ماتیکانداستان 📚 داستاننویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکانداستان را به شیفتگان فرهنگِ ایرانزمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکانداستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani ماتیکانداستان ۱۵:۰۱ ۱۳۹۴/۰۷/۲۴ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﺎ ﮐﻮﺭﺍ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻮﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺩﻋﺎ ﮐﺮﺩ، ﭼﻮﻥ ﺧﯿﺎﻝ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻣﻦ ﮔﻨﺎﻩ ﺭﻭ ﻧﻤﯽ ﺑﯿﻨﻢ، ﻣﯽﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺯﺍﻧﻮ ﺑﺰﻧﻢ ﻭ ﺩﻋﺎ ﮐﻨﻢ، ﭼﻮﻥ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﮔﻨﺎﻩ ﺑﻪ ﻧﻈﺮﺷﻮﻥ ﻓﻘﻂ ﭼﻨﺪ ﮐﻠﻤﻪ ﺍﺳﺖ، ﺭﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻧﻈﺮﺷﻮﻥ ﻓﻘﻂ ﭼﻨﺪ ﮐﻠﻤﻪ ﺍﺳﺖ …گور به گور / ویلیام فاکنر ... ماتیکانداستان ۱۱:۱۳ ۱۳۹۴/۰۷/۲۴ دنباله داستانهای شاهنامه ماتیکانداستان ۱۱:۱۳ ۱۳۹۴/۰۷/۲۴ جنگ هفت گردان.. روزی رستم جشنی ترتیب داد و بزرگان و پهلوانان را دعوت کرد پهلوانانی چون طوس و گودرز و کشواد و بهرام و گیو و گرگین و زنگه شاوران و گستهم و خراد همگی حاضر بودند و چون مدتی گذشت در حالت مستی روزی گیو گفت: اگر قصد شکار داری به شکارگاه افراسیاب رویم و گورخر شکار کنیم. رستم پذیرفت و چون سحرگاه شد به شکار رفتند و بسیار شکار کردند و یک هفته به رامش پرداختند. روز هشتم رستم گفت: افراسیاب حتما از وجود ما مطلع شده است و ممکن است به جنگ ما بیاید پس باید دیدهبانی بگذاریم که اگر آمد ما را باخبر کند. گرازه دیدهبانی را به عهده گرفت. از آنسو افراسیاب با بزرگان گفت: اگر این یلان را به چنگ آوریم دیگر کار کاووس ساخته است و گویی ایران را به دست آوردهایم. باید به ناگاه به آنها حمله کنیم. پس با سی هزار شمشیرزن به راه افتادند. گرازه دید که دشتی پر از سپاه تورانیان پیش میآیند پس به رستم خبر داد. رستم خندید که نترس پیروزی با ماست بیشتر از صدهزارتا که نیستند. ... ماتیکانداستان ۱۱:۱۱ ۱۳۹۴/۰۷/۲۴ گزارشی از داستان خوانی در موسسه بهاران: عصر پنج شنبه موسسه بهاران میزبان نویسندگانی از گروه داستان ایرانی بود در این نشست که به همت مریم سعیدپور؛ عکاس برگزار شد، ابتدا بهزاد باباخانی داستانی از مجموعه تازه منتشر شده مجموعه داستان ملاقات با خانم دوبلور را خواند که مورد توجه حاضران در جمع قرار گرفت. «قصه هندوانه در شبی تابستانی» به نوعی پارادی حکایت غول و چراغ جادو است که باباخانی آن را به شیوهای مدرن به زندگی امروز تسری داده است. در این قصه شخصیت اصلی تنها خواستهاش از غول که این بار از قوری قدیمی ظاهر میشود، هندوانه یی شیرین و آبدار و بی هسته است و در برابر غول از او سه دست میخواهد. بعد از بهزاد باباخانی نوبت به الاهه علیخانی رسید تا او نیز داستانی از مجموعه تازه منتشر شدهاش به نام «پاهای آویزان آن زن» در نشر ثالث خواند. علیخانی با اجرای جذابی از داستانش توجه مخاطبان را جلب کرد. آخرین نفر حسن محمودی بود که داستان «ناخنها و دود «را از مجموعه داستان «از چهارده سالگی میترسم» خواند. این داستان نیز با استقبال حاضران در نشست داستان خوانی روبه رو شد. از چهارده سالگی میترسم سومین مجموعه داستان حسن محمودی است که در نشر چشمه به چاپ دوم رسیده است. فرهاد خاکیان دهکردی، احمد ابوالفتحی، آزاده محسنی، ... ماتیکانداستان ۰۲:۳۵ ۱۳۹۴/۰۷/۲۴ بخشی از نامۀ فرانتس کافکا به دوستش اسکار پولاک: «… فکر میکنم اصولا آدم باید کتابهایی بخواند که گازش میگیرند و نیشش میزنند. اگر کتابی که میخوانیم مثل یک مشت نخورد به جمجمهمان و بیدارمان نکند، پس چرا میخوانیمش؟ که به قول تو حال مان خوش بشود؟ بدون کتاب هم که میشود خوش حال بود. تازه لازم باشد، خودمان میتوانیم از این کتابهایی بنویسیم که حال مان را خوش میکند. ما اما نیاز به کتابهایی داریم که مثل یک ناخوش حالی سخت دردناک متاثرمان کند؛ مثل مرگ کسی که از خودمان بیشتر دوستش داشتیم؛ مثل زمانی که در جنگلها پ. یش میرویم، دور از همهٔ آدمها؛ مثل یک خودکشی. کتاب باید مثل تبری باشد برای دریای یخزدهٔ درونمان…» ... ماتیکانداستان ۰۲:۰۹ ۱۳۹۴/۰۷/۲۴ نکاتی درباره ویرایش نوشته هایمان: محمدکاظم کاظمی: در این روزها در حال بازنویسی کتاب «شعر پارسی» هستم، کتابی که در سال ۱۳۷۹ نوشته بودم و سالها در همان چاپ اول و به همان شکل به زمین مانده بود. حال میبینم که در آن زمان چقدر از قیدهای مطلقساز استفاده کردهام. چیزی که در نگارش این کتاب برایم اکنون آزاردهنده است، این قدر «همه» و «هیچ» و «بیشترین» و «کمترین» است. گویا بر آن بودهام که همه چیز یا باید در حد اعلی باشد و یا در حد صفر …این مطلقنگری در نگارش جدا از این که مطلب را از نظر علمی خدشهپذیر میسازد، روانی و راحتی را از آن میگیرد. گویا همیشه مخاطب باید در حال تصور «همه» و «هیچ» و «بیشترین» و «کمترین» باشد. این نمونهها را ببینید. من قسمتهای مورد نظر را در گیومه میگذارم و اکنون برآنم که بسیاری از اینها قابل حذف است … منطقالطیر «از برجستهترین» منظومههای شعر فارسی است و در نوع خود، کمنظیر. «بیشترین» ارزش حکیم غزنه به خاطر معنویت و محتوای شعر اوست و این معنویت در آثار او نسبت به ناصرخسرو شاعرانگی بیشتری دارد. اگر شاعران فارسی زبان را بر اساس سهمی که در حرکت دادن شعر فارسی به جلو از هر جهت داشتهاند ارزشیابی کنی ... ماتیکانداستان ۰۲:۰۴ ۱۳۹۴/۰۷/۲۴ روزی از روزها اتفاق عجیبی افتاد، متصدی یکی از قبرستانها وارد شد و آهسته سلام کرد و یک دسته شناسنامه جلو بنده گذاشت و خم شد و گفت: مهر را آماده کردم و شناسنامهی اول را باز کردم، میدونین چی دیدم آقایون؟ دیدم صاحب شناسنامه محمد علی لک پور نام دارد. از وحشت سر جای خودم خشک شدم. من زنده بودم و با دست خودم لازم بود شناسنامهی خود را باطل کنم. لحظهای ای مکث کردم و شناسنامهی بعدی را باز کردم، میدونین چی دیدم حضار محترم؟ محمد علی لک پور. شناسنامهی سوم لک پور، شناسنامه چهارم لک پور، شناسنامهی پنجم لک پور، هر دوازده تا لکپور. همه محمد علی لک پور. سرمگیج رفت، برگشتم و با گوشهی چشم متصدی قبرستان را نگاه کردم که آرنجش را روی میز ستون کرده، سرش را روی دست گرفته، با چشمها و دهان باز به من خیره شده بود. ... ماتیکانداستان ۰۱:۳۹ ۱۳۹۴/۰۷/۲۴ در جوابش میگویم که من تلاش میکنم قصههای واقعی بنویسم، ولی یکدفعه قصه به خاطر همان واقعی بودنش غیرقابل تحمل میشود، از این رو مجب به او میگویم که من تلاش میکنم قصهی زندگی ام را تعریف کنم، ولی نمیتوانم، جراتش را ندارم، خیلی عذابم میدهد. آن وقت، همه چیز را خوشگل میکنم و اتفاق هارا نه آنطور که افتادهاند، بلکه جوری تعریف میکنم که دلم میخواست اتفاق بیفتند. می گوید:. بله زندگی هایی هست که از غمگینترین کتابها هم غمگین ترند …. دروغ سوم / آگوتا کریستف ... ماتیکانداستان ۰۱:۲۰ ۱۳۹۴/۰۷/۲۴ محمد قاضی، مترجم: همه میدانیم که ابتهاج (سایه) شاعر برجستهای است و بسیاری از اشعارش چه به سبک نو و چه به سبک کلاسیک الحق که زیبا و بکر است. با اینکه من هم ارادت زیادی به خاطر شعرهایش به او داشتم و همیشه در هر برخوردی به او احترام میگذاشتم، نمیدانم به چه جهت نه تنها نسبت به من بلکه نسبت به خیلی کسهای دیگر هم برخوردی خشک و زننده حاکی از بیاعتنایی و سرسنگینی داشت … این