ماتیکانداستان 📚 داستاننویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکانداستان را به شیفتگان فرهنگِ ایرانزمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکانداستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani ماتیکانداستان ۱۰:۰۴ ۱۳۹۴/۱۲/۱۲ 📚📚📚 … ….. توضیحات: 📒📒📒 بیشتر ما انسانها تواناییهایی را که در خود میبینیم، ذاتی و خللناپذیر میشماریم؛ بهگونهای که حتی تصور از دستدادن احتمالی این تواناییها را نیز به دشواری به ذهن خود راه میدهیم و معمولا بهگونهای پوشیده، خود را از افراد فاقد این تواناییها متمایز میدانیم. از اینرو، پیداست آنهایی که باوجود چنین ناتوانیهایی، به درجات والایی از هنر و علم و عمل دست مییابند، بهواقع شایان تکریم هستند. نام «هلن کلر» برای بیشتر افراد، نامی آشناست. این بانوی آمریکایی که از اواخر قرن نوزدهم تا اواسط قرن بیستم میزیست، یکی از بزرگترین نمونههای چیرگی اراده بر ناتوانیهاست. او که ابتدا همچون دیگر کودکان سالم بود، در نوزده ماهگی به دنبال یک بیماری شدید، از دو حس عمده خود یعنی بینایی و شنوایی محروم شد و به تبع آن، قدرت تکلم خود را نیز از دست داد. ناتوانی او در شناخت محیط و دشواری در برقرارساختن ارتباط با سایرین، او را به کودکی لجوج و بدخلق تبدیل کرده بود. تا اینکه روزی که هلنکلر بعدها آن را بزرگترین روز زندگی خود مینامید، فرا رسید. در آن روز، معلم علاقهمندش «آن سالیوان»، که با فداکاری و پشتکار خود، درهای امید ... ماتیکانداستان ۰۹:۵۴ ۱۳۹۴/۱۲/۱۲ ◀️ پست مدرنیسم وتئاتر. تالیف دکتر مصطفی مختاباد. ماتیکان داستان ماتیکانداستان ۰۹:۵۱ ۱۳۹۴/۱۲/۱۲ ماتیکان داستان. میکوشیم بی طرفانه مطالب داستانی ارائه کنیم. ما را حمایت و به دوستانتان معرفی کنید ماتیکانداستان ۰۹:۵۱ ۱۳۹۴/۱۲/۱۲ یوکو اوگاوا: وقتی از در چرخان شیرینیفروشی گذشتم و داخل شدم، تمام صداهای میدان درجا خفه شد و جایش را بوی وانیل گرفت مغازه خالی بود. با تردید صدا زدم: «ببخشید» جوابی نیامد، پس تصمیم گرفتم روی چارپایهای در گوشهای بنشینم و صبر کنم. اولین بار بود آمده بودم داخل شیرینیفروشی، مغازهای کوچک و تر و تمیز. کیکها، پایها، و شکلاتها را بهدقت چیده بودند توی ویترین شیشهای، و قوطیهای بیسکویت را در دو طرف ردیف چیده بودند روی قفسهها. روی پیشخوان پشت دستگاه ثبت، یک رول کاغذ کادوی چارخانهی نارنجی و آبی کمرنگ خوشگل بود. همهچیز به نظر خوشمزه میآمد. اما از قبل میدانستم چه میخواهم بخرم: دو تا کیک توتفرنگی. همین. ... ماتیکانداستان ۰۹:۵۱ ۱۳۹۴/۱۲/۱۲ داستانی از یوکو اوگاوا را با ترجمهی مجید اسلامی در شمارهی ۳ و ۴ «هنر و سینما» بخوانید ماتیکانداستان ۰۹:۵۱ ۱۳۹۴/۱۲/۱۲ چارلی چاپلین: برگشته بودم بورلیهیلز که دعوتنامهای رسید و دیدم دعوتم کردهاند خانهی یکی از دوستان و گرترود استاین هم قرار است ب رفتم و دیدم خانم استاین روی صندلیای درست وسط اتاق پذیرایی نشسته و لباسی قهوهای پوشیده و یقهی توری هم