📚 داستان‌نویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکان‌داستان را به شیفتگان فرهنگِ ایران‌زمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکان‌داستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani


معرفی کتاب/.. من باید مرد می‌شدم نه زن

اگه خدا منو مرد آفریده بود، بدترین پسری می‌شدم که یه سلیطه‌ی حسابی پس انداخته. یه زن هم ممکن نبود از دستم قسر در بره. یا مریم مقدس! هر جا یه زن داشتم، می‌رفتم سروقتشون و اگه چیزی رو که ازشون می‌خواستم بهم نمی‌دادن، با لگد راهمو وا می‌کردم. واسه همینه که خدا منو زن آفریده، اون هم یه بدکاره‌ی واقعی. من چهل سالمه و تا حالا شش تا شوهر داشتم و اگه دلم بخواد می‌تونم شش تا دیگه داشته باشم. همشون واسم حکم دستمال توالتو دارن …ضد داستان – گردآورنده: فیلیپ استویک. داستان «نمی‌شه آسمونو با دستت بپوشونی» نوشته‌ی اسکار لوئیس. ترجمه‌ی ادریس رنجی. ...
  • گزارش تخلف

#عباس_بهارلوسطرهایی از یادداشت هوشنگ گلمکانی در شمارۀ 506 ماهنامۀ «فیلم» دربارۀ جلد چهارم کتاب «فیل

سطرهایی از یادداشت هوشنگ گلمکانی در شمارۀ ۵۰۶ ماهنامۀ «فیلم» دربارۀ جلد چهارم کتاب «فیلمشناخت ایران»:. «جلد چهارم فیلمشناخت ایران، کار سترگ و باورنکردنی عباس بهارلوی سابقا متخلص به غلام حیدری، که در آغاز راه غیرممکن می‌نمود و هر چه زمان می‌گذشت، با توجه به افزایش تولید فیلم در دهۀ گذشته، کار سخت‌تر می‌شد [منتشر شد]. هر چند به نظر می‌رسد چون فیلم‌ها نزدیک به سال‌های زمان حاضر ساخته شده‌اند، فراهم‌کردن مواد و اطلاعات مربوط به آن‌ها آسان‌تر است، اما خود بهارلو در مقدمۀ دردمندانه‌اش توضیح داده است که اصلا این جوری نبوده و کار دشوارتر از جلدهای قبلی این مجموعه بوده است. البته توضیح‌های شفاهی مکرر بهارلو، وضعیت وخیم‌تری را توصیف می‌کند که او در روایت کتبی‌اش قدری تخفیف داده است و به هر حال امیدواریم اوضاع موجود باعث انصراف او از ادامۀ این کار بزرگش نشود … به جرأت می‌توانم ادعا کنم که عباس بهارلو سختکوش‌ترین و دقیق‌ترین مورخ و پژوهشگر سینمای ایران است که همین جلد چهارم فیلمشناخت حتی برای کارنامۀ یک عمر پژوهشگری مایۀ اعتبار فراوان است (و فقدانش می‌توانست کمبودی عظیم برای مطالعات سینمایی ایران ...
  • گزارش تخلف

ماه گرفته‌ها

مهین‌تاج دختر سوم محمد خان، همه عمر قد یک دختر دوازده ساله بود، با موهای پرپشت پیچ‌درپیچ و برق چشمی که هوش از سرت می‌برد. رازقی کوچک که عاشقش بود و همدم و کنیز بی‌چون‌وچرایش در شب‌هایی که ماه نازک می‌شد یا غمی به دل مهین‌تاج افتاده بود، از ترس دیدن این برق چشم، توی چشم خانمش نگاه نمی‌کرد و کاسه آب به دستش نمی‌داد مبادا که سیاهی از توی آن چشم‌ها بپرد و بگیردش. بعد‌تر هم وقتی دختر بزرگ‌تر شد و لباس زنانه پوشید و شبانه مو‌هایش را پای آینه چید، همین رازقی بود که روی آینه‌های اتاق دختر‌ها، در عمارت پشتی، پارچه کشید و نگذاشت شب‌ها خودشان را نگاه کنند و هرچه قیچی و تیزی و چاقو بود، از جلوی دستشان جمع کرد از ترس مجنون شدنشان که نبودند و نشدند آن‌جور مجنونی که منظور نظر رازقی بود. شاد بودند و سرخوش و نوای گرام تازۀ پدر توی اتاقشان موج می‌خورد و کلاه‌های حصیری‌شان سوغاتی ممالک دور و لباس‌های خوش‌دوختشان دوخت بهترین خیاط‌های ارمنی شهر بود و محمد خان هم ذره‌ای دریغ نداشت و لحظه‌ای غافل نمی‌شد از دختر‌ها که به زعم خودش وضعشان خطرناک‌‌تر از پسر‌ها بود و روزی باید غیبت‌های‌ گاه‌به‌گاه شبانه‌شان را از ...
  • گزارش تخلف

سعید بردستانی: ◀اخیرن رمان «تار مو» را به دست ناشر سپرده‌ام که احتمالا برای نمایشگاه کتاب آماده شود