برخوردهای تلخ و زننده مرا که آدم رفیقدوستی هستم و به راستی از هیچ چیز به اندازه مصاحبت دوستان عزیز، به ویژه دوستان نکتهسنج و باتمییز، لذت نمیبرم سخت رنج میداد …این فرصت یک روز به هنگامی دست داد که همه اعضای شورای نویسندگان در محل شورا جمع میشدیم و هنوز ساعت تشکیل جلسه فرا نرسیده بود. همچنان که در راهرو میگشتم و به دوستانی برمیخوردم که تازه از راه میرسیدند و ابراز محبت میکردند، در یکی از اتاقها به آقای ابتهاج برخوردم که به درون میآمد. طبق معمول جلو رفتم و سلام کردم. او نیز طبق معمول به سلام من به خشکی جواب داد و از کنارم رد شد. هنوز دو قدمی دور نشده بود که به دنبالش رفتم، بازویش را گرفتم و نگاهش داشتم، برگشت و با تعجب به من ... ماتیکانداستان ۰۱:۲۰ ۱۳۹۴/۰۷/۲۴ اسامی چند فیلمی که در حال آماده سازی و مراحل مختلف تولید برای حضور در سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر هستند و میتوانند شانس حضور در شاید پاییز امسال چند نام نیز از جمله بهروز شعیبی - مصطفی کیایی - رامید جوان و … به این لیست اضافه شود. به نظر میرسد سی و چهارمین جشنواره فجر جشنوارهای پر از سلایق مختلف و متفاوت باشد …. بادیگارد (ابراهیم حاتمی کیا). نسیم (پرویز شهبازی). اخرین بار کی سحر رو دیدی (فرزاد موتمن). عادت نمیکنیم (ابرهیم ابراهیمیان). لانتوری (رضا درمیشیان). وارونگی (بهنام بهزادی). فروشنده (اصغر فرهادی). ... ماتیکانداستان ۰۱:۱۵ ۱۳۹۴/۰۷/۲۴ کیشوت. دن کیشوت امروزه یکی از ماندگارترین و اثرگذارترین شاهکارهای ادبی جهان است از دن کیشوت به نام انجیل بشریت یاد میشود و بیش از چهارصد سال است که نسلهای مختلف در سرتاسر دنیا با این کتاب ارتباط برقرار کردهاند و هنوز نیز در زمره پرطرفدارترین کتابها به شمار میرود.. رمان دن کیشوت درباره سرگذشت مردی به نام الونسو کیخانو است. کیخانو یک نجیبزاده معمولی است که پس از خواندن داستانهای بیشمار درباره شوالیههای ماجراجو، تحت تأثیر شجاعت و دلاوری این افراد قرار میگیرد و تصمیم میگیرد خود نیز یک شوالیه شود. کیخانو پس از این تصمیم نام خود را به دن کیشوت مانچا تغییر میدهد و سوار اسب بارکش خود به نام روسینا ننه میشود و از روستایی ناشناخته در قلب اسپانیا به راه میافتد تا زشتیها و بدیها را از بین ببرد و از حقوق ستمدیدگان دفاع کند. با پیش رفتن داستان آنچه آن را جذاب و خواندنیتر میکند، شوخطبعی و گفتههای بامزه شخصیت اصلی داستان یعنی دن کیشوت است. به عنوان مثال او آنچنان اسیر توهمات و رویاهای خود شده است که کاروانسراها را با قلعههای افسون شده و یا دختران دهاتی را با شاهزادگان زیبا رو اشتباه میگیرد. او تصور میکند آسیابهای بادی هیولاهای بزرگی هستند و در رویای او دوشی ... ماتیکانداستان ۰۱:۱۴ ۱۳۹۴/۰۷/۲۴ پدرم مرد اما بیف استروگانف نخورد. فیله مینیون نخورد. نان پاپادام نخورد اگ برگر و مرغ کنتاکی نخورد. لب به پیتزا نزد و هرگز نفهمید لابستر و رست بیف چیست. پدرم مرد اما هرگز مشروب نخورد. لب به سیگار نزد. حتی اسم ماری جوانا را نشنیده بود. پدرم هفتاد سال عمر کرد اما رستوران چلسی را ندید. ندید که در رستوران گلدن فودز چه طور برگهای کاهو را با کارد سلاخی میکنند. ندید چطور گوجه فرنگی را کشتار میکنند. مرد و ندید گارسونها چه طور باقی ماندهی غذاها را در سطل زباله خالی میکنند. ... ماتیکانداستان ۰۱:۱۳ ۱۳۹۴/۰۷/۲۴ دست در دست هم پاریس را زیر پا گذاشتیم.. از تروکادرو تا جزیرهی سیته در امتداد رود سن رفتیم عصر فوق العادهای بود. هوا گرم بود و نور ملایم. خورشید خیال غروب کردن نداشت. مثل دو توریست بودیم: بی خیال، شگفت زده. کتها روی شانه و انگشتها گره خورده در یکدیگر. شهرم را