زده و دستهایش را هم گذاشته روی دامنش. یکجورهایی شبیه تکچهرهی خانم رولن بود که وانگوگ کشیده؛ فقط موهاش قرمز نبود و روی سرش هم گرهی به چشم نمیخورد. ... ماتیکانداستان ۰۹:۵۱ ۱۳۹۴/۱۲/۱۲ بخشی از خاطرات چارلی چاپلین را در شمارهی ۳ و ۴ «هنر و سینما» بخوانید ماتیکانداستان ۰۹:۳۸ ۱۳۹۴/۱۲/۱۲ داستان بلند «هنگام سقوط عطر بزنید» به قلم مجتبای نیک سرشت مجوز نشر گرفت و به زودی به بازار خواهد امد ماتیکانداستان ۲۲:۵۰ ۱۳۹۴/۱۲/۱۱ راستگوترین، بیتوقعترین، مفیدترین و همیشگیترین رفیق برای هر کسی کتاب است …مارک تواین ماتیکانداستان ۲۲:۴۸ ۱۳۹۴/۱۲/۱۱ وقتی لب فرو میبندیم و سخنی نمیگوییم، غیر قبل تحمل میشویم و آنگاه که زبان میگشاییم، از خود دلقکی میسازیم …هرتا مولر ماتیکانداستان ۲۲:۴۸ ۱۳۹۴/۱۲/۱۱ rahtaab. ir.. ما همه روستایی هستیم سرهای ما ممکن است زادگاهمان را ترک گفته باشد اما پاهای ما درست وسط دهکده دیگری ایستاده است …سرزمین گوجههای سبز _هرتا مولر. 📝به کانال ادبی رهتاب بپیوندید. 👇. ماتیکانداستان ۲۲:۴۷ ۱۳۹۴/۱۲/۱۱ چگونه حتی یک کتاب میتواند بر حصارها و دیوارهای فکری از پیش تعیین شدهی ما تأثیر گذار باشد اثری از خورخه مندز بلیک, هنرمند مکزیکی. ماتیکانداستان ۲۲:۴۲ ۱۳۹۴/۱۲/۱۱ مجله شبانگاهی «۱۰۰برگ»، ساعت ۲۳ با اجرای دکتر رشید کاکاوند امشب به «تاریخ و اسطوره» میپردازد با حضور دکتر مسعود فروزنده بهبهانی ماتیکانداستان ۱۹:۱۲ ۱۳۹۴/۱۲/۱۱ «مصاحبهای جالب با مارلون براندو». بعد از ١٦ سال، این نخستین مصاحبهی شماست …براندو: ببین رفیق! من دیگر هیچ احساسی نسبت به گذشت زمان ندارم. موقعی که ٤ سالم بود، احساس میکردم هیچوقت بزرگ نمیشوم. وقتی که بزرگتر شدم، ترس برم داشت کهای وای زندگی همین طور دارد پوچ وبیهوده از دست میرود. پس سعی کردم همه جا سروقت حاضر باشم و همه چیز را سر موقع انجام دهم. حالا زمان برای من خیلی کند میگذرد. خیلی کند. من پیر شدهام. میفهمی؟. خبرنگار: شاید برای این باشد که شما کلی فیلم بازی کردهاید!. ... ماتیکانداستان ۱۹:۰۴ ۱۳۹۴/۱۲/۱۱ بهومیل هرابال | ماتیکانداستان ۱۷:۲۲ ۱۳۹۴/۱۲/۱۱ ماتیکان داستان. میکوشیم بی طرفانه مطالب داستانی ارائه کنیم. ما را حمایت و به دوستانتان معرفی کنید ماتیکانداستان ۱۶:۲۴ ۱۳۹۴/۱۲/۱۱ بالشی پیش کشید و آرنج را روی بالش گذاشت. چشمهایش کمکم گرم خواب شد دست پیش برد و بادبزن حصیری روی قالی را برداشت و خودش را باد زد. سرش را روی بالش گذاشت. پلکهایش روی هم افتاد. دستش با بادبزن افتاد روی قالی. انگشتهای دستش دور دسته چوبی بادبزن سست شد. هنوز چند دقیقهای نخوابیده بود که از خواب پرید و نشست. دست به صورتش کشید. به اطراف نگاه کرد. نارنج خواب بود. ... ماتیکانداستان ۱۶:۱۸ ۱۳۹۴/۱۲/۱۱ ⚠️آنچه باید از مراسم اسکار بدانید. ستارهها در صف دستشویی! ❎ برندگان اسکار واقعا مالک مجسمه اسکار نمیشوند. آنها بعد از دریافت این جایزه باید قراردادی را امضا کنند که در یکی از بندهای آن نوشته شده است: «اگر