📚 داستان‌نویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکان‌داستان را به شیفتگان فرهنگِ ایران‌زمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکان‌داستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani


سلام. داستان روایت تلخی بود از ذره‌ای از رنج‌های کودکان کار و زنده مانیشان

به نظرم داستان جای کار زیادی داشت و بیشتر به گزیده گویی از بخشهای مختلف پرداخته بود. در حالیکه هر کدوم از این بخشها میتوانستند کل داستان رو تشکیل بدهند. در مورد پیرنگ با خانوم ماندانا موافقم که ضعیف بود. ولی داستان اونقدر ساده روایت شده بود که به دل مینشست وتلخی داستان رو میشد زیر زبون حس کرد. فضا سازی داستان خیلی خوب بود و قابل لمس. عنوان داستان هم برای من قابل درک نبود و هیچ ارتباطی نتونستم باهاش بر قرار بکنم. به صرف اینکه کسی هزار پرس غذای نظری میدهد و کودکی هم جلوی درشان گرسنه است نمیتوان نام داستان را اینگونه انتخاب کرد. به نظرم نام داستان باید علاوه بر کشش در بر گیرنده کلیاتی از محتوای داستان هم باشد. در این داستان من رنج و بی عدالتی را بیشتر دیدم تا نام حسین (ع) را و هیچگونه ایهامی هم در نام برایم جذاب نبود. ...
  • گزارش تخلف

با سلام خدمت دوستان عزیز. داستان خانم رضا سلطانی. یک رئال اجتماعی است

بانثرى تمیز. روان. و یک دست و پر کشش که خواننده را تا اخر داستان با خود همراه میکند. ساختار سانتی مانتالیسمی داستان احساسات مخاطب را برانگیخته میکند و نویسنده توانسته حس مخاطب را به راحتی در گیر کند. و او را به تامل وادارد. ما در این داستان راوی نوجوانی را میبینیم که داستان زندگیش را روایت میکند. روایت تلخ فقر و تنگدستیش. نویسنده توانسته با حجم اندک داستان اطلاعات زیادی را وارد داستان کند در واقع هر خط از داستان گویای یک نکته ى مهم است که به ما در شناخت شخصیت راوى کمک میکند. نویسنده تکنیک تک گویی مخاطب شنوى خاموش را براى بیان داستان برگزیده. ...
  • گزارش تخلف

👍🏻. با اجازه من ریپلاى مى کنم. وحید جان، نام امام حسین ع به نظرم تا حدى به جا بود

به نظر من رسید که یه جور طعنه ى تلخ داشت. چیزى که مى خوام بگم، مى دونم منظور شما نیست. کلى مى گم 😊👇🏻. اینجا نه به مذهب تازیده شده بود و نه به مقدسات ما. به نظرم اتفاقا اسم خوبى انتخاب شده بود، نه در جهت زیر سوال بردن مذهب. بلکه در جهت اینکه به خاطرمون بیاره، امام حسین چه کرد و براى چه چیزى جونش از دست داد و ما حالا داریم چه جورى براش عزا دارى مى کنیم. به گمان من، اسم نقطه ى قوت بود. در طعنه به ریخت و پاش هاى آنچنانى ما در حالى که خیلى از مردم شهر گرسنه سر روى بالشت مى ذارن. مى خواست بگه ما واقعیت دین رو که نفهمیدیم، هیچ، نمى خوایم هم بفهمیم. ...
  • گزارش تخلف

داستان یا حسین. اونجا که داره طو آشغالا می‌گرده یه هو میگه آقا جلال گفت: … انگار جلال پیش‌شه

در حالیکه جلال قبلا گفته و الان نیست که بگه. دیوارها با پارچه سیاه پوشیده شده. که فعل است را کم دارد. از وقتی آقا جلال گفت توی این تعطیلی‌ها با خودم میریم مسافرت. جلال خواسته خودش با خودش بره مسافرت؟. یا خواسته پسره رو با خودش ببره مسافرت؟. به نظر من اسم داستان مناسب نیست. اسمی هم از پسره نیست که شاید نشان از پسر و پسرهائی که برای کار میرن شهرستانا داشته باشد. به امید موفقیت🌷🌻🌹🌺 ...
  • گزارش تخلف

سلام

داستان با موضوع فوق العاده‌ای که داشت نظرم رو جلب کرد، چرا که وجود این بچه‌های کار درچهره شهر جا افتاده، و فاجعه اینجاست که دیگه برامون عادی شده، حتی خیلی وقتها از دیدنشون ناراحت هم نمیشیم. این داستان به نظر من اصلامذهبی نبود، و خیلی واضح نشان داده بود که میشه به جای خرج میلیونها، برای نذری، به این بچه‌های بی پناه که فدای فقر و نداری خانوادهاشون شدن کمک کرد. با نظر خانم قربانی موافقم نیازی به نوشتن بیشتر در مورد فکر پلید جلال نسبت به پسر بچه نبوده، چرا که نویسنده خیلی حرفه‌ای همه پیام رو در همان یکی دو جمله گنجانده. باید توجه کرد که این یک داستان کوتاهه و گاهی انتخاب درست حتی یک کلمه میتونه صفحه‌ها حرف در بر داشته باشه. گر چه اتفاق خاصی در طول داستان نمی‌افته اما نویسنده مخاطب رو مشتاق به خواندن ادامه داستانش میکنه. البته ایشون با توجه به انتخاب راوی اول شخص، کاستی هایی در انتخاب فعل داشتن که در زیبایی کار گم شده. با تبریکی صمیمانه به خانم سلطانی و آرزوی موفقیت‌های بیشتر 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ...
  • گزارش تخلف

