📚 داستان‌نویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکان‌داستان را به شیفتگان فرهنگِ ایران‌زمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکان‌داستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani


با لایه هایی پنهان و قلمی خوب و توانمند که جای تبریک دارد …اولین تبریک:. دومین تبریک:

لایه لایه بودن داستان. همیشه داستانهای تفکر محور داستانهای قوام یافته ایند و باید روی این کار با دقت و حوصله نقد نوشت …اما اینبار نقد به معنی واکاوی اثر نه انتقاد از فرم. این داستان باید تحلیل شود و تحلیل این اثر نیازمند در مقدمه با جهان بینی نویسنده است. دوستانی که جناب حسینی را می، شناسند و کارهای قبلی ایشان را خوانده‌اند حتما می‌توانند کمک حالمان باشند تا نقدی تحلیلی روی این کار زد. البته نقدی اگر فرصت شود روی این کار خواهم زد. تبریک بسیار. منتظر هستم دیگر دوستان این داستان را تحلیل کنند …سپاس ...
  • گزارش تخلف

با سلام خدمت دوستان ونویسنده عزیز

داستان روشنایی انطرف … به نظرم امد اطناب زیادی دارد ما اذیت وازاری که جوان می‌دید را دیدیم انقدر که به نظرم خسته کننده امد. دیدن روشنایی که نوعی امید است را با فرار از پادگان نتوانستم هضم کنم دوست دارم نویسنده محترم ودیگر دوستانی که اگاهی بیشتری نسبت‌به متن داستان پیدا کرده‌اند توضیح دهند. ...
  • گزارش تخلف

سلام. پیش ازاین هم ازاقای حسینی داستان خوانده بودم

تا جایی که شنیده‌ام فضای پادگان و یا آسایش گاه، فضای نرم و نازکی نیست و ارشد معمولن برای بیدارباش، نرمشی به کارنمی برد و هرچه هست خشونت کلامی و حرکتی است که این خشونت را نمی‌بینیم که هیچ، ارشد می‌گوید: «خدایی یه نیگا بنداز جزتو کسی هست؟!» طبق شنیده هام، فضای حمام و موقعیت آب سرد و گرم و فحش هایی که به هم می‌دهند، می‌تواند واقعی باشد. داستان بلند و خسته کننده است. روایتی یک نواخت. خشک و خشن که هیچ گونه لطافتی در آن دیده نمی‌شود. حتا در داستان‌های جنگ هم می‌شود کمی طنز داخل داستان آورد. در این جا نویسنده خواسته از فضای جمع شدن چند نفرکه یکی روی افتابه ضرب می‌گیرد و دیگری به شکل آغاسی دستمالی تکان می‌دهد، روحیه‌ای به داستان بدهد که چندان دلچسب نیست. نمی‌دانم شاید این نوع فضاها چون بیش ازحد مردانه است، ارتباط چندانی برقرارنکردم. اما خوانده بودم داستان هایی که فضای مردانه داشته و بسیارهم خوب بوده. فضای داستان‌های احمد غلامی اغلب جنگ و خشونت است اما در همان خشونت هم نرمشی خاص به کاررفته که در این جا ندیدم. ...
  • گزارش تخلف

باسلام خدمت دوستن بزرگوار. احساس میکنم نویسنده آموزش دیده و. کار بلد است

هرچه تا کنون آموخته به قلم منتقل کرده؛ مثلا خوب بلد است توصیف کند. خوب از پس فضا سازی برآمده است. وبه دقت تمام اصول نوشتن را رعایت کرده است. اما آنقد قانونی برخورد کرده است که یادش رفته کمی روح و لطافت را چاشنی کار کند. گاهی قانونمندی زیاد به بطن کار آسیب وارد میکند. و آنقد نوشته بی روح و بی احساس میشود که خواننده تمایلی به خواندن ادامه داستان ندارد. بندها را دوتا یکی میکند تا بین این قانونمندیها به اصل قضیه برسد! و با خودش بگوید اینهمه نظم و ترتیب برای چیست؟؟ و موضوع گم میشود. ...
  • گزارش تخلف

