📚 داستان‌نویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکان‌داستان را به شیفتگان فرهنگِ ایران‌زمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکان‌داستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani


Telegram. me/anjomane_dastani_rahtaab

«انسانیت را دوست می‌دارم، اما از خودم در شگفتم، هر چه بیشتر انسانیت را در مفهموم عام دوست می‌دارم، انسان را در مفهوم خاص، یعنی مجزا، به صورت فردی کمتر دوست می‌دارم. در رویاهایم اغلب به طرح‌ریزی‌های ایثارگرانه برای خدمت به انسانیت رسیده‌ام و اگر ناگهان پای ضرورت به میان می‌آمد چه بسا با تصلیب رو به رو می‌شدم و با این همه، به تجربه می‌دانم که نمی‌توانم روی هم دو روز با کسی در یک اتاق سر کنم. همین که کسی نزدیکم باشد، رفتار او حرمتم را به هم می‌زند و آزادیم را محدود می‌کند. طی بیست و چهار ساعت حتی از بهترین آدمها هم زده می‌شوم: از یکی به این دلیل که دیر دست از غذا می‌کشد و از دیگری به این دلیل که سرماخوردگی دارد و مرتب فین می‌کند. نسبت به آدمها، در همان لحظه‌ای که نزدیکم می‌آیند، کینه‌دار می‌شوم. اما همیشه پیش آمده است که هر چه بیشتر از آدمها به طور فردی بیزار می‌شوم، عشقم به انسانیت شعله‌ورتر می‌شود.». برادران کارامازوف – داستایوفسکی – صالح حسینی ...
  • گزارش تخلف

زندگی گابریل گارسیا ماکز

گارسیا ماکز در سال ۱۹۲۷ با نام کامل گابریل خوزه گارسیا مارکز متولد شد و پدربزرگ و مادربزرگش او را در شهر فقیر آراکاتاکا در شمال کلمبیا بزرگ کردند. او بعدها در اولین کتاب خاطراتش با عنوان زنده‌ام که روایت کنم نوشت که دوران کودکی سرچشمه الهام تمام داستانهای وی بوده است. گابریل گارسیا ماکز تحت تاثیر پدربزرگش که شخصیتی آزادی خواه بود و در هر دو جنگ داخلی کلمبیا شرکت کرده بود آگاهی سیاسی پیدا کرد …. گابریل گارسیا ماکز در سال ۱۹۴۱ اولین نوشته‌هایش را در روزنامه‌ای به نام Juventude که مخصوص شاگردان دبیرستانی بود منتشر کرد و در سال ۱۹۴۷ به تحصیل رشتهٔ حقوق در دانشگاه بوگوتا پرداخت و همزمان با روزنامه آزادیخواه ال‌اسپکتادور به همکاری پرداخت. در همین روزنامه بود که گزارش داستانی سرگذشت یک غریق را بصورت پاورقی چاپ شد. گارسیا مارکز که به شدت تحت تاثیر ویلیام فالکنر، نویسنده آمریکایی، بود، نخستین کتاب خود را در ۲۳ سالگی منتشر کرد که از سوی منتقدان با واکنش مثبتی روبرو شد …. گابریل گارسیا ماکز در سال ۱۹۵۴ به عنوان خبرنگار ال‌اسپکتادور به رم و در سال ۱۹۵۵ پس از بسته شدن روزنامه‌اش به پاریس رفت. در سف ...
  • گزارش تخلف

گابریل گارسیا مارکز یکی از نویسندگان پیشگام سبک ادبی رئالیسم جادویی بود.. درگذشت گابریل گارسیا ماکز

گابریل گارسیا مارکز، در روز پنجشنبه ۱۷ آوریل ۲۰۱۴ (۲۸ فروردین ۱۳۹۳)، در ۸۷ سالگی، در مکزیکو سیتی درگذشت. دو سال پیش از مرگ، برادر گابریل گارسیا مارکز اعلام کرد او از بیماری فراموشی (دمانس) رنج می‌برد و دیگر نمی‌نویسد. جسد گابریل گارسیا ماکز فردای آن روز در روز آدینه در مکزیکوسیتی سوزانده شد، بخشی از خاکستر جسد وی به کلمبیا زادگاهش منتقل شد … داستان‌های کوتاه گابریل گارسیا ماکز. در ایران چندین مجموعه داستان کوتاه از مارکز به چاپ رسیده که بیشتر آن‌ها از کتاب‌های مختلف وی جمع‌آوری شده‌اند و نسخه مشابهی در کتاب‌های اصلی نویسنده ندارند. • ۱۳۷۳-پرندگان مرده، احمد گلشیری، انتشارات نگاه. • ۱۳۸۱-روزی همچون روزهای دیگر، نیکتا تیموری، انتشارات آریابان. • ۱۳۸۱-زنی که هرروز راس ساعت ۶ صبح می‌آمد، نیکتا تیموری، انتشارات آریابان. • ۱۳۸۱-قدیس، قهرمان نوری، انتشارات آریابان. • ۱۳۸۵-بهترین داستان‌های کوتاه گابریل گارسیا مارکز، احمد گلشیری، انتشارات نگاه. ...
  • گزارش تخلف