سلام. مثل جمع آوری وسایل پلاستیکی …از زباله‌ها

مکانی که جز کثیف‌ترین جااست …که یک بچه مجبوراست برای پول. دست به این کار بزند. واین که این بچه‌ها غیر از بهداشت جسمی در معرض آسیب روحی هستند. پیشنهاد آقا جلال …. شاید داستان باید بسط بیشتری پیدا می‌کردیعنی قابلیت داستانی بیشتری را هم دارد …بنظر شخص خودم زوایه من روای شاید اگر عوض می‌شد خیلی بهتر می‌شد …بهر حال داستان خوبی بود ...
  • گزارش تخلف

درود

داستان یا حسین (ع) در عین بکار بردن ایجاز و کوتاه بودن اما به اصطلاح کاری شسته رفته و کامل است نگاه تیزبین نویسنده به گوشه‌ای از دردهای اجتماع ستودنیه. با اینکه مخاطب با نگاه اول شاید در انتظار ادامه داستان است اما در حقیقت نویسنده به گونه‌ای عمل کرده که پایان برای این داستان تازه شروع دوباره ایست نه در متن که در ذهن خواننده. تلنگری زیبا در عین حال تلخ می‌زند به آن. نثر داستان بسیار خوب است بجز یک مورد «توی این تعطیلی با خودم میریم مسافرت» که بنظرم اشتباه تایپی باید باشه. ضمن تبریک به خانم رضاسلطانی؛ 🌹. آرزوی موفقیت دارم برا ایشون و تشکر میکنم از ارایه کارشون درگروه. ...
  • گزارش تخلف

یک سوال مهم راجع به همین داستان اخیر ذهن من رو مشغول کرده اینه که این داستان (اگه بشه اسمشو گذاشته داستان) واسه چی نوشته شده؟

اصلا چرایی ای برای نگارش این داستان من به شخصه پیدا نمیکنم. روایت به شدت تکراری و کلیشه و تیپ-ها هم چنگی به دل نمی-زنه. یک سؤال اساسی اینه، این داستان چه مطلب جدیدی واسه گفتن داره به جز همون کلیشه فقیر و دارا؟! به نظر من تم داستان یک تم تکراریه که شاید هم نشد اسمش رو گذاشت تم. بیشتر یه غر قدیمیه که آی کاظم چقد بدبخته و حاجی و زن حاجی (با پستانهای بزرگ) چقد پولداره و چقدر فاصله طبقاتی وحشتناکه. این از این. فلش بک توی اکثر داستانهای ایرانی حکم پر کردن صفحه رو داره و هیچ کارکرد دیگه-ای من براش متصور نمیشم. (لااقل توی این داستان) ...
  • گزارش تخلف

سلا م. با تشکر از جناب مهرابی وتبریک به خانم سلطانی

داستان یا حسین داستان اجتماعی است که خیلی خوب و موجز این معضل جامعه را بیان کرده با شخصیت پردازی‌های عالی و فضای مناسب که قابل تحسین است. با این که درون مایه قوی دارد، ولی طرح منسجم و یا نگاه نو در این داستان نیست ...
  • گزارش تخلف

سلام. قصه را دوست نداشتم. نویسنده از پسرک بسیار دور است

در مورد مظلوم‌ها نوشتن لبه تیزی دارد. همیشه این سوال پیش می‌آید که نویسنده هم از سوژه سوءاستفاده می‌کند. یعنی چون در مورد فقرا و مظلومین جامعه نوشته است، خواننده خود را دارد. در واقع موضوع داستان خودش حس ترحم آدم را برای انگیزد. مثل عکسها و فیلمهایی که درمورد این افراد یا مشابه آنها، کودکان جنگ، کودکان ویرانه‌ها و مهاجرت، ترحم انگیزند. البته گاهی هم رسالت خود را انجام می‌دهند و انقلابی به پا می‌کنند. در کل راه رفتن روی این لبه تیز مهارت بالایی می‌خواهد. همین ...
  • گزارش تخلف

