📚 داستان‌نویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکان‌داستان را به شیفتگان فرهنگِ ایران‌زمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکان‌داستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani


با سلام و سپاس از دوست هنرمند خانم رضا سلطانی

مینی مال یا حسین را خواندم و لذت بردم اما نام داستان چالش بر انگیز است! یا حسین یک تصویر تمام نگار از یک جامعه طبقاتی است و تکراری بودن موضوع نمی‌تواند آسیبی به روایت برساند از نقاط قوت داستان این است که با این حجم کم سخن بسیاری دارد و فقر و استثمار مادی و جنسی ای را که بر اثر دیدن و شنیدن مکرر دیگر نه دیده و نه شنیده می‌شود را در یک قاب کوچک به نمایش گذاشته است. داستان خیلی به موقع تمام شد و همین موضوع باعث می‌شود تا مخاطب داستانی را که نویسنده شروع کرده است به پایان برساند. و با تشکر از دوستان پر تلاش آقای مهرابی علیرضا شهبازی ...
  • گزارش تخلف

با سلام. آشناست و نیازی به باز کردن نیست

اما نویسنده بخوبی تونسته در یک داستان بسیار کوتاه چندین موضوع اجتماعی رو بیاره با کمترین کلمات و بیشترین اثرگذاری بدون اینکه خسته کننده باشه. سپاس و تبریک به خانم سلطانی عزیز🌹🌷. و عرض ارادت خدمت آقای مهرابی فرهیخته🙏 ...
  • گزارش تخلف

سلام و عرض ادب خدمت دوستان اهل قلم، مهرابی مهرآگین و سرکار خانم سلطانی عزیز

داستان یا حسین را دوبار خواندم. اولین نکته‌ای که از آن لذت بردم ایجاز آن بود. و ناگفته‌های بسیاری که در آن گنجانده اما پنهان بود. نکته‌ای که به اثر لطمه زده و توصیفات آن را نچسب کرده بود، زاویه دید من راوی است. به عبارتی نویسنده شخصیت اصلی خود را در موقعیتی قرار داده که مجبور شود اطلاعاتی از خود بدهد که از نظر او عادی است اما بیان آن برای مخاطب، غیر عادی و تصنعی است. ببخشید! انگار نشد که بشه! منظورم اینه که اطلاعاتی که راوی مجبور به ارایه آن میشه تجربه‌ی شخصی اوست. از جمله گشتن سطل، بوی بد زباله هاو غربال کردن آن‌ها، اما اگر این توصیفات از زاویه دید سوم شخص بود همه‌ی آن‌ها عادی و طبیعی نمود پیدا می‌کرد. ...
  • گزارش تخلف

سلام و وقت به خیر به همه. خانم رضا سلطانی گرامی تبریک می‌گم

امیدوارم این انتخاب باعث بشه که روز به روز در مسیری که پیش رو دارید رشد کنید و بر قوت کارتان اضافه بشه. داستان از نظر نگاه نقادانه‌اش به معضلات اجتماعی قابل توجه بود. اما از نظر داستان نویسی توقعات منه خواننده را براورده نکرد. بیشتر به خاطر انتخاب راوی که اصلا به ان نزدیک نبودید. حال و هوای من راوی به نظرم در نیامده بود. روایت به هیچ وجه از زبان پسربچه نبود. به خصوص که راوی لال بود که به طور معمول شنوایی اش را هم زیر سوال می‌برد و کودک بود اما از مهم‌ترین و جذاب‌ترین تکنیک راوی کودک یعنی ایرونی هیچ استفاده‌ای نشده بود. اینها یعنی مصالح خوب که متاسفانه در معماریش قرار نگرفته بود. من نویسنده حساسی را می‌دیدم که سعی کرده بود خودش را به جای شخصیت بگذارد اما موفق نشده بود. ...
  • گزارش تخلف

سلام. داستان را خواندم. ممنونم از خانم سلطانی و بهشون تبریک میگم

داستان شرح وضعیت کودکی است که زباله جمع میکند و مورد تجاوز قرار میگیرد. کودکی که قرار است پشتوانه خانه و خانواده شود و در نهایت به یک زباله جمع کن تبدیل میشود. داستان به نظرم در همین حد شرح وضعیت باقی میماند. به نسبت دچار کلیشه است و همان شعار را به همراه دارد. ترکیب صدای حسین حسین ماشین و بدبختی کودک و همزمانی برای سفارش هزار غذا برای هیءت کلیشه‌ای است که این روزها حرفش بسیار است. من آن داستانی جذابی در داستان ندیدم و انتظار گسترش بیشتری برای داستان داشتم. برای دوست عزیزمان آرزوی موفقیت دارم ...
  • گزارش تخلف