از همه‌ی شیوه‌های پرورش عشق، از همه ابزارهای پارکنش این بلای مقدس، یکی، از جمله کاراترین‌ها، همین تند باد آشفتگی است که گاهی ما را

آنگاه کار از کار گذشته است. به کسی که در آن هنگام با او خوشیم، دل میبازیم. حتا نیازی نیست که تا آن زمان از او بیشتر از دیگران یا حتی به همان اندازه خوشمان بیاید. تنها لازم است که گرایشمان به او منحصر شود و این شرط زمانی تحقق می‌یابد که هنگامی که از او محرومیم به جای جستجو خوشی هایی که لطف او به ما ارزانی میداشت، یک باره نیازی بی تابانه به خود آن فرد حس کنیم. نیازی شگرف که قوانین این جهان، برآوردنش را محال و شفایش را دشوار میکند. نیاز بی معنی و دردناک تصاحب او …در جستجوی زمان از دست رفته، طرف خانه‌ی سوان/ مارسل پروست/ مهدی سحابی. ...
  • گزارش تخلف

گتسبی به چراغ سبز ایمان داشت، به آینده‌ی لذتناکی که سال به سال از جلو ما عقب‌تر می‌رود

اگر این بار از چنگ ما گریخت چه باک، فردا تندتر خواهیم دوید و دستهایمان را درازتر خواهیم کرد و سر انجام یک بامداد خوش …. گتسبی بزرگ/ اسکات فیتس جرالد/ کریم امامی
  • گزارش تخلف

روزی خواهد رسید که او – کاملا از آن مطمئن است - معنای این جمله‌های ناقص و کنایه‌ها را درک کند

اگر خوب توجه کنی، هشیار باشی، همه معماهایی که آنها از میان شوخی‌ها و دروغ‌هایشان مثل خرده نان بیرون می‌پاشند. به زیر روشنایی آمده و تا نازک‌ترین تارهایشان آشکار خواهد شد. اما نه هنوز. حالا هر بار که من وارد اتاق‌ها شوم آنها خواهند گفت: «دیوار موش داره، موش هم گوش داره.» من یک موش خیس و سفید هستم با گوشهای نوک تیز و ظریف و کوچک در کنار کله‌ام با غضروف لرزان بالای آن، سردرگم در لابه لای رازهای لعنت شدۀ آنها. اندوه بلژیک/ هوگو کلاوس/ سامگیس زندی. ...
  • گزارش تخلف

در حالی که آنها نان جو با کره و مربای توت فرنگی می‌خوردند، خواهر کریس برایشان پیغام پاپ پیوس دوازدهم را می‌خواند

همان پیام همیشگی بود: «ایمان در مبارزه با مادیات و ماده‌گرایی پیروز خواهد شد. مدنیت پیروز نهایی این معرکه است. کسانی که ادعای فروتنی و هم‌دلی با فقرا دارند در واقع کفار هستند.» گویی ولیگه برای اولین بار بود که حرفهای پدر مقدس را می‌شنید و یا درک می‌کرد. انگار او همچنان یک کودک مانده بود. مثل همان روزگاری که او و لویی خیلی کوچک‌تر بودند و یک روز سر کلاس از خواهر کریس شنیده بودند که قرار است یک مسابقۀ نقاشی برگزار شود. نوع گل را می‌توانید خودتان انتخاب کنید و برندۀ مسابقه -دقت کنید، چون در طول تاریخ این برای اولین بار است- به رم فرستاده خواهد شد، به شهر ابدیت. و به خرج واتیکان در یکی از آپارتمان‌های مقدس آنجا سکونت خواهد کرد. توسط خود پاپ به او خوشامد گفته خواهد شد و یک روروک جایزه خواهد گرفت که روی پلاک آن نوشته شده: «واتیکان» که چنین چیزی کمیاب است. انتخاب گل آزاد است، که قبلا هم گفته بودم. ...
  • گزارش تخلف

به خودم گفتم: بعد از این که تو را به این صورت به تاریکی انداختند، بالاخره به جایی خواهی رسید

خودم را دلداری می‌دادم و برای این که بتوانم به راهم ادامه بدهم مدام به خودم می‌گفتم: فکرش را نکن، فردینان، وقتی که همة درها به رویت بسته شد، حتما بامبولی را که همه‌ی این اراذل را می‌ترساند و لابد جایی در انتهای شب مخفی شده پیدا می‌کنی. شاید به همین دلیل باشد که خودشان به آخر شب نمی‌روند …!. سفر به انتهای شب/ لوئی فردینان سلین/ فرهاد غبرائی. ...
  • گزارش تخلف