داستان کوتاه «یا حسین» داستان اجتماعی است با موضوعی تکراری اما پرداختی جدید

نویسنده، تیزبینانه به گوشه‌ای از دردهای اجتماع امروز ما پرداخته است. به شخصیت «آقا جلال» اشاره می‌کند که در جامعه‌ی امروز ما، کم نیستند!. در مورد عنوان داستان، نام خوبی انتخاب شده و نویسنده، ماهرانه با اشاره به شخصیت مذهبی و معنوی «حسین ع»، تصمیم داشته تا تلنگری به جامعه‌ی خفته‌ی امروزش بزند. چرا بدون شناخت شخصیت «حسین ع»، برایش عزاداری می‌کنیم!. با نویسنده هم موافقم. این داستان به نظر من اصلا مذهبی نبود و خیلی واضح و هویدا، بیانش را روی کاغذ آورده است. نکته‌ی آخر اینکه، داستان کوتاه نوشتن، سخت و دشوار است. زیرا، نویسنده با انتخاب صحیح کلمات، باید سخنش را به خواننده منتقل کند. ...
  • گزارش تخلف

از فرصت پیش رو استفاده کنم و نکاتی را متذکر شوم …نویسنده محترم داستان را با تمی مذهبی معرفی کرده است که به بچه‌های کار می‌پردازد

ایشان بنابر گفته خودشان اکثر کارهایشان سیال ذهن است …داستان مذهبی بودن یا نبودنش مهم نیست اما اگر در داستان استفاده از نشانه‌های مذهبی مثل آویزان کردن پرچم سیاه ایام محرم و یا نذری دادن دالی بر داستانی مذهبیست پس من به روح صادق هدایت فاتحه می‌فرستم چون او بنا بر این ادعا کلی داستان مذهبی دارد.!. اما جریان سیال ذهن. احتمالا با این فرض که ایشان اکثر داستانهایشان سیال ذهن است باید این داستان را هم سیال ذهن بدانیم. به ضرس قاطع بگویم. هیچ نشانه‌ای از سیال ذهن در این داستان نداریم به جز ابتدای داستان. آقا جلال گفت: فلزات گرونتره!. همین و بس. و ای کاش نویسنده از سیال ذهن برای رفت و برگشت‌ها استفاده کرده بود. اما یک تبریک خالصانه و محبت آمیز خدمت نویسنده محترم به خاطر تحصیل در دانشگاه در سن چهل سالگی. ...
  • گزارش تخلف

سلام خدمت همه دوستان. یا حسین داستان واقع گرای اجتماعی است با نگاه انتقادی

داستان در زمان حال روایت می‌شود و در چند جا فلش بک می‌زند و به گذشته می‌رود. اسم داستان این ذهنیت را در مخاطب بوجود می‌آورد که با یک داستان مذهبی مواجه است اما بعد از خواندن، داستان پسر لالی را از زبان خودش می‌خوانیم که در سن کم مرد خانه شده و برای تامین هزینه‌ها با جلال نامی که نویسنده محترم با زیبایی در دو سه جمله او را به ما می‌شناساند راهی تهران می‌شود. نویسنده معضلات اجتماعی را به بدون شعارزدگی از زبان یک پسر لال می‌گوید. در داستان تقابل‌های گرسنگی، سیری و فقر و ثروت را داریم. داستان فضاسازی خیلی خوبی دارد. بوی نان سنگک، صدای نوحه از ماشین، تصویر بستن انگشت با پلاستیک و … و ترس پسربچه از رفتن سفر با آقا جلال را احساس می‌کنیم. با خانم علوی درمورد آیرونی کودک موافقم. برای نویسنده عزیز آرزوی موفقیت‌های بیشتر می‌کنم و امیدوارم هر چه زودتر مجموعه داستانشان منتشر شود تا ظرفیت‌ها و قابلیت‌های دیگر قلم شان هم دیده شود. مانا و نویسا باشید خانم سلطانی عزیز. ...
  • گزارش تخلف

سلام. به نویسنده گرامی دوتا تبریک میگم

اول انتخاب داستان شان درجشنواره هدایت ودیگر عرضه داستان شان در گروه نقدجمع خوانی که معمولا در چنین مواقعی منتقدان حساس‌تر هستند. موفق باشید. داستان را در دومحور مورد ارزیابی نقد قرار میدهم.۱-سوژه (کودکان کار).۲-ماجرا (مهاجرت ازروستا به شهرو …).۳-حضور دولایه اشکارونهان. موارد بالا را نویسنده به خوبی انتخاب و ارائه داده است وازنکات قابل توجه و مثبت داستان است که توانسته مخاطب را با خودش همراه کند. محور دوم برمیگردد به زاویه دید (من راوی) در داستان. انتخاب چنین زاویه دید نرم نرمک داستان را بسوی گزارشی اجتماعی انتقادی سوق میدهد. که برای رهایی از چنین معظلی راهکار هست اول اینکه استفاده از روایت عینی و ذهنی به صورت رفت و برگشت. مثال: وقتی پسرک داخل سطل زباله رفته و دنبال قوطی‌های خالی رب و شیشه‌های پلاستیکی شکسته میگردد. پرواضح است که احتمال هر جراحت و بوی گند گرفتگی هست. ...
  • گزارش تخلف