با سلام و احترام

داستانهای آقای حسینی رو خوندم، داستان اول با اینکه کاملا مردانه بود رو بیشتر دوست داشتم، رد پای قلم توانای نویسنده در هرجمله داستان مشخص و پررنگه، نثری نه چندان روان اما خوش خوان و زیبا، نثری ادبی اما در چهارچوب قواعد داستانی، تصویرگریها و شخصیت پردازی قوی‌تر از فضا پردازیست. فضاهای داستان منسجم و بهم پیوسته نیست، گسسته و تکه تکه است که اینگونه سردی و خشکی فضا بیشتر میشه و خواننده گاهی سردرگم در فضایی مبهم می‌ماند. استعارات و صورخیال زیبا و دست اول است و بیشتر جملات داستان شبیه دیالوگهای ماندگار فیلمهاست. فقط املای هوله🙊🙊. سپاس از آقای حسینی توانمند و با علم و آقای مهرابی گرامی ...
  • گزارش تخلف

خواندن داستان فرشته‌ای بر … را در ابتدا انتخاب کردم چون حجمش کم بود

اما چند خطی از آن را نخوانده بودم که دیدم سرم به دوران افتاد. نتوانستم با جملاتش ارتباط برقرار کنم. پس رفتم سراغ «روشنایی آنسوی سیم خاردار». یک فضای کاملا مردانه و بسیار خشن … که البته دور از ذهن هم نیست. دنیای مردانه هم میتواند بیش ازحد طنز آمیز و جذاب باشد باهمان الفاظ رکیک …. و هم بسیار خشن و خشونت بار، با همان الفاظ زشت …. اینکه داستان در ابتدا با «عزت شاشو» آغازشد …تصورم بر این بود با یک داستان خنده دار سرگرم کننده روبرو هستم …نمیگویم داستان آنقدر کشش داشت که تا آخرش را خواندم … نه، خواندمش تا حس کنجکاویم از من راضی باشد …. داستان بیشتر از سختیهای خدمت، آسیب‌ها و کینه ورزی‌ها ی آدمها حرف می‌زند و جمله‌ای قدیمی که به گوشم بسیار آمده «. برود خدمت آدم میشود …» در اینجا صحت ندارد. ...
  • گزارش تخلف

شب همگی بخیر. باقلم توانای اقای حسینی اشنایی دیرینه دارم. در توانایی نگاه عمیق ایشان به ماجراواقفم

داستان دوم را دوبارخواندم. ازتقابل دوحس عشق و نفرت در هیجانهای ادمی. وساختن ماجرا ازاین هیجانها کارزیبایی بود. ایکاشی اما در دلم دست و پا میزد. ایکاش استانه داستان نویسنده مخاطب را برای نوشتن یک داستان تنفرامیز و ساخت یک شخصیت نفرت بار. اماده نمیکرد. واجازه میداد مخاطب خودش به این کشف برسد. ودر عاشقانه هم تا حدودی این سر نخ داده شده بود. حس اعتلای انسان از پستی به درستی. ...
  • گزارش تخلف

سلام و شب همه بخیر

هر دو داستان جناب حسینی پیرو فنون داستان نویسی بود با نثری روان و خوشخوان، با توصیف‌ها و فضاسازی خوب. داستان اول داستان، داستان مدوری است که در فضای پادگان می‌گذرد که باید خشن‌تر از این می‌بود، پس تعابیر شاعرانه جایی نداشت. داستان می‌توانست موجز‌تر باشد. در بعضی جاها ارتباط راوی و بابک برایم مغشوش بود. داستان روح نداشت و با لذت خوانده نمی‌شد. با داستان دوم ارتباط بیشتری برقرار کردم بخصوص آمیختن فضای رئال و سورئال برایم دلچسب بود و بسیار خوب از پس آن برآمده بودند. با سرکار خانم مولوی موافقم کاش نگاه، نگاه همان پسر بچه بود. با تشکر از آقای حسینی و قلم خوب شان. ...
  • گزارش تخلف

