📚 داستان‌نویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکان‌داستان را به شیفتگان فرهنگِ ایران‌زمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکان‌داستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani


- دختر گفت: تو آدم خوبی هستی. - من؟

نه اصلا. با همین سن فهمیده‌ام که مردم وقتی میخواهند بگویند یک نفر خر و بی عرضه است، میگویند «چه آدم خوبی است». - جولیو پرسید: مثلا آیا عموجان تو آدم خوبی نیست؟. به نظر تو اگر آدم خوبی بود به آن مقام بالا میرسید؟. برای رسیدن به آن بالاها باید خشن بود، بد بود …-فرنگی ...
  • گزارش تخلف

نشست نقد و بررسی کتابعنوان شد. «سمفنونی سه شنبه‌ها» روایتگر زنان جبر پذیر جامعه

تاریخ انتشار: چهارشنبه ۴ آذر ۱۳۹۴ ساعت ۱۵:۰۳.. فرحناز علیزاده، منتقد در نشست نقد و بررسی کتاب «سمفونی سه‌شنبه‌ها» که عصر دیروز (سه‌شنبه سوم آذرماه) برگزار شد، گفت: آدم‌های این اثر با عقل ابزاری در جامعه حذف می‌شوند. کل داستان‌های این مجموعه به جبر اشاره می‌کند. به آدم هایی که درحال حاضر در این شهر زندگی می‌کنند و هرکدام دچار یک جبر زیستی هستند که نمی‌توانند از دل آن بیرون آیند.. نمایی از نشست. به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از روابط عمومی فرهنگسرای رازی، کتاب «سمفونی سه شنبه‌ها» دومین اثر افسانه احمدی و نامزد بخش داستان کوتاه در هشتمین جایزه ادبی جلال آل احمد روز سه شنبه سوم آذرماه با حضور نویسنده و فرحناز علیزاده منتقد در فرهنگسرای رازی مورد نقد و بررسی قرار گرفت. ...
  • گزارش تخلف

جملاتی زیبا که من رو در حین خوندن بابا لنگ دراز جذب کردند..۱- روزهای ما رو زنگ‌های ساعت تقسیم می‌کنند..۲- همه‌اش احساس می‌کنم اسب

من آزادم که خدای خودم را آن طور که آرزو دارم تصور کنم.۱۱-دلتنگی برای خانه از آن بیماریهایی است که حداقل من در برابر آن مصونیت دارم. Bahar parsa
  • گزارش تخلف

پرسونا در تئاتر یونان باستان به صورتک‌هایی با اندازه و طراحی‌های غیر معمول و متفاوت گفته می‌شده که برای بازنمایی همه آن چیزهایی که

این واژه که در مقابل atomon به کار می‌رفته به گردآوردن و یکی شدن میل دارد؛ برعکس atomon که همواره به تجزیه گرایش دارد …علاوه بر این وقتی با رویکردی روانشناسانه با این واژه برخورد می‌کنیم، می‌بینیم که persona با معنای عام چهره و نقاب واژه ایست که از آن برای بیان ویژگی‌های ایدئولوژیک (پراکسیس یا کنش واقعی و آگاهی کاذب) استفاده می‌شود …فیلم «پرسونا» ساخته‌ ی «اینگمار برگمان» پردازشگر شخصیت‌هایی است که به زندگی با صورتک‌هایی که همواره قصد پنهان کردن چیزی را دارد عادت کرده‌اند، شخصیت‌هایی که از فاصله‌ی هولناک میان آن چیزی که خود فکر می‌کنند هستند و آن چیزی که واقعا هستند همواره در هراس اند …پرسونا، فیلم فلسفی محض نیست همچنین نمی‌توان به جرات برچسب روانشناسی را برایش انتخاب کرد. این فیلم راه دیگری می‌پیماید، راهی که بر نظام اندیشمندانه و جهان‌بینی بشری رد پا جا می‌نهد …قرار است پرسونا در مفهوم نقاب، چه چیزی را پنهان کند؟ چه حقیقت تلخی وجود دارد که می‌بایست توسط نقاب خنده و تجاهل مخفی شود؟ جست وجوی پاسخ برای چنین سوالاتی ست که بافت‌ها و ساختار فیلم را تشکیل می‌دهد …چیزی که تنها ظاهرسازی می‌کن ...
  • گزارش تخلف

