📚 داستان‌نویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکان‌داستان را به شیفتگان فرهنگِ ایران‌زمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکان‌داستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani


کتاب:خیره به خورشید نگریستن , به طور تجربی ,,مانند رویدادی که در زندگی شخص به قوع پیوسته است و از نظر روان پویشی به عمیق‌ترین ترسه

نوشتار کتاب بذله گو ,دوستانه و تزلزل ناپذیر است ,تعمق و اندیشه با بلند نظری که ما را راهنمایی می‌کند تا به خردی برسیم که بتوانیم ترسهایمان را تحمل کنیم نه اینکه انان را مغلوب کنیم.
  • گزارش تخلف

بوتزاتی در خانه اندیشمندان تهران

سی امین نشست از سری نشست‌های ادبیات ملل، به بازخوانی و نقد و بررسی رمان «راز جنگل پیر» نوشته دینو بوتزاتی با ترجمه بهمن فرزانه اختصاص دارد …این نشست روز پنجشنبه ۲۹ بهمن از ساعت ۱۵ با حضور رامبد خانلری و مصطفی علیزاده در خانه اندیشمندان علوم انسانی واقع در خیابان استاد نجات اللهی، نبش ورشو برگزار می‌شود …کانال انجمن ماتیکان داستان. ...
  • گزارش تخلف

🎥 Raise the Red Lantern ⬆️⬆️⬆️

📋 «سونگلیان» (لی) به دنبال مرگ پدر و فقر خانواده از دانشگاه بیرون می‌آید و همسر چهارم مردی ثروتمند به نام «چن زوئوکیان» (جینگوو) می‌شود. او با رابطه‌های پیچیده و حسادت آمیزی که میان همسران با شوهرشان وجود دارد، عشق‌های ممنوع، توطئه‌های «یانر» (لین)، مستخدمه‌ای که رؤیای همسری ارباب را دارد، روبه رو می‌شود …. 🏆 نامزد اسکار و برنده ۱۹ جایزه دیگر …. ✅ در کانال رسپینا فیلم عضو شوید. 👉 💟 👈 ...
  • گزارش تخلف

من با استعداد بودم. یعنی هستم

بعضی وقت‌ها به دست هایم نگاه می‌کنم و فکر می‌کنم که می‌توانستم پیانیست بزرگی بشوم. یا یک چیز دیگر. ولی دست هایم چه کار کرده‌اند؟ یک جایم را خارانده‌اند، چک نوشته‌اند، بند کفش بسته‌اند، سیفون کشیده‌اند … دست هایم را حرام کرده‌ام. همینطور ذهنم را … …. telegram. me/gardoonehonar ...
  • گزارش تخلف

کتاب نوشتم تا مستقل باشم

یک نویسنده معلول گفت: کتاب «زندگی و تارها» را نوشتم تا مستقل باشم …محمد حشمتی‌فر در گفت و گو با ایسنا اظهار کرد: تمام تلاش خود را برای نوشتن مطلوب کتاب «زندگی و تارها» که اولین مجموعه داستانم است، به کار گرفته‌ام …این نویسنده گفت: زندگی و تارها کتاب صد درصد مطلوبم نیست، اما تمام تلاش خودم را کردم تا اثر خوبی خلق کنم و مجموعه داستانی عامه‌پسند ارائه دهم.. حشمتی‌فر اضافه کرد: سه دفتر داستانی به نام‌های «دفترجامعه»، «دفترحوا»، «دفتر روزگار» نیز از آخرین مجموعه داستان‌هایی است که نوشته‌ام …وی ادامه داد: اما در این بین با وجود همه محدودیت‌ها و مشکلاتی که بر سر راه انتشار این کتاب قرار داشت، اما باز هم توانستم بدون هیچ حمایتی از سوی هیچ سازمان و نهادی بعد از دو سال این کتاب را منتشر کنم …حشمتی فر افزود: برای انتشار کتاب زندگی و تارها با توجه به اینکه انتظار حمایت از سوی اداره‌ی بهزیستی خراسان رضوی را داشتم، اما هیچ توجه و حمایتی نکردند …این معلول خاطرنشان کرد: متاسفانه این عدم حمایت نه تنها مشکل من بلکه مشکل بسیاری از همنوعان من است و ما امیدواریم که در آینده شاهد تغییر رویکرد جدی در این زمی ...
  • گزارش تخلف

