرش‌ها دویدند و لا به لای کابینت‌ها خانه درست کردند. یک شب تا صبح گذشت و من بیدار شدم و دیدم کف خانه فرشی شده از سوسک‌های ریز و درشت و مردی که خیال می‌کردم دوستش دارم از ترس آمده وسط پذیرایی ایستاده ومی گوید: وای، من هم گفتم: وای، هنوز بیدار نبودم اما، خواب عجیبی می‌دیدم، خواب خانه، خواب پدر، خواب حیاط نقلی و قشنگ و حوض کوچک آبی مان که با عشق پر از گل کرده بودیمش و خیال می‌کردیم در نبود ما همان طوری که بود می‌ماند، اما خواب پرید و من بیدار شدم و شروع کردم به کشتن سوسک‌ها، خدا می‌داند که گریه می‌کر ...
  • گزارش تخلف