با ترک خوردن صفحه فیلم و سوختن آن متوجه می‌شویم

راه دومی نیز ارائه می‌شود، که در آن یک پرده از حجاب واقعیت برداشته می‌شود. نامه درگشاده‌ای که بازیگر برای همسرش نوشته گوشه‌ای از واقعیت را آشکار می‌کند. از اینجا قسمت دوم فیلم شروع می‌شود که بر خلاف قسمت اول که داستان مشخصی دارد، بیشتر شبیه به نوعی هذیان و پریشان‌گویی است. شاید برگمان از این شیوه برای دورشدن از کارکرد ایدئولوژیک سینما استفاده می‌کند تا به واقعیت نزدیک شود اما با شکست خوردن این حرکت به پایان فیلم نزدیک می‌شویم …. در آخر کلمه‌ای از زبان بازیگر می‌شنویم که حرف پایانی فیلم است. بازیگر در این صحنه می‌گوید: «هیچ». شاید جمله‌ای از اسلاوی ژیژک به تحلیل این اتفاق کمک کند: «هر جزء ایجابی واقعیت به شکل پیشین مشکوک است، زیرا همان طور که از لاکان می‌دانیم شئ واقعی در نهایت نام دیگری برای تهی است». واقعیت به دست آمده از کشف حجاب واقعیت پیشین خود مورد شک است، زیرا خود نیز می‌تواند آگاهی کاذب باشد و با پرده برداری متوالی به واقعیتی می‌رسیم که وجود ندارد. تهی همان هیچ است که از زبان بازیگر می‌شنویم. ...
  • گزارش تخلف

ها و رفتارهای او می‌بیند وجود دارد

نکته مهم در مورد هر دو شخصیت این است که هیچ کدام همان که فکر می‌کنند نیستند و هر دو دارای نقاب‌هایی هستند که به فراخور اتفاقات فیلم تغییرمی‌کند …. در تمام فیلم با صحنه‌هایی روبه رو می‌شویم که به خود سینما اشاره می‌کند این تصاویر علاوه بر کارکردهایی که قبل‌تر‌ها اشاره کردم نقش‌های دیگری نیز بازیمی‌کنند. در انتهای فیلم سوختن نوار سلولوئید و در اختتامیه رابطه آلما و الیزابت گروه فیلمبرداری را می‌بینیم که دوربین تا جایی که از الیزابت کلوزآپ بگیرند پیش می‌برند. این اشاره‌ی ظریف نشانمی‌دهد تمام حقیقتی که در طول فیلم در ادامه تمام کنش‌هاو واکنش‌ها کشف شده خود دروغی بزرگ است و تمام آنهایی که برای ما حقیقتی را باز نمایی کرده‌اند خود بازیچه نقاب‌های بسیاری بوده‌اند شاید در بسط دادن‌های پیوسته دچار این حقیقت تلخ شدیم که زندگی نیز تنها یک بازی است و آنچه فکر می‌کنیم هستیم تنها انتظاریست که از خودمان داریم و انتظاری که پرسونای روی صورتمان برایمان ایجاد کرده است. ...
  • گزارش تخلف

🔲 …. من عاشق اش نشدم. یکی از همونا بود

از اون زنا که روزای تعطیل میفتن به جون خونه. اولش شیک ان و بوی عطر میدن. آخرش شبیه کلفتا میشن. شایدم کلفت‌ها اگر کارنمی کردن هیچ وقت شبیه کلفت‌ها نمی‌شدن. شبیه همین خانم گردن دارزه میشدن. همین که چندتا چمدون تو کمد داره ولی جایی نمیره. چمدان‌ها هرجه بزرگتر باشند؛ احتمال ماندن زیاد ترست. ▫️زنی که هیچ وقت جایی نرفت. ✔️گردنه حیران کلمات 🎴. ...
  • گزارش تخلف

یک کف مرتب

بین نامزدها و برندگان جایزه «جلال» یک کتابی هست که از آوردن نامش خجلم اما به کسی که بتواند تا صفحه ۱۰ یا ۱۱ آن بخواند، خودم یک جایزه جلال می‌دهم. اصلا به نظرم جایزه جلال باید یک مسابقه‌ای هم برگزار کند برای کسانی که بتوانند این کتاب را تا ته بخوانند. ضمن اینکه قبل از اعلام اسامی برندگان به رفقا گفتم فلانی جایزه می‌گیرد و بهمانی. حالا نمی‌گویم همه را عدل زدم به خال اما شصت هفتاد درصد درست گفتم. چون برگزارکنندگان این جایزه در این سال‌ها نشان داده‌اند بیشتر از اینکه فکر این باشند به چه کسی جایزه بدهند، فکر این هستند به چه کسی ندهند. فقط خوبی جایزه امسال این بود که مثل پارسال، سکه‌ها را بین خودشان تقسیم نکردند و به داور و هیئت علمی خودشان ندادند. تازه اگر توفیفات اقتصادی دولت به همین شکل پیش برود، سکه‌ها انقدر آب می‌روند که دیگر پولی به بساط نمی‌ماند. چند سال بعد جایزه نفر اول می‌شود یک کف مرتب و جایزه نفر دوم، همان کف مرتب ولی با دو انگشت. (یاسر نوروزی، روزنامه «هفت صبح») ...
  • گزارش تخلف