قصد فروش این مجسمه را دارید باید آن را با قیمت یک دلار به آکادمی اسکار پیشنهاد بدهید»! ظاهرا آکادمی از سال ۱۹۵۰ این قانون را وضع کرده است تا کسی فکر فروختن مجسمه اسکار به ذهنش نرسد.. ❎ سینمابازها حتما میدانند که نام مراسم اسکار اصلا اسکار نیست. نام رسمی مراسم «جوایز آکادمی» است و هیچکس درست نمیداند که چرا نام اسکار روی آن گذاشته شده است! موثقترین نقل قول از اینکه چرا این مراسم، اسکار نام گرفته از این قرار است: «مارگارت هریک، یکی از اعضای آکادمی با دیدن مجسمه اسکار گفت این چقدر شبیه عمو اسکار من است»!. ❎ احتمالا فکر میکنید که ستارههای هالیوودی بدون هیچ پیشزمینهای به روی سن میروند تا جایزهشان را بگیرند و یک سخنرانی کوتاه ترتیب بدهند، اما سخت در اشتباهید. سالهاست که چند روز قبل از مراسم اصلی، یک مراسم تمرینی برگزار میشود تا هم اهدا کنندهها با وظایف خود آشنا شوند و هم نامزدها بدانند که در روز اصلی باید چه بگویند.. ❎ این مجسمهها سن ... ماتیکانداستان ۱۶:۱۴ ۱۳۹۴/۱۲/۱۱ به احترام بنیاد پربرکت فردوسی که دلش برای ادبیات این سرزمین میتپد … ماتیکانداستان ۱۶:۱۰ ۱۳۹۴/۱۲/۱۱ بشر با مقداری سوالات دشوار روبروست که برای آنها جواب قانع کنندهای ندارد خب، دو کار میتوان کرد:. یا میتوانیم خودمان و بقیه جهان را گول بزنیم و وانمود کنیم که آن چه را باید بدانیم میدانیم،. یا میتوان تا ابد چشم بر مسائل مهم بست. و از پیشرفت باز ایستاد. بشریت از این بابت به دو دسته تقسیم شده است. مردم به طور کلی یا صددرصد مطمئناند یا صددرصد بیتفاوت …. سقراط در آتن همین گونه بود. نه مطمئن بود نه بی تفاوت. تنها میدانست که هیچ نمیداند و این آزارش میداد. ... ‹ 244 245 246 247 248 249 250 ›
ماتیکانداستان ۱۰:۰۴ ۱۳۹۴/۱۲/۱۲ 📚📚📚 … ….. توضیحات: 📒📒📒 بیشتر ما انسانها تواناییهایی را که در خود میبینیم، ذاتی و خللناپذیر میشماریم؛ بهگونهای که حتی تصور از دستدادن احتمالی این تواناییها را نیز به دشواری به ذهن خود راه میدهیم و معمولا بهگونهای پوشیده، خود را از افراد فاقد این تواناییها متمایز میدانیم. از اینرو، پیداست آنهایی که باوجود چنین ناتوانیهایی، به درجات والایی از هنر و علم و عمل دست مییابند، بهواقع شایان تکریم هستند. نام «هلن کلر» برای بیشتر افراد، نامی آشناست. این بانوی آمریکایی که از اواخر قرن نوزدهم تا اواسط قرن بیستم میزیست، یکی از بزرگترین نمونههای چیرگی اراده بر ناتوانیهاست. او که ابتدا همچون دیگر کودکان سالم بود، در نوزده ماهگی به دنبال یک بیماری شدید، از دو حس عمده خود یعنی بینایی و شنوایی محروم شد و به تبع آن، قدرت تکلم خود را نیز از دست داد. ناتوانی او در شناخت محیط و دشواری در برقرارساختن ارتباط با سایرین، او را به کودکی لجوج و بدخلق تبدیل کرده بود. تا اینکه روزی که هلنکلر بعدها آن را بزرگترین روز زندگی خود مینامید، فرا رسید. در آن روز، معلم علاقهمندش «آن سالیوان»، که با فداکاری و پشتکار خود، درهای امید ...
