📚 داستان‌نویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکان‌داستان را به شیفتگان فرهنگِ ایران‌زمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکان‌داستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani


داستانک/ «زن دلش می‌خواست حقیقت کذایی را برای مرد توضیح بدهد اما احساس می‌کرد شوهرش با او رودرواسی دارد و بنابراین نگفت و افسرده ش

وحید حسینی ایرانی. -‌ شورشو درآوردی! این کارا رو می‌کنی که متفاوت باشی؟! میذاشتی ابروهات دوباره در بیاد بعد این گندو میزدی …. -‌ شوهر آدم باید روراست باشه؛ تو واقعا‌ منو دوست داری؟. -‌ آخه عزیزم، این چه بلایییه سر موهات آوردی؟!. -‌درست فهمیدم؛ دوسم نداری …. -‌چی می‌گی؟! اگه نداشتم که نگران این رفتارات نمی‌شدم …. ...
  • گزارش تخلف

در جریان داستان تخیلی، بی شک برخی از کیفیات را باید به خاطر وضوح و تأثیر مراعات کرد

مرد صاحب تخیل، هرچند در روایت بی تجربه باشد، غریزهٔ خویش را راهنما دارد تا او را در گزینش کلمات و پرورش کنش داستان یاری کند. ذره‌ای استعداد عذرخواه خطاهای بسیار می‌شود. اما این اثر تخیلی نیست؛ من استعدادی ندارم؛ عذر من برای وظیفه‌ای که به عهده گرفته‌ام نه در هنر آن بل در بی هنری آن نهفته است. آگاه از محدودیت‌ها و استوار در صمیمیت نیت خود، (اگر هم بتوانم) کوشش نخواهم کرد تا چیزی را اختراع کنم. وسواس خود را تا بدان پایه می‌رسانم که حتی برای ربط دادن فصول به یکدیگر چیزی از خود نمی‌افزایم …از چشم غربی. جوزف کنراد. ترجمهٔ احمد میرعلائی. کانال انجمن ماتیکان داستان. ...
  • گزارش تخلف

داستانک/مرگ در سیاره سبز.. خورشید آهسته آهسته در اقیانوس سبز سیاره فرو می‌رفت

در افق دور دست، اسمان رنگ زرد زننده‌ای داشت. مرد جوان با لبخند به فرورفتن غم انگیز خورشید در اقیانوس نگاه می‌کرد. او می‌دانست که صبح فردا را دیگر نخواهد دید به همین سبب این غروب نازیبا برایش خوشایند و جذاب بود. به گفته پزشک شهر، بمب بیولوژیکی بدنش تا کوتاه مدتی دیگر، پایان زندگی را، برایش به ارمغان می‌آورد. مرد جوان از ترک دنیا غمگین نبود او دیگر زندگی را دوست نداشت تنها کمی ترسیده بود. ترس از چیزی که در پیش رو داشت و کسی نمی‌توانست برایش حقیقت آن را به درستی بازگو کند. خورشید دیگر در افق دیده نمی‌شد. مرد جوان از روی شن‌های گرم و زرد ساحل به آرامی بلند شد و به سوی خانه به راه افتاد. خانه از ساحل دور نبود. ...
  • گزارش تخلف

📚📚📚 … ….. توضیحات: 📒📒📒.. بحرینی (مترجم) درباره این کتاب می‌گوید:

این اثر یک داستان بلند صد صفحه‌ای است که من مقدمه‌ای نیز بر آن نوشته‌ام. این اثر را نمی‌توان در زمره آثار اتوبیوگرافیک دوبوار به حساب آورد. این اثر مدتی پس از مرگ این نویسنده فرانسوی و در بین دست‌نوشته‌هایش کشف و منتشر شده است. این اثر همان تم و درونمایه همیشگی آثار دوبوار را دارد و مانند آثار دیگرش قلمی پخته و منسجم دارد … مارا به دوستان خود معرفی کنید ...
  • گزارش تخلف

📚📚📚 … ….. توضیحات: 📒📒📒.. صورتش جوان و جذاب بود!