📖 انتشار بخش هایی از رمان «دختری در قطار» در دیوار شهرکتاب 📖 قسمت دوم ۲⃣.. نویسنده: پائولا هاوکینز

✒️مترجم: محبوبه موسوی. 📚پرفروش‌ترین کتاب سال ۲۰۱۵. قسمت دوم🚅. بازگشت با ساعت هشت و چهار دقیقه تسکین بخشه. نه اینکه من متنظر رسیدن به لندن نباشم برای شروع هفته‌م، بلکه من به‌طور کلی نمی‌خوام توی لندن باشم در هر حال. من فقط می‌خوام به این پشتی نرم تکیه بدم، توی این صندلی مخملی قوز کنم، گرمای خورشیدو که از پنجره میاد احساس کنم، تکان‌های عقب و جلو، جلو و عقب رفتن واگن و ریتم آسودۀ چرخها روی خط آهن رو احساس کنم. من ترجیح میدم اینجا باشم، نگاه کنم به بیرون به خونه‌های کنار خط اهن، بیشتر از هر کجای دیگه. (صفحه ۴). ادامه دارد …◀️. ...
  • گزارش تخلف

کانال انجمن ماتیکان داستان, [۲۵٫۱۱٫۱۵ ۱۵:۰۵]. کانال انجمن ماتیکان داستان, [۲۵٫۱۱٫۱۵ ۰۳:۱۴]

انجمن ماتیکان داستان. این کانال می‌کوشد بی طرفانه مطالبی را ارائه کند که شاید برای دوستداران ادبیات داستانی جذاب یا کاربردی است. برای حمایت از ما کانال را به دیگران معرفی کنید. تماس با مدیر کانال:. شماره تماس: ۰۹۳۶۰۴۸۶۵۵۹. لطفن در گروهها به اشتراک بگذارید ...
  • گزارش تخلف

به نام خدا. یادداشتی بر مجموعه داستان آیا بچه‌های خزانه رستگار می‌شوند؟. نوشته‌ی مهدی اسدزاده

این کتاب نخستین تجربه‌ی داستان نویسی مهدی اسدزاده است که در سال ۱۳۹۳ توسط نشر پیدایش و در ۱۹۵ صفحه به بازار کتاب عرضه شده است. مجموعه دارای هشت داستان کوتاه است با فضا‌ها، شخصیت‌ها و تکنیک‌های روایی مختلف. فضای رئال داستان‌ها که مملو از خرده‌روایت‌ها و دیالوگ‌های غنی است و از هرگونه پیچیده‌گویی و فضاهای مبهم و سورئال به‌دور است، نوعی پیوستگی در خط سیر داستان‌ها ایجاد کرده که منجر به ایجاد پیوند بین مخاطب و فضای کلی مجموعه می‌شود. شاید به همین علت باشد که مجموعه را می‌شود در یک نشست خواند و لذت برد. نویسنده، به خوبی از پس معرفی و شناساندن شخصیت‌ها به خواننده برآمده و در اکثر داستان‌ها، بحران روایت، رابطه یا واقعه‌ای است که بین این شخصیت‌ها در جریان است. در نتیجه، انرژی مخاطب درگیر درگیری‌های فردی و گره‌گشایی ذهن راوی‌ها و شخصیت‌ها نمی‌شود. وی همچنین توانایی خود را در ایجاد موقعیت‌های داستانی جدید با بالفعل کردن پتانسیل‌های درونی المان‌های مختلفی مانند زبان، پرش‌های زمانی، دیالوگ‌های مناسب با لحن شخصیت‌ها، فضاسازی به کمک توصیف‌های محیطی و جزئیات اشیاء در جایگاه کدهایی برای گره گشایی بحرا ...
  • گزارش تخلف

متوهم و پر تضاد مثل قصه گویی یک نقال جلوی آینه یا صحبت‌های زمزمه مانند نویسنده‌ای با خودش، به منظور به هم چسباندن قطعات پازل یک حا

