📚 داستان‌نویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکان‌داستان را به شیفتگان فرهنگِ ایران‌زمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکان‌داستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani


معرفی کتاب/. ژان باروا. نویسنده: روژه مارتن دوگار

برگردان پارسی: منوچهر بدیعی. رمان «ژان باروا» داستان برخورد عقاید و آراست. مجموعه‌ای ست از گفتگو، نامه، سخنرانی، یادداشت، که همه بیان کننده‌ی این برخورد است: آنچه در این سالها با طرح موضوع «دگرگونی فهم بشر از دین همراه با پیشرفت علوم طبیعی» یا , «انطباق دین با معرفت هر عصر» در جامعه مورد بحث و مناقشه و مجادله و حتی منازعه قرار گرفته است، در اواخر سده‌ی نوزدهم و اوایل سده‌ی بیستم موضوع روز اروپاییان بوده است که در این رمان از زبان موافقان و مخالفان، با بیانی ساده و ملایم، آمده است. یک چهارم آخر رمان وصفی ست از غلبه تربیت دینی بر قهرمان داستان و روی کردن جوانان به همان دین سنتی و کلیسا. به موازات این بحثها موضوع دیگری نیز در رمان مطرح می‌شود:قضیه‌ی دریفوس، محاکمه‌ی امیل زولا، واکنش ملت پرستانه و تعصب آمیز و خشن توده‌ی مردم نسبت به دریفوس و زولا که حتی تا مرحله حمله برای کشتن زولا پیش میرود. اما این نیز جلوه‌ی دیگری از برخورد عقاید و آراست که در صحن دادگاه به صورت دادرسی و در کوچه و خیابانها با هیاهو و خشونت بروز می‌کند. «ژان باروا» یک سال پیش از شروع جنگ جهانی اول منتشر شده است و نویسنده ...
  • گزارش تخلف

نکته ویرایشی. «چاپ» به تکثیر نوشته‌ها روی «کاغذ» اشاره دارد

پس وقتی کاغذی در کار نیست چاپ هم معنی ندارد. اگر کتاب یا مقاله‌ای از طریق اینترنت یا دیگر ابزارهای دیجیتال در اختیار دیگران قرار بگیرد، باید از عبارت «انتشار» برای آن استفاده کرد …مثال غلط: مقاله‌ام در سایت کتاب چاپ شد. مثال درست: مقاله‌ام در سایت کتاب منتشر شد … ...
  • گزارش تخلف

📢قبر بلقیس سلیمانی کنار قبر بیژن نجدی

بلقیس سلیمانی: قبر هم‌نامم «بلقیس سلیمانی» را هم در لاهیجان دیده‌ام. همه‌ی اهالی ادبیات داستانی که به لاهیجان رفته‌اند و خواسته‌اند ادای دینی به نویسنده‌ی یگانه بیژن نجدی بکنند، کنار قبر بیژن نجدی قبر «بلقیس سلیمانی» را دیده‌اند. اولین بار مجتبی پورمحسن نویسنده و مترجم خوب گیلانی با نگرانی از این قبر برایم حرف زد و بعد پگاه احمدی شاعر هم تعجبش را در این خصوص بیان کرد و خیلی‌ها حتی عکس این قبر را در اینترنت گذاشتند. می‌دانم روزی دوباره نام بلقیس سلیمانی روی یک سنگ گرانیت سیاه خواهد آمد و می‌دانم در آن روز بسیاری از روندگان می‌گویند: چه اسم عجیبی و من لبخند می‌زنم و به‌شان می‌گویم همین‌طور است، این اسم سرگذشت و سرنوشت خاصی داشته مثل خیلی از اسم‌ها. (منبع: داستان همشهری، خرداد٩۵). ...
  • گزارش تخلف

امریکایی هستم. در هارتفورد ایالت کانکتیکات درست بالای رودخانه در روستایی متولد و بزرگ شدم