کمتر زنی بود که او را زشت بپندارد! در چشمانش حالتی موج میزد که او را یک انسان خوشبخت نشان میداد. او بنا به رای دادگاه به سه سال حبس با کار مداوم محکوم شده بود. هر کس دیگری بجای او بود خشمگین و ناراحت به نظر میرسید اما او چهره ارام و متبسم داشت در حالی که میدانست او را به سوی زندانی میبرند که بایستی سه سال تمام بدون انکه امید ملاقاتی داشته باشددر ان بگذراند. با این حال باز هم خود را خوشبخت میدانست تلاش قضات دادگاه برای کشف محل اخفا طریقه‌ی مصرف یک هزارو دیویست لیره انگلیسی که پول کمی نیست به جایی نرسید انها نتوانستند بفهمند که این مبلق پولبه چه علتی برداشته شده؟ او همواره ساکت و ارام بود و جز در مواردی که مایل بود به هیچکدام از پرسش‌های قضات جواب نمیدادو همین سکوت و ارامش مداومش بود که تمام قاضیان دادگاه اورا لجباز و احمق تصور کردند. مارا به دوستان خود معرفی کنید ...
  • گزارش تخلف

اموک لذت خوانش رمان را تمام و کمال به خواننده عرضه می‌کند

مروری بر رمان «جودت بیک و پسران» اولین رمان اورهان پاموک نویسنده‌ی ترکیه‌ای برنده‌ی جایزه‌ی ادبی نوبل … بیک و پسران» در واقع اولین رمان اورهان پاموک است و او در این کتاب به دغدغه‌هایی پرداخته که بعدها در رمان‌های دیگرش نیز به آنها توجه کرده است. در «جودت بیک و پسران»، بیشتر خصلت‌های رمان‌های قرن نوزدهمی دیده می‌شود و از این حیث این رمان با رمان‌های بعدی پاموک، که در آنها به شیوه‌‌های مدرن‌تر رمان‌نویسی توجه شده، متفاوت است. پاموک با همین اولین رمانش برنده چندین جایزه ادبی از جمله جایزه رمان اورهان کمال، جایزه رمان ملیت شد …🖋 «دوشنبه». گزیده‌ی جستارها و رویدادهای ادبی در جهان. مجازی. 👇. ...
  • گزارش تخلف

در آن زمان که داستان درآمد، من چیزی نگفتم

خرسند نبودن نویسنده‌ی کتاب «درخشش» از نسخه‌ی سینمایی «استنلی کوبریک». از آثار سینمایی با اقتباس از آثار نویسندگان مختلف ساخته می‌شود اما این حق هر نویسنده‌ای است که نویسنده سناریو، کارگردان، و بازیگران اصلی کارش را انتخاب کند.» «استفن کینگ» همیشه به دانشجویان خود پیشنهاد نگارش اقتباس سینمایی آن دسته از آثار خود را می‌دهد که شرکتی دیگر قرارداد تبدیل آن را با وی نبسته است. وی می‌گوید: «هیچ وقت محدودیتی برای تغییر روند داستان برای فیلم‌نامه‌نویسان قرار نداده است. من با هرگونه تغییری موافقم. همه چیز به تخیل نویسنده بستگی دارد …🖋 «دوشنبه». گزیده‌ی جستارها و رویدادهای ادبی در جهان. مجازی. 👇. ...
  • گزارش تخلف

سلام به کلاسیک‌های مدرن. کار ایرونی که خوندن نداره؛ چه داستان، چه رمان

من خارجیا رو ترجیح می‌دم …فراوان پیش آمده از دوستانم -که بسیاری‌شان یا هنرمند بوده‌اند یا تحصیل‌کرده‌های رشته‌های فنی و علوم انسانی- شنیده‌ام: «کار ایرونی که خوندن نداره؛ چه داستان، چه رمان. من خارجیا رو ترجیح می‌دم.» و استدلال‌شان این بوده که کیفیت آثار داستانی ترجمه نه تنها از آثار تألیفی بالاتر است، که اصلا قیاس این دو قیاسی مع‌الفارغ است و حرف‌شان را هم معمولا با این جمله تمام می‌کنند که: «غیر از اینه؟»؛ یک‌جور استفهام انکاری که معمولا وقتی به کار می‌رود که گوینده مطمئن است با استدلال دقیقش طرف را آچمز کرده. این دوستان عزیز در میان استدلال‌های‌شان چند نکته مهم را فراموش می‌کنند یا سهل‌انگارانه -اگر نخواهم نگویم مغرضانه- نادیده می‌گیرند.. جستارها و رویدادهای ادبی در جهان. مجازی. 👇. ...
  • گزارش تخلف