این راوی علاوه بر مخاطب قراردادن خودش، گونه‌ای از راوی جلوتر از مخاطب است که با تشنه نگه داشتن مخاطب و دادن اطلاعات قطره‌چکانی، یک پله بالاتر از او می‌ایستد. این گونه روایت در داستان‌های پلیسی و کارآگاهی کاربرد زیادی دارد که ترکیب آن با شگرد استفاده از افعال دوم شخص داستان فوق را به داستانی مدرن تبدیل کرده است. نوع روایت و تسلط راوی بر وقایع داستانی و عملکرد شخصیت‌ها در این داستان‌ به طور مشخص اشاره دارد به قدرت نویسنده در دخالت در سرنوشت شخصیت‌هایش. نویسنده در گره‌گشایی داستان دخالت می‌کند و آن‌طور که خودش می‌خواهد داستان را روایت می‌کند. می‌توان گفت این داستان به سمت متافیکشن Meta Fiction متمایل شده‌است. در داستان متا فیکشن نویسنده تلاش می‌کند که روند پیشبرد داستان را به مخاطب نشان دهد و قدرت خودش را در حد خدایی کردن بر شخصیت‌ها و تغییر ناگهانی و لحظه‌ای سرنوشت آنها -که اغلب از منطق داستانی دور است-نشان دهد. با اینکه در داستان (آرزو به میزان لازم) با به‌هم‌ریختگی زمانی و حوادث، قدرت نویسنده در پس و پیش کردن خرده‌روایت‌ها و ترتیب و میزان جزئیات نگارش آنها به رخ مخاطب کشیده شده، ولی دا ...
  • گزارش تخلف

ایشیگورو معتقد است موراکامی در ادبیات ژاپن یکه و ممتاز است و اثار او رنگ سوریالیستی توأم با مضحکه‌ای عبث را دارد که مالیخولیا را د

او می‌افزاید:با اینحال وسوسه‌ای درونمایه یی نیز هست که به گذشته‌ی دور بر میگردد و ان هم فانی بودن زندگی است. و او این موضوع را در حالی می‌پروارند که شخصیتهایش هنوز نسبتا جوانند. برخی به میانسالی رسیده‌اند ,اما در می‌یابند که نیروی جوانی از دست رفته است ,بی انکه ایشان خبردار شوند. بی تردید جانمایه‌ی بزرگ داستانهای موراکامی فقدان است. هرچند او از مشخص کردن منبع ان سرباز می‌زند. می گوید:این راز است. راستش نمی,دانم این حس فقدان از کجا می‌اید. شاید بگویید باشد,خیلی چیزها را به عمرم از دست داده‌ام. مثلا دارم پیر میشوم و روز به روز از عمرم می‌کاهد. ...
  • گزارش تخلف

روزنامه‌ها ادبیات ما را شکل می‌داد.. روزنامه‌نگارانی که بعدها وارد ادبیات داستانی ما شدند

ادبیات از ابتدا تا هدایت گزارشی از پیرامون نویسنده‌هایش بوده است. موضوعاتی هستند که روزنامه‌ها به آن نمی‌پردازند و یا بسطش نمی‌دهند. اینجاست که سینما باید وارد شود.»
  • گزارش تخلف

امیررضا مافی: از صبح در کتابخانه یک بند درباره دو جستار و یک درسگفتار اواخر عمر فوکو درباره روشنگری کانت خواندم با کمی مدخل‌های مر

ترافیک راه برگشت باعث شد، کیفم را باز کنم و کتاب جنایت جردن را که علیرضا محمودی دوست داشتنی، شنبه در مراسم جشن امضای کتاب هایمان از سر لطف به من داده بودش، به خاطر قطع جیبی اش باز کنم و با نور چراغ ماشین خواندنش را اغاز. روایت افسر اگاهی هوشنگ توانا انقدر سلیس و جذاب بود که سی صفحه‌ای پشت فرمان خواندم تا به مقصد رسیدم و یک ساعت قبل با خوابیدن محمدعلی و رها مابقی را تا انتها از چشم گذراندم و لذت وافری بردم. اگر داستان پلیسی می‌خواهید جنایت جردن خوب است و اغاز یک سری کتاب که هوشنگ توانا روایتش می‌کند. متن کتاب و روان بودنش فوق العاده است. طنز کاراگاه عالی است و دانایی اش قابل تامل. یک چیزش را دوست نداشتم و ان گشوده شدن گره ماجرا از سر اتفاق است. دیدن یک پیچ در دیوار. پایان کتاب هم کمی عجول اما با دقت تمام است. ضمن اینکه ارادت محمودی عزیز به تهران مثل ارادت من است به این شهر و همین موضوع حال هر تهرانی را خوب می‌کند. ...
  • گزارش تخلف