بنابراین یک ینگه‌دنیایی واقعی و کار‌بلد هستم. بله، و تقریبا خالی از احساسات عاطفی یا به عبارت دیگر خالی از طبع شعر. پدرم آهنگر بود و عمویم بیطار و من در کودکی هر دو کار را یاد گرفتم. سپس به کارخانه‌ی اسلحه‌ی بزرگی رفتم و حرفه‌ی اصلی‌ام را آموختم؛ تمام آن‌چه را که مربوط به کار بود فراگرفتم. ساختن همه‌چیز را یاد گرفتم: تفنگ، ششلول، توپ، دیگ بخار، موتور و تمام انواع ماشین‌آلاتی که کارها را آسان می‌کند. من می‌توانم تمام چیزهای موردنیاز انسان را بسازم، هر چیزی را، فرقی نمی‌کند و اگر روش جدیدی برای ساختن آن وجود نداشته باشد، به آسانی غلتاندن کنده‌ی درخت، اختراعش می‌کنم. خلاصه، در کارخانه سرکارگر شدم و دو هزار نفر زیر‌دستم بودند. چنین آدمی کله‌اش پر‌باد می‌شود و حرف کسی را قبول نمی‌کند. آدمی که دو هزار مرد خشن زیر‌دستش باشند مثل خروس‌جنگی می‌شود، به‌هرحال من این‌طوری بودم. ...
  • گزارش تخلف

/داستانک. ✒راهنمای بستن لوله.. توی آینه دو لکۀ ماسیدۀ کف را به لب زیرینش دید

لب‌ها را همین‌طور روی هم دوباره کشید لای دو ردیف دندان‌هاش. صدای زنش را از توی هال شنید: «من کاری به زیاده‌خواهی‌های تو ندارم؛ می‌خوام لوله‌هامو ببندم.». لب‌هاش را به حالت عادی برگرداند. دستش را برد زیر باریکۀ آب و شست. دست خیس را روی لب کشید و کف خشکیدۀ خمیردندان را پاک کرد. باز هم صدای زنش بلند شد: «ها؟ چی می‌گی؟ ببندم؟ مگه …». ...
  • گزارش تخلف

📌داستان کوتاه دانش بنیاد (علمی تخیلی). آخر. ✒ایرج فاضل بخششی

مرد جوان خسته از انجام پنج ساعت حرکات ورزشی پیوسته، وارد اتاق استراحت شد با ورودش چراغ فلورسنت اتاق به طور خودکار روشن شد و همزمان صدایی زنانه و آرام در اتاق پیچید که با دلبری می‌گفت: خسته نباشی. مرد جوان پاسخی نداد، به سوی کمد لباس‌ها در سمت چپ اتاق رفت. لباس هایش را از تن درآورد و به داخل ماشین شستشوی داخل کمد لباس انداخت. زن گفت: چرا امروز این قدر بی حوصله هستی؟. مرد خنده‌ای تمسخرآمیز کرد و بی توجه به پرسش زن، برهنه به سوی اتاق خواب رفت و خود را با بی حالی بر روی تخت انداخت. صدای زن دوباره بلند شد: چرا لباس نپوشیدی؟ زمان کمی تا شام باقی مانده است. این بار مرد با دلخوری پاسخ داد: ولم کن. اشتها ندارم. ...
  • گزارش تخلف

با دست ضربه‌ای به پشت مرد زد و گفت: در آزمون پیروز شدید و به درجه ستوان یکم فضایی این کشتی ارتقا یافتید، می‌دانستم پسر باهوش و کار

سپس با خنده ادامه داد: البته بار سوم موفق شدی. ستوان جوان همچنان گیج با دستان خون آلود ایستاده بود. کاپیتان سر را به سوی دیگر گرداند و به زن و مردی که با لباس سفید در گوشه‌ای ایستاده بودند اشاره کرد تا به سویش بیایند. کاپیتان با نزدیک شدن آن دو گفت: ستوان را به بهداری ببرید. قطعه الکترونیکی فرماندهی متناسب با سمت جدیدش برایش بگذارید و حافظه‌اش را بازیابی کنید. من چند ساعت دیگر در اتاق فرماندهی به ایشان نیاز دارم.. سیزدهم خرداد ۱۳۹۵. ...
  • گزارش تخلف