داستان روشنایی انسوی سیم خاردار را باید با وقت کافی و خاطری آسوده خواند و أنهم نه یک بار تا بتوان با روایت ارتباط برقرار کرد

بعد سه بار خواندن هنوز هم مطمئن نیستم که موضوع داستان را فهمیده باشم. راوی دوستی به نام بابک داشته که نوعی توهم بینایی به صورت دیدن چهره‌ای نورانی و دیدن زنحیره‌ای از ستارگان و مدالی اویخته از ان دارد. راوی به بابک می‌فهماند که زنجیره ستارگان چراغهای توالت افسرانند و گویا بابک در یکی از توهم‌ها از سیم خاردار بیرون می‌زند و کشته می‌شود. باقی ماجرا جریان عذاب وجدان راوی و جریمه‌های مکرر و سختی‌های پادگان و کشف این واقعیتست که کسی که بابک را کتک زده و زخمی کرده فردی به نام عماد معتصم است. نکته دیگر اینست که راوی هم دچار همان توهمات می‌شود از همان فرد رودست می‌خورد و در پایان به سیم زده و توسط عزت که نگهبانست و در جایی به راوی اظهارمی کند که شبیه بابک و کتابخوان است هدف قرار می‌گیرد. در بخشی از داستان انجا که به کتاب پرواز برفراز اشیانه‌ی فاخته که البته بی دلیل نیست اشاره می‌شود این تصور پیش می‌اید که راوی و بابک یکی هستند اما بعدا در صحبت با عزت این دو کاملا جدا می‌شوند. تا اینجا سوژه‌ی داستانی می‌شود توهم مشترک یا دیدن فرشته یا امر ماورایی بطور مشترک که به سرنوشت یکسانی ختم می‌سود عبور ا ...
  • گزارش تخلف

سلام با تشکر از اقای حسینی. در مورد داستان اول

در اولین قدم نتونستم طرح منسجمی برای داستان پیدا کنم. با اینکه قلم توانایی داشتند اما زبان یکدست نبود و گاهی شاعرانگی‌ها در چنین فضایی توی ذوق می‌زد. راوی خوب انتخاب شده بود اما زمان افعال پرش داشت، گذشته مضارع که مطلوب نبود. و نیز ترانزیشن‌ها در بعضی جاها بسیار خوب ودر بعضی بسیار مبهم که میتوان گفت ناشی از بی دقتی نویسنده است نه ندانستن. گفتگوهای بی دلیل و فراوان، صحنه هایی که در پیشبرد داستان کمکی نمی‌کرد واگر حذف می‌شد لطمه‌ای به داستان نمی‌زد. در کل داستان رو جذاب و قوی ندیدم. با تشکر از نویسنده محترم. ...
  • گزارش تخلف

البته جای این را که شاید طرح داستان را نفهمیده‌ام باز می‌گذارم

مسئله‌ی اصلی زیبایی و روانی زبان در چرخش‌های زمانی و ترسیم و انتقال حس راوی به خواننده است. زبان بسیار سریع و برا از صحنه‌ای به صحنه‌ی دیگر می‌جرخد و با ایجاز برشهایی روشن از زندگی در پادگانرا اشکار می‌کند. خواننده لحظه به لحظه با گروهانی رو دروست (کلوزآپ) در بیدارباش در روشویی در حمام در ساعت استراحت در کلاس در جریمه در رقص و تفریخ در اموزش وووو و این لخظات چنان صمیمانه و واقعی هستند که بی اختیار خود را در فضای پادگان می‌دیدم و حتی قلبم با فلب راوی می‌تپید وطعم سیگار و بوی توالت و داغی و سردی أب را حس می‌کردم. ابن یعنی زبانی قدرتمند از تمام احساسات بویایی و شنوایی و دیداری بهره برده تا خوانده بتواند در اثر شریک شود. داستلن به لحاظ زبان و تصویرپردازی و انتقال حس موفق بود و به جناب وحید حسینی تبریک می‌کویم که با خواندن ان درست حس دیدن فیلمی با شیوه‌ی فیلمبرداری با دوربین بر سر دست که ختی تکانهای دوربین حس می‌شود (ببخشید اصطلاح فنی شو نمی‌دونم پرتابل؟) را به من داد. و امیدوارم چیزی از ماجرا را نفهمیده باشم و اقای حسینی توضیح دهند تا مشکل طرح داستان نیز حل شود ...
  • گزارش تخلف