یا حسین (ع). شهلا رضا سلطانی ۲/۲/۹۴. گونی بزرگ را به تیر چراغ برق تکیه می‌دهم

خم می‌شوم توی سطل آشغال، دستم به زباله‌ها نمی‌رسد، پاهایم را بلند می‌کنم، می روم توی سطل، روی آشغال‌ها می‌ایستم. کیسه‌های زباله را پاره می‌کنم، چند قوطی کنسرو و رب گوجه در می‌آورم، آقا جلال گفت: فلزات گرونتره!. سرم را بالا می‌آورم و قوطی‌ها را پرت می‌کنم کنار گونی. مرد جوانی ازپیاده رو می‌گذرد، نگاهم می‌کند، سرش را تکان می‌دهد ونزدیک می‌شود، پفی می‌کند و اسکناسی به طرفم می‌گیرد: از بو خفه نشی!. نگاهش می‌کنم، پول را در جیب بلوزم می‌گذارم، خم می‌شوم، چند بطری پلاستیکی و دبه‌ی خالی ماست را می‌اندازم کنار گونی. *در پارکینگ باز می‌شود، دیوارها با پارچه‌ی سیاه پوشیده شده. پرچم یا حسین بالای در خانه آویزان است. ماشین سفیدی بیرون می‌آید، زنی پر چادر نمازش را روی سینه‌های بزرگش کشیده از روی پله‌ها به راننده اشاره می‌کند که بایستد، مرد میانسال می‌ایستد وشیشه را پائین می‌کشد، زن می‌گوید: حاجی! هزار تا غذا شاید کم بیاد. ...
  • گزارش تخلف

📚 پیشنهاد چهره‌های فرهنگی برای مطالعه آخر هفته

✍ ولدبیگی: خواندن رمان «کافه پیانو» تجربه‌ای لذت‌بخش بود. ▶️ سحر ولدبیگی، بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون، مطالعه کتاب «کافه پیانو» نوشته فرهاد جعفری را برای مطالعه آخر هفته پیشنهاد کرد و گفت: خواندن این رمان برای من تجربه‌ای لذت‌بخش بود …سحر ولدبیگی در گفت‌وگو ایبنا، درباره کتاب پیشنهادی خود برای مطالعه مخاطبان عنوان کرد: من معتقدم که همه افراد باید بر اساس سلیقه خود کتاب‌هایی در ژانرهای مختلف بخوانند و همین‌طور فیلم‌های مختلفی ببینند …وی افزود: به عنوان مثال فردی که به حوزه بازیگری علاقه‌مند است، علاوه بر کتاب‌های حوزه بازیگری باید کتاب‌های کارگردانی، فیلم‌برداری، نورپردازی و حتی کتاب‌هایی در حوزه روانشناسی را نیز مطالعه کند، چرا که مجموع این مطالعات است که یک ذهنیت و جهان‌بینی مناسب را از آن حرفه ایجاد می‌کند …این بازیگر با اشاره به ضعیف بودن فرهنگ مطالعه در کشور عنوان کرد: معمولا افراد بهانه‌های مختلفی برای کتاب نخواندن عنوان می‌کنند و از نداشتن وقت برای مطالعه می‌گویند. اما من فکر می‌کنم که ما در هر حرفه و شغلی که باشیم می‌توانیم در زمان‌های مرده مانند زمانی که در تاکسی، مترو و اتو ...
  • گزارش تخلف

چهارشنبه شب تصمیم گرفتم توی شهر بمانم. فقط نه تنهایی

حداقل با یکی دیگر، اگر چه بهتر آن که سه نفری، حتی المقدور همه تا ته شلوار صمیمی. به قول شاعر، شب شراب نیارزد به معاشران اتفاقی. چند ثانیه‌ای به هفت مانده بود که سوار مترو شدم تا به میدان میثاق بروم، جایی که از پشت شیشه‌های بوتیکی، دو بار دیما سامورودین را دیده بودم، کسی که با هم توی یک مدرسه درس خوانده بودیم. رابطه مان را درست بعد از مدرسه از دست داده بودیم، و وقتی که از پشت شیشه چشمم به جمالش روشن شده بود، او مشغول سر و کله زدن با مشتری‌ها بود. حتما از این که می‌دید هنوز به یادش هستم، کیفور می‌شد. ما با هم خوب تا می‌کردیم، و هیچ پیوندی مستحکم‌تر از گذشته‌ی مشترک نیست، حالا می‌خواهد چه در زندان گذشته باشد چه در مدرسه …دوست مرحوم من. آندره‌ی کورکوف. ترجمه‌ی شهریار وقفی پور. ...
  • گزارش تخلف