✒وقتی رمان جنایی دارای اندیشه می‌شود

یوسفى کیا: رمان [«بولوار پارادایس»، نوشته محمدرضا ذوالعلى، نشرنون noonbook۱@] روایتی پلیسی- جنایی دارد. با همان ریزه‌کاری‌های رمان‌های معماوار پلیسی که حالا رنگ انسان‌دوستانه‌ای هم پیدا کرده‌است. ستوان مامور تحقیق قتل، دل نازک است و علی‌رغم رفتن به سوی مرگ خود و همسرش، باز دل دیدن صحنه‌ی سربریدن یک انسان را ندارد و حتی در جبهه، نامه‌ی سرباز عراقی بدون سر را از جیبش در می‌آورد و در سفرش به عراق آن را به آشنایی می‌دهد تا به دست خانواده‌اش برسد. روایت رمان از یک داستان معمایی- جنایی با ورود سمیرا در فصل ۱۲، تبدیل به رمانی دارای اندیشه می‌شود. ولی این اندیشمندی در کلام و سخن تنها اندیشمند این رمان، سمیرا که روان‌کاو است، گاهی حالت خطابی و شعاری به خود می‌گیرد؛ هرچند اندک ولی توی ذوق می‌زند. (منبع: روزنامه ابتکار). ...
  • گزارش تخلف

معرفی کتاب.. 📜درک یک پایان. 📎به همراه گفت‌وگوی شمسی عصار با جولین بارنز

✒جولین بارنز. ✏حسن کامشاد. 📖تونی وبستر عادی بودن زندگی‌اش را پذیرفته: کار و بازنشستگی، ازدواج و طلاقی دوستانه. اما او هم مثل ما جوانی‌اش را درون خود نگه داشته و به سالمندی رسیده است. مهمترین واقعهٔ عمرش دوستی با ایدریئن تیزهوش و مستعد فاجعه است؛ مرید آلبر کامو. چهل سال بعد دفتر خاطرات همین دوست، که طبق وصیتنامه به او واگذار شده، او را برمی‌انگیزد تا زندگی خود را بازخوانی کند. «درک یک پایان» برندهٔ مهمترین جایزهٔ ادبی بریتانیا در ۲۰۱۱ شد. رئیس هیئت داوران «بوکر» در توصیف آن گفت: «کتاب مایه‌های یک اثر کلاسیک انگلیسی را دارد. داستانی است که با انسان قرن بیست‌ویکم سخن می‌گوید» … ...
  • گزارش تخلف

معرفی کتاب.. 📜کشتن مرغ مینا. ✒هارپر لی

📖این کتاب که یکی از پرفروش‌ترین داستان‌های زمان ماست، نخستین بار در سال ۱٩۶۰ انتشار یافت. بر پایه آن فیلمی هم به‌همین نام با شرکت گرگوری پیک ساخته شده است. این فیلم را در ایران بنام «کشتن مرغ مقلد» نمایش داده‌اند. ستایش و استقبال مردم از این کتاب مرهون دو خصلت بود:.۱- صمیمیت و صداقت و معصومیتی که علیرغم فاجعه دردناکی در متن داستان و در تضاد با آن، در تمامی فضای کتاب موج می‌زند. راوی داستان دختر هشت ساله‌ای است که همراه برادر دوازده ساله‌اش و یک پسربچه دیگر فارغ از پیش‌داوری‌های جاری و به‌طور غریزی با اشخاص و حوادث برخورد می‌کنند و هشدارهایشان به وجدان‌های زنگ‌زده و زیر بار خروارها ملاحظه و تعصب و خودپرستی لهیده «آدم‌بزرگ‌ها» نهیب می‌زند ….٢- حکایت کتاب، حکایت غم‌انگیز و فاجعه ‌آمیز رنج انسان است. رنجی که از جهل و تعصب ناشی می‌شود و به قدمت خود است. ...
  • گزارش تخلف