قلم اقای حسینی قلم تواناییست. فضاهای درون پادگان جداگانه به تصویر کشیده میشود

هرکدام از این فضاها باید در اختیار خط روایی طرح باشد که در جاهایی از دست نویسنده در میرود و زیاده گویی پیش میاید. داستان از انتها شروع میشود و دوباره به ان بازمیگردد. تعبیرات شعرگونه‌ای مثل کل کل چوب و فلز و یا شانه‌اش از دیوار انتقام میگیرد، تعبیراتیست که به فضای خشک و مردانه پادگان نمیاید. من در جاهایی به شک افتادم که راوی و بابک یک نفرند. مثلا در صحنه کتاب خواندن راوی. ولی نشانه‌ها برای اثبات کافی نبود. طرحی که من از داستان گرفتم، دیدن فرشته ایست که در نهایت باعث فرار راوی از پادگان میشود. داستان میتوانست کوتاهتر باشد …طرح درگیرکننده نبود ولی قلم روان و نثر خوشخوان بود. خلاقیت در داستان فرشته‌ای در جاده‌های شمالی بیشتر بود. ...
  • گزارش تخلف

سلام و ارادت وحید عزیز-اقای حسینی گرامی

شادزی-این قلم هرچه در داستان دوم گرانمایه است-در داستان اول پلشت است! دو تفاوت عمیق که میتواند گنج و رنج تورا اشکار کند- نمی‌و یمی-غمی و روز نوشتی-مقیاسی خوش خوان از امکانات و حربه‌های یک نویسنده که خوش عیار مینویسد-داستان میخواند و کارشناس است-اما من که شمشیرم به نشانه رفاقت بااهل داستان همیشه پدیدار است-می خوام بگم داستان اول شرطی و شفاهی است-خوش رقص و الوات و عیار و مردانه-لوطی کشی -اما مقراض ادبیت ندارد-فحش خوری ملس از روایط مردانه-سرپاشاشیدن هنر نیست-غفلت ادبی است-رنج نا اگاهی دارد-این زندگی در آمده و قبل از تو هم محمد کلباسی و رضا دانشور و ساعدی و خیلی‌ها توی این بزنگاه سربازی و سپاه دانشی فرو رفته اند-و بعد رویکرد دیگری را طی طریق کردند-حالا شما اخوی برگ دومی هم داری که سخت به دل مینشیند-ان سوی سیم خاردار باشد برای مردها و پادگانیسم و انسان شوونیستی که ارمان هایش گم و گور میشود-اما دومی -فرشته‌ای در جاده‌های شمالی که داستان ادبیت ادبیات داستان است-ادیت شدن کلمات و منیاتور فرح بخش در عین نفر انگیزی-موج و طوفان دارد-سنگ و خارا و عقیق دارد-اصل داستان چالش‌ها با روح است-خمیده و شکست ...
  • گزارش تخلف

داستان باند میخواهد و پهنه -یعنی با ما از جز به کل میرسیم و یا از کل به جز-اما این کشف نیست-یک قاعده معمولی است- وقتی از غفلت ادبی

بی وقفه و ریتمیک نویسی ویژه گی نیست انتخابی است که نویسنده از روایت شفاهی میکند-غفلت هم همین جا رخ میدهد-کاریزمای کلامی نویسنده به عمق نمیرسد -بیشتر نمایش قدرت کلامی شفاهی نویسی است-ارادتا دویت مهربان و شفیق-🌷🌷🌷 ...
  • گزارش تخلف

*داستان باند میخواهد و پهنه -یعنی با ما از جز به کل میرسیم و یا از کل به جز-اما این کشف نیست-یک قاعده معمولی است* …البته این موضوع