◀به نظرم یکی از بزرگترین آسیب‌های این روزهای داستان نویسی، فساد نقد است. در هیچ دوره‌ای این همه منتقد داستان نویس نداشته‌ایم که این خود باعث می‌شود راه بر نقد صریح و سالم بسته شود، چرا که شخص منتقد هم در مقام داستان نویس به اندازه شخص داستان نویس نیازمند تایید و تعریف است. ◀به عبارتی احتیاج آنها مزاج آنها را تغییر می‌دهد. در نتیجه سره از ناسره تفکیک نمی‌شود و این وظیفه به عهده خواننده گذاشته می‌شود که در نهایت سردرگمی و قهر را باعث می‌شود. ...
  • گزارش تخلف

/داستانک. خانم گل

ﭼﺸﻢ ﺁﺩﻡ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﯾﮏ ﺯﻥ ﮔﯿﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺷﮑﻠﯽ ﻫﺴﺖ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻧﺸﺎﻧﯽ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﯾﺎ ﻧﺸﺎﻧﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﺪ. ﭘﺎﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺭﺩﯾﻒ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺭﻭ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﻭ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﯼ ﺍﺯ ﻋﺮﺽ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺑﻪ ﺭﺍﺳﺖ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯽ. ﭼﭗ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻫﺎﯼ ﻧﺮﺳﯿﺪﻩ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﺑﺎ ﭼﺸﻢ ﻣﺘﺮ ﻣﯽ ﺯﻧﯽ ﮐﻪ ﮐﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﺮﺳﺪ. ﺩﻭﺳﻪ ﺗﺎ ﺑﭽﻪ ﮔﻞ ﻓﺮﻭﺵ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﯾﮑﯽ ﺩﺧﺘﺮ، ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﭘﺴﺮ ﺁﻥ ﯾﮑﯽ ﭘﺴﺮ ﮐﻪ ﺩﺍﻣﻦ ﺩﺧﺘﺮﺍﻧﻪ ﭘﻮﺷیﺪﻩ، ﻣﻨﺘﻈﺮﺕ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺗﺎ ﺗﻮ ﺑﺮﺳﯽ. ﻧﯿﻤﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺭﺳﯽ ﺩﺳﺖ ﺗﮑﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﯽ. ﺁﻧﻬﺎ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﯾﮑﯽﺩﻭﺗﺎ ﺷﺎﺧﻪ ﮔﻞ ﺗﻮﯼ ﺩﺳﺘﺸﺎﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ ﺍﺯ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﺫﻭﻕ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ. ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺍﯼ. ﭼﺸﻢ ﻣﯽ ﺩﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ، ﺁﻧﻬﺎ ﻓﻘﻂ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﻧﺪ. ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ ﺑﺎﻭﺭﻡ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ؛ ﺗﻮ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥﭼﯿﺰﯼ ﺷﺒﯿﻪ ﻣﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ ﻭ ﺩﺭ ﻫﻢ ﻣﯽ ﭘﯿﭽﯽ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺖ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ. ...
  • گزارش تخلف

«انسان و اسطوره». و نارسیس «(Echo & Narcissus)..» اکو «

یا» اخو «، به معنى» پژواک «؛ در اساطیر یونان از نومفاهایى (زنان محجبه در اساطیر یونان، خدایبانوان درجه دوم نیکوکار) که با پر حرفى هاى خود سر هرا را گرم مى کرد تا زئوس به عشق هاى خیانت بار خود بپردازد. براى تنبیه اکو، هرا او را به کسى که اول کلمه را نمى گوید و فقط هجاى پایانى کلمه را تکرار مى کند تبدیل کرد. پژواک کوه‌ها از آنجا است که روزى اکو، نارسیس (نارکیسوس) را دید که در کوهى به دنبال گوزنى راه را گم کرده بود. اکو، او را تعقیب کرد و وقتى نارسیس همراهانش را صدا مى کرد، او که مى خواست توجه نارسیس را جلب کند، کلمه ى» جا جا جا «را به زبان مى آورد. نارسیس چند بار پاسخ داد، اما هیچ چیز بجز صداى خود نشنید. پس خسته از آنجا گریخت..» نارسیس «. به معنى» مخدر «پسر خداى رود، کفسیوس و نومفایى به نام» لیریوپه «بود. او به عشق دختران جوانى که جذبش مى شدند بسیار بى توجهى مى کرد و عشق» آمیناس" که مقابل خانه ى او خودکشى کرد، از آن جمله است. سرانجام فریاد انتقام خواهى آنان به خدایان رسید. ...
  • گزارش تخلف

مجموعه داستان روشنی‌های شب مجموعه ۴۹ داستان از ۴۹ نویسنده در ۳۶۵ صفحه است که در گروه جمع خوانی داستان در مدت ده ماه جمع خوانی شده‌

این کتاب الکترونیکی عیدی گروه جمع خوانی داستان به علاقمندان داستان‌های ایرانی است. نوروزتان پیروز هر روزتان نوروز🌺🍀🌸🍀🌺🍀🌸👇👇👇
  • گزارش تخلف