📚 داستان‌نویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکان‌داستان را به شیفتگان فرهنگِ ایران‌زمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکان‌داستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani


شیوع آنفولانزا. یادداشتی از احمد ابوالفتحی

آنچه گلشیری و بعدها فضای ادبی را واداشت نسبت به وضعیت مخاطب عام واکنش نشان دهند و در پی ارائه‌ی اثر بهتر به آن‌ها برآیند، تصوری نادرست بود از این‌که با فرمول‌هایی ساده می‌توان راز فروش را کشف کرد. و لابد با تن دادن به همان فرمول‌ها هم می‌توان فروخت. تن دادن به فرمول‌ها که کمابیش اپیدمی دهه‌ی هشتاد بود، به آنفولانزا انجامید. چنان آنفولانزایی که راه رفتن خودمان را هم از یادمان برد و مخاطب بالفعل ادبیات جدی را هم رنجاندیم و از خودمان دور کردیم. کاری که حالا می‌توانیم انجام دهیم، لااقل تمرین راه رفتن به سبک خودمان است و صد البته نه به تقلید. به شیوه‌ی خودمان. 🔻🔻. telegram. me/aghalliat ...
  • گزارش تخلف

اطلاعیه‌ی مهم. کارگاه بعدی «با هم فیلمنامه بنویسیم» در تهران. زمان: چهارم، پنجم و ششم آذر

مکان: مجتمع فرهنگی امام رضا. خ انقلاب، نبش نامجو (گرگان). شهریه: ۱۵۰ هزار تومن. ظرفیت: ۱۵ نفر. داوطلبین لطفا شهریه را به شماره کارت ۶۲۱۹۸۶۱۰۲۲۱۱۳۰۲۰ به نام خانم فدیا نورالهیان واریز و رسید بانک را در روز اول کارگاه به ایشان تحویل دهند. ...
  • گزارش تخلف

در درونم چیزی اتفاق افتاده بود و بدترین چیزها، همیشه در درون آدم اتفاق می‌افتد

اگر اتفاق در بیرون بیفتد، مثل وقتی که اردنگی می‌خوریم، می‌شود زد به چاک، اما از درون غیر ممکن است. وقتی به این حالت دچار می‌شوم، می‌خواهم بروم بیرون و دیگر به هیچ کجا برنگردم و مثل این است که وجود دیگری در من باشد … شروع می‌کنم به زوزه کشیدن … خود را روی زمین می‌اندازم … سرم را به این طرف و آن طرف می‌کوبم تا بیرون برود، اما غیرممکن است … پا ندارد … آدم که از داخل پا ندارد … راستی انگار که حرف زدن در این باره حالم را جا می‌آورد، مثل این است که قدری بیرون می‌ریزد … می‌فهمید چه می‌خواهم بگویم؟! …زندگی در پیش رو/رومن گاری ...
  • گزارش تخلف

رابرت: تو انگار خوب متوجه نمی‌شی. تو انگار متوجه نمی‌شی تمام این داستان اصلا واسم مهم نیست

درسته که یکی دوبار روی اما دست بلند کردم. اما نه به خاطر اینکه از اصولی دفاع کنم. این کار من بر انگیخته از هیچ دیدگاه اخلاقی نبوده، فقط دلم می‌خواست یه فصل سیر کتکش بزنم. تنش می‌خارید … می‌فهمی؟ …. ☞
  • گزارش تخلف

زوندرکماندو (در جهنم اتاق‌های گاز) - شلومو ونتسیا - ژیلا ابراهیمی ⬆ … … …

کتاب «زوندرکماندو» به قلم «شلومو ونتسا» شهادتی است بی همتا از فجایع هولناکی که در بطن ماشین کشتار نازی به وقوع پیوست، از زبان مردی که قرار نبود از اردوگاه مرگ آشویتس، این دوزخ روی زمین، زنده خارج شود. باز می‌گردیم به گذشته: در آغاز بهار سال ۱۹۴۴ شلومو ونتسیا جوانی است ۲۱ ساله، سرزنده و با دل و جرات که همراه با مادر، برادر و سه خواهرش در یک محله فقیرنشین یهودی در شهر سالونیک یونان زندگی می‌کنند. فاجعه ناگهان همچون صاعقه بر سر این خانواده که از ایتالیا به سالونیک مهاجرت کرده‌اند، نازل می‌شود: ارتش اشغالگر آلمان دستور می‌یابد کلیه یهودیان یونان را به اردوگاه‌های نازی در لهستان منتقل کند. شلومو و سایر اعضای خانواده‌اش دستگیر و در اولین کاروان اعزامی از آتن راهی اردوگاه آشویتس می‌شوند. مادر و دو خواهر نوجوان شلومو به محض ورود قطار به آشویتس، به اتاق گاز فرستاده می‌شوند، اما نازی‌ها شلومو را در «زوندرکماندو» سازماندهی می‌کنند: این «یگان‌های ویژه» مرکب از زندانیان مرد یهودی می‌بایست اجساد قربانیان را از اتاق‌های گاز تخلیه کنند و آنها را در کوره‌ها بسوزانند. آلمانی‌ها برای جلوگیری از درز اطلاع ...
  • گزارش تخلف

داستانک «خاک مادر» نوشته «بلقیس سلیمانی».. پدر گفت: مادرت به آسمان‌ها رفته

عمه گفت: مادرت به یک سفر دور و دراز رفته. خاله گفت: مادرت آن ستاره‌ی پر نور کنار ماه است. دختر بچه گفت: مادرم زیر خاک رفته است. عمه گفت: آفرین، چه بچه واقع بینی چه قدر سریع با مسئله کنار آمد. دختر بچه از فردای دفن مادرش، هر روز پدرش را وادار می‌کرد او را سر قبر مادرش ببرد. آن جا ابتدا خاک گور مادر را صاف می‌کرد، بعد آن را آب پاشی می‌کرد و کمی با مادرش حرف می‌زد. هفته سوم، وقتی آب را روی قبر مادرش می‌ریخت، به پدرش گفت: پس چرا مادرم سبز نمی‌شود؟ ...
  • گزارش تخلف