یعنی قاعده‌ای از دل داستان بدر آمده نمیباشد. درواقع ساختار شناخت بشری راههایی از قبیل -از کل به جزء- و -از جزء به کل- را فهم پذیر تشخیص میدهد. ولی این دیدگاه گزاره گرا کامل نیست و در واقع ناظر بر فقط بخش استقرایی شناخت ماست. شکل دیگر داستان کلاسیک روشی است که امروز کارور را با آن میشناسیم و ایوان تورگنیف استاد مسلم آن است و در آن با کنار هم گذاردن چیزهایی نا مرتبط اما با اشتراک بر موضوعی که ابجکت-شیء زبانی نیست و محتملا «نه تنها با زبان قابل بیان صریح نیست بلکه بعضا» قابل اشاره هم نیست، میباشد …. *وقتی از غفلت ادبی حرف میزنیم یعنی غرق شدن نویسنده در ابجاد ایستگاهی که نویسنده باید برای ما بگذارد*. در چنین حالتی داستان پلکانی از دلایل نیست که چنین ایستگاهی در آن قابل تعبیه باشد و اگر هم نویسنده چنین خطایی میکرد دیگر نمیتوانست به موضوعی عمیق‌تر از (گزارش «بودن») بپردازد. امکان نداشت که با آن ساختار بتوان فراتر از گزارشی داستانی از سطح وقایع فراهم کرد. چون نمیشد به عمق شخصیتها نفوذ کرد. به عمق روابط آنها رفت و دید که این روابط با کلمات ساده یا چند صفت قابل بیان نیست. ...
  • گزارش تخلف

من با داستان اول نتونستم ارتباط برقرار کنم. نتونستم پازلهارو کنار هم بچینم ومتوجه طرح داستان بشم

در هزارتوی داستان گم شدم. داستان دوم ملموس‌تر بود. استعاره قوی در بطن داستان نهفته از فرشته و اجتماع وراوی. گمان کنم با دوباره خوندن بتونم نقد کنم. من قبلا داستانهایی از اقای حسینی خوندم که نثری روان وخوشخوان داشته‌اند وهمان اول متوجه شدم. ...
  • گزارش تخلف

سلام و عرض ادب. دوباره خوانی هم کمکی نکرد به ارتباط گرفتن با داستان

اینکه چقدر مساله با سلیقه در ارتباط است را نمیدانم ولی اینکه راوی بی وقفه بگوید و بگوید نفس گیر است؛ اما این بی وقفه گویی اگر همراه با آشنایی زدایی‌های مبهم هم باشد آنوقت است که خواننده باید با حوصله‌ای گردن کلفت پای کار بنشیند. به نظرم این سبک، سوژه را میسوزاند. (بیشتر مد نظرم داستان دوم است). امروز امیدوارم از نقدها بیاموزم. همینجا از استاد تشکری و آقای امیری سپاسگزاری میکنم و البته از جناب مهرابی ...
  • گزارش تخلف

شاید بهتر باشه همین الان نظر خودم را هم در مورد داستانها آقای حسینی ایرانی بگم

خود منم با داستان دوم ارتباط چندانی برقرار نکردم و اعتراف میکنم که اصلن تو محدوده‌ی سلیقه من نیست. تنها از داستان اول خیلی خوشم اومد. یکجور سادگی بیان که همه میدونیم سخت بدست میاد در اونه. بدور از لفاظی و آرایه و مخصوصن، یک جهان بی پرده پوشی، واقعیت عریان. نشون دادن زیبایی در زیبایی چندان سخت هم نیست. در هر نمایشگاه گلی میشه اینکارو کرد. اما نمایشگاه گل با زندگی واقعی فرق داره. تو زندگی واقعی باید توی شوره زار بدنبال گل بگردیم و نشون دادن زیبایی در زشتی، خصوصن اگه اون زیبایی خیلی کوچیک و خیلی محو باشه، بقد کور سوی امید توی تاریکی صحرا، یا صدای چکیدن یک قطره آب در هر کجای کشور ما که باشی، کار بی نهایت سختتریه و کشف اش برای نویسنده و هم خواننده، لذت بخشه. زبانشو هم دوست داشتم. ...
  • گزارش تخلف