مجموعه‌دار. سوزان سانتاگ ⁄ ترجمه: فرزانه دوستی.. لذت جمع‌ کردن از کودکی با ماست

جمع کردن سنگ‌های رنگی کنار ساحل، عکس‌های آدامس، یادگاری‌های قدیمی؛ لذت داشتن مجموعه‌ای منحصر به فرد و از آن خود. لذت جست‌و‌جویی همیشگی در مسیر کمال. سوزان سونتاگ، که بنای رمان «عاشق آتش‌فشان» خود را بر زندگی یک مجموعه‌دار آثار نقاشی گذاشته بود، در متنی که می‌خوانید از کسانی می‌گوید که این دل‌مشغولی را هرگز از دست نمی‌دهند. چه مجموعه‌دار سکه باشند چه نقاشی چه کتاب، لذت جمع کردن همیشه با آن‌هاست …تا می‌بینی‌اش قند توی دلت آب می‌شود، ولی به روی خودت نمی‌آوری. نمی‌خواهی صاحب الانش بفهمد چقدر برایت باارزش است. نمی‌خواهی قیمت را بالا بکشد یا مبادا کاری کنی که اصلا نفروشد. پس بی‌محلی می‌کنی، خودت را می‌زنی به آن راه، می‌روی سراغ مورد بعدی یا شاید هم بروی بیرون و بگویی برمی‌گردی. در نقش کسی فرو می‌روی که کمی علاقه‌مند است اما هول نشده. نظرش جلب شده، حتی وسوسه شده، اما اغوا و جادو نشده. ...
  • گزارش تخلف

یادش آمد در جایی خوانده بود مردی که یک دستش را در تصادف رانندگی از دست داده، تصمیم داشته آن را در گورستان به خاک بسپارد، اما مقاما

ترلکوفسکی از خودش پرسید: «یک انسان دقیقا از چه زمانی دیگر آن آدمی که خودش فکر می‌کند هست- یا دیگران فکر می‌کنند هست- نیست؟ فرض کنیم من یکی از دست هایم را از دست بدهم. بسیار خب، در این صورت می‌گویم خودم و دستم. اگر هر دو دستم را از دست داده باشم، می‌گویم خودم و دست هایم. اما اگر سرم را از دست بدهم در آن صورت چه می‌توانم بگویم؟ سر با چه منطقی عنوان «من» را از آن خود کرده؟ به این خاطر که حاوی مغز است؟ اما لاروها و کرم‌ها و احتمالا انواع دیگری هستند که مغز ندارند. درباره چنین مخلوقاتی چه می‌توان گفت؟ ...
  • گزارش تخلف

:.. حالا هم همین نصیحت را می‌کنید؟

- فکر کنم منظورم این بوده آدم بهتر است هیچ کاری نکند تا اینکه کاری را بد انجام دهد. اما مشکل اینجاست که نویسنده‌های بد، به خود مطمئن هستند و نویسنده‌های خوب، به خودم مشکوک اند. پس نویسنده‌های بد همین طوری به نوشتن مزخرفاتشان ادامه می‌دهند و تا جا دارد جلسات شعرخوانی برگزار می‌کنند تا شنونده‌ها را فراری دهند. این شنونده‌های فراری بیشترشان شامل نویسنده‌های بدی می‌شوند که منتظرند تا نوبت خودشان بشود تا راه را ادامه بدهند، بروند بالا و ببافند برای یک ساعت بعد، یک هفته بعد، یک ماه بعد یا زمانی بعد. فضای این جلسات کشنده، بی اکسیژن و ضدزندگی ست. وقتی بازنده‌ها دور هم جمع می‌شوند تا از خودشان تمجید کنند، نتیجه‌اش به شکستی عمیق‌تر و با ثبات‌تر ختم می‌شود. گروه، محل اجتماع ضعیف‌ترین هاست. آفرینش واقعی حاصل انزواست …. ☕️📖 ...
  • گزارش تخلف

گاه‌گاهی زنگ می‌زنم، که ببینم. آهنگ پیغام‌گیرش عوض‌شده یا نه. «تو دو کلمه بم بگو»، ضبط آغاز می‌شود

«هرچی که می‌خوای تو هزار کلمه بگی!». به فکر فرو می‌روم. انگار شب است و در دریا فرورفته‌ام. صدای موج‌هایی که صخره‌ها را خرد می‌کنند. و اینکه او آن‌جاست و‌ می‌شنود. منتظر، تا چیزی بگویم …سرانجام یک‌بار گوشی را برخواهدداشت. و صدایش آواز‌ گذشته‌ها را برایم خواهدخواند،. آون‌وقت موهای پشت گردنم سیخ می‌شوند،. انگار برای آنی او را بوییده‌ام …| | | ترجمه |. ...
  • گزارش تخلف