مسخره است. اینجا در اتاق کوچکم مینشینم. کسی از من چیزی نمیداند

اینجا مینشینم و هیچ هستم. با این همه این هیچ، در بعدازظهر کسالت بار میاندیشد و میاندیشد و میاندیشد: آیا ممکن است آدم تاکنون هیچ چیز واقعی و مهم ندیده، نشناخته و نگفته باشد؟ آیا ممکن است آدم هزاران سال وقت مشاهده، تفکر و نوشتن داشته باشد و بگذارد آن هزاره‌ها همچون زنگ تفریح مدرسه بگذرد؟ آری ممکن است. آیا ممکن است که آدم با این همه اکتشافات و پیشرفتها، این همه فرهنگ، دین و خرد جهانی در همان زندگی مانده باشد؟ آیا ممکن است کل تاریخ جهان سوءتفاهمی بیش نبوده باشد؟ آیا ممکن است که گذشته دروغین باشد، چرا که همیشه از انبوه آدمهایش گفته شده، درست مثل اینکه به جای سخن گفتن از کسی که همه گرداگردش ایستاده‌اند، سخن از گرد آمدن انسانها به دور او گفته شود؟ آری ممکن است. آیا ممکن است یادآوری کرد که هر کس در واقع برآمده از همه آنهایی است که پیش از او بوده‌اند، و از این رو با دانستن این موضوع نباید بگذارد دیگران او را به اندیشه‌ای جز این وادار کنند؟ ...
  • گزارش تخلف

…داستایوفسکی در «همیشه شوهر» به مثلث و مربع عشقی می‌پردازد یا به شکلی ظریف در «نیه توچکا» از عشق دختران به یکدیگر می‌گوید البته مه

آن زمان در اروپا و البته در روسیه آخرین راه حل و همین طور شرافتمندانه‌ترین راه برای خلاصی از چنین ننگی دوئل بود …پاول پاولوویچ شوی زنی که ولچانینف فاسق اوست و پس از مرگ همسر با خواندن نامه‌ای قدیمی پی می‌برد که لیزا دختر بیمارش، دختر کسی نیست جز ولچانینف، بلافاصله پس از خاک سپاری زنش به پترزبورگ می‌رود تا از حال دوست قدیمی اش ولچانینف باخبر شود. مست می‌کند و در میانه گفت و گو به فاسق زنش می‌گوید: زود باش مرا ببوس …. telegram. me/gardoonehonar ...
  • گزارش تخلف

… «… حالا که دانسته‌ای رازی پنهان شده در سایه‌ی جمله‌هایی که می‌خوانی، حالا که نقطه نقطه این کلام را آشکار می‌کنی، شهد شراب مینو ب

پس سبکباری کن و بخوان. در این کتاب رمزی بخوان به غیر این کتاب: من این رمز را از «ذبیح» و «ارغوان» آموختم. به روزی بارانی، بارانی … نگفته بودیم ببار، اما می‌بارید. چنان می‌بارید تا به استخوان‌های برهنه برسد و جان‌های لولی را مجموع کند. سرگشته‌ی «حافظیه»، به سنگ مرمر گور که بالای آن صفه‌ی بی‌معنا هم نیست، نگاه نینداختم. گفتم با آن گنبدی که بر تو ساخته‌اند، دوباره از آسمان و حسرت فرشتگان محرومت کرده‌اند … توبه و تکرار دلشده‌ای است که ساختمان کتابخانه‌ی اینجا مثل هفتصد سال پیش است. نعمت اندوه است. آمدم و همین کتابی را که تو در دست داری از قفسه درآوردم. بختیاری گشودمش تا بخوانم. ...
  • گزارش تخلف