رمان:دیوانگی در بروکلین. کتاب او در صبح یک روز بهاری ابعاد تازه‌ای می‌یابد :

او تام خواهر زادهری گمشده‌اش را می‌یابد و هر دو با احساسات ,ضعفها و خیالبافی‌های شان در هتل ,,اگزیستانس,, هستی خویش را می‌کاوند …. در این رمان ,همه‌ی دل مشغولی‌های پل استر ,با یکدیگر مرتبط می‌شوند. ادمها سرنوشت خویش را می‌سازند و در ارمانشهری خود ساخته ,بهترین‌های را زندگی می‌کنند , اما تا کی؟ ...
  • گزارش تخلف

کتاب/. سال‌های سگ. نویسنده: گونتر گراس

مترجم: حسن نقره چی. «گراس با نوشتن سال‌های سگ به سه گانه‌ی دانتسیگ خود پایان می‌دهد و در آن دیوهای عهد خردی و نوجوانی خود را در دانتسیگ، برای ابد به بند می‌کشد.». اوت براندس. سال‌های سگ قطعه ایست ادبی با کلامی موزون و منسجم، رگباری از ایده‌های گوناگون و هیجان انگیز، جنگی از داستان‌های برجسته‌ی کوتاه، ترانه‌های شاعرانه، قطعه‌های تحسین برانگیز طنز، رمانی هنرمندانه، افسانه‌های مادربزرگانه، درد وطن، دیوارنگاره‌های تاریخی و خلاصه دوازده کتاب در یک کتاب…». هرمن لوتر هند، مجله‌ی اشپیگل، شماره ۳۶، سال ۱۹۶۳ … …. ماتیکان داستان ...
  • گزارش تخلف

✅ ۹ اثر برگزیده مرحله نهایی پنجمین جشنواره «دیالوگ» معرفی شدند

🔴 بعد از بررسی و خوانش کلیه آثار؛ هیئت انتخاب آثار پنجمین جشنواره «دیالوگ» ۹ اثر برتر جهت شرکت در مرحله نهایی مسابقه جشنواره به شرح زیر معرفی می‌کند:.۱-فراموشخانه |نویسنده: مهدیس رجب بیگی.۲-یک قاچ هندوانه نارس|نویسنده: صبا سلمان زاده.۳-جونم اوست بگه|نویسنده: سپیده ابر آویز.۴-کارنامه| نویسنده: مریم عرفانی.۵-چپ واشتباه | نویسنده: امیرآقامحمدی.۶-برخوانی | نویسنده: ابوالفضل اجاق پور.۷-یاشیکای لنزدارمشکی | نویسنده: فاضله فراهانی.۸-اصغر رضایت | نویسنده: امین اطمینان.۹-بخارهای فنجان نیماکوچولو|نویسنده: نیلوفرناصری. 💢کلیه آثار از تاریخ ۵اسفندماه همزمان با افتتاحیه پنجمین جشنواره به صورت آنلاین و توسط آراء مردمی وتعداد بازدید‌ها از هر اثر و تعداد کامنت‌ها مورد بررسی و داوری نهایی قرار خواهند گرفت؛ و در روز ۱۰ اسفند اثر برگزیده پنجمین جشنواره «دیالوگ» معرفی خواهد شد …پنجمین جشنواره ادبی اینترنتی دیالوگ به همت سایت بازینام و به دبیری جواد اسماعیلی از ۵اسفند تا ۱۰ اسفند به صورت اینترنتی در سایت بازینام برگزار می‌شود. ...
  • گزارش تخلف

داستان کوتاه: خوشحالی.. انتوان چخوف.. حدود نیمه‌های شب بود

دمیتری کولدارف، هیجان زده و آشفته مو، دیوانه وار به آپارتمان پدر و مادرش دوید و تمام اتاق‌ها را با عجله زیر پا گذاشت. در این ساعت، والدین او قصد داشتند بخوابند. خواهرش در رختخواب خود دراز کشیده و گرم خواندن آخرین صفحه‌ی یک رمان بود. برادران دبیرستانی‌اش خواب بودند. پدر و مادرش متعجبانه پرسیدند:. تا این وقت شب کجا بودی؟ چه‌ات شده؟. وای که نپرسید! اصلا فکرش را نمی‌کردم! ...
  • گزارش تخلف