ماتیکانداستان ۰۹:۵۱ ۱۳۹۴/۱۲/۱۲ ماتیکان داستان. میکوشیم بی طرفانه مطالب داستانی ارائه کنیم. ما را حمایت و به دوستانتان معرفی کنید
ماتیکانداستان ۰۹:۵۱ ۱۳۹۴/۱۲/۱۲ یوکو اوگاوا: وقتی از در چرخان شیرینیفروشی گذشتم و داخل شدم، تمام صداهای میدان درجا خفه شد و جایش را بوی وانیل گرفت مغازه خالی بود. با تردید صدا زدم: «ببخشید» جوابی نیامد، پس تصمیم گرفتم روی چارپایهای در گوشهای بنشینم و صبر کنم. اولین بار بود آمده بودم داخل شیرینیفروشی، مغازهای کوچک و تر و تمیز. کیکها، پایها، و شکلاتها را بهدقت چیده بودند توی ویترین شیشهای، و قوطیهای بیسکویت را در دو طرف ردیف چیده بودند روی قفسهها. روی پیشخوان پشت دستگاه ثبت، یک رول کاغذ کادوی چارخانهی نارنجی و آبی کمرنگ خوشگل بود. همهچیز به نظر خوشمزه میآمد. اما از قبل میدانستم چه میخواهم بخرم: دو تا کیک توتفرنگی. همین. ...
ماتیکانداستان ۰۹:۵۱ ۱۳۹۴/۱۲/۱۲ داستانی از یوکو اوگاوا را با ترجمهی مجید اسلامی در شمارهی ۳ و ۴ «هنر و سینما» بخوانید
ماتیکانداستان ۰۹:۵۱ ۱۳۹۴/۱۲/۱۲ چارلی چاپلین: برگشته بودم بورلیهیلز که دعوتنامهای رسید و دیدم دعوتم کردهاند خانهی یکی از دوستان و گرترود استاین هم قرار است ب رفتم و دیدم خانم استاین روی صندلیای درست وسط اتاق پذیرایی نشسته و لباسی قهوهای پوشیده و یقهی توری هم زده و دستهایش را هم گذاشته روی دامنش. یکجورهایی شبیه تکچهرهی خانم رولن بود که وانگوگ کشیده؛ فقط موهاش قرمز نبود و روی سرش هم گرهی به چشم نمیخورد. ...
ماتیکانداستان ۰۹:۵۱ ۱۳۹۴/۱۲/۱۲ بخشی از خاطرات چارلی چاپلین را در شمارهی ۳ و ۴ «هنر و سینما» بخوانید
ماتیکانداستان ۰۹:۳۸ ۱۳۹۴/۱۲/۱۲ داستان بلند «هنگام سقوط عطر بزنید» به قلم مجتبای نیک سرشت مجوز نشر گرفت و به زودی به بازار خواهد امد
ماتیکانداستان ۲۲:۵۰ ۱۳۹۴/۱۲/۱۱ راستگوترین، بیتوقعترین، مفیدترین و همیشگیترین رفیق برای هر کسی کتاب است …مارک تواین
ماتیکانداستان ۲۲:۴۸ ۱۳۹۴/۱۲/۱۱ وقتی لب فرو میبندیم و سخنی نمیگوییم، غیر قبل تحمل میشویم و آنگاه که زبان میگشاییم، از خود دلقکی میسازیم …هرتا مولر
ماتیکانداستان ۲۲:۴۸ ۱۳۹۴/۱۲/۱۱ rahtaab. ir.. ما همه روستایی هستیم سرهای ما ممکن است زادگاهمان را ترک گفته باشد اما پاهای ما درست وسط دهکده دیگری ایستاده است …سرزمین گوجههای سبز _هرتا مولر. 📝به کانال ادبی رهتاب بپیوندید. 👇.
ماتیکانداستان ۲۲:۴۷ ۱۳۹۴/۱۲/۱۱ چگونه حتی یک کتاب میتواند بر حصارها و دیوارهای فکری از پیش تعیین شدهی ما تأثیر گذار باشد اثری از خورخه مندز بلیک, هنرمند مکزیکی.
ماتیکانداستان ۲۲:۴۲ ۱۳۹۴/۱۲/۱۱ مجله شبانگاهی «۱۰۰برگ»، ساعت ۲۳ با اجرای دکتر رشید کاکاوند امشب به «تاریخ و اسطوره» میپردازد با حضور دکتر مسعود فروزنده بهبهانی
ماتیکانداستان ۱۹:۱۲ ۱۳۹۴/۱۲/۱۱ «مصاحبهای جالب با مارلون براندو». بعد از ١٦ سال، این نخستین مصاحبهی شماست …براندو: ببین رفیق! من دیگر هیچ احساسی نسبت به گذشت زمان ندارم. موقعی که ٤ سالم بود، احساس میکردم هیچوقت بزرگ نمیشوم. وقتی که بزرگتر شدم، ترس برم داشت کهای وای زندگی همین طور دارد پوچ وبیهوده از دست میرود. پس سعی کردم همه جا سروقت حاضر باشم و همه چیز را سر موقع انجام دهم. حالا زمان برای من خیلی کند میگذرد. خیلی کند. من پیر شدهام. میفهمی؟. خبرنگار: شاید برای این باشد که شما کلی فیلم بازی کردهاید!. ...
ماتیکانداستان ۱۷:۲۲ ۱۳۹۴/۱۲/۱۱ ماتیکان داستان. میکوشیم بی طرفانه مطالب داستانی ارائه کنیم. ما را حمایت و به دوستانتان معرفی کنید
ماتیکانداستان ۱۶:۲۴ ۱۳۹۴/۱۲/۱۱ بالشی پیش کشید و آرنج را روی بالش گذاشت. چشمهایش کمکم گرم خواب شد دست پیش برد و بادبزن حصیری روی قالی را برداشت و خودش را باد زد. سرش را روی بالش گذاشت. پلکهایش روی هم افتاد. دستش با بادبزن افتاد روی قالی. انگشتهای دستش دور دسته چوبی بادبزن سست شد. هنوز چند دقیقهای نخوابیده بود که از خواب پرید و نشست. دست به صورتش کشید. به اطراف نگاه کرد. نارنج خواب بود. ...
ماتیکانداستان ۱۶:۱۸ ۱۳۹۴/۱۲/۱۱ ⚠️آنچه باید از مراسم اسکار بدانید. ستارهها در صف دستشویی! ❎ برندگان اسکار واقعا مالک مجسمه اسکار نمیشوند. آنها بعد از دریافت این جایزه باید قراردادی را امضا کنند که در یکی از بندهای آن نوشته شده است: «اگر قصد فروش این مجسمه را دارید باید آن را با قیمت یک دلار به آکادمی اسکار پیشنهاد بدهید»! ظاهرا آکادمی از سال ۱۹۵۰ این قانون را وضع کرده است تا کسی فکر فروختن مجسمه اسکار به ذهنش نرسد.. ❎ سینمابازها حتما میدانند که نام مراسم اسکار اصلا اسکار نیست. نام رسمی مراسم «جوایز آکادمی» است و هیچکس درست نمیداند که چرا نام اسکار روی آن گذاشته شده است! موثقترین نقل قول از اینکه چرا این مراسم، اسکار نام گرفته از این قرار است: «مارگارت هریک، یکی از اعضای آکادمی با دیدن مجسمه اسکار گفت این چقدر شبیه عمو اسکار من است»!. ❎ احتمالا فکر میکنید که ستارههای هالیوودی بدون هیچ پیشزمینهای به روی سن میروند تا جایزهشان را بگیرند و یک سخنرانی کوتاه ترتیب بدهند، اما سخت در اشتباهید. سالهاست که چند روز قبل از مراسم اصلی، یک مراسم تمرینی برگزار میشود تا هم اهدا کنندهها با وظایف خود آشنا شوند و هم نامزدها بدانند که در روز اصلی باید چه بگویند.. ❎ این مجسمهها سن ...
ماتیکانداستان ۱۶:۱۰ ۱۳۹۴/۱۲/۱۱ بشر با مقداری سوالات دشوار روبروست که برای آنها جواب قانع کنندهای ندارد خب، دو کار میتوان کرد:. یا میتوانیم خودمان و بقیه جهان را گول بزنیم و وانمود کنیم که آن چه را باید بدانیم میدانیم،. یا میتوان تا ابد چشم بر مسائل مهم بست. و از پیشرفت باز ایستاد. بشریت از این بابت به دو دسته تقسیم شده است. مردم به طور کلی یا صددرصد مطمئناند یا صددرصد بیتفاوت …. سقراط در آتن همین گونه بود. نه مطمئن بود نه بی تفاوت. تنها میدانست که هیچ نمیداند و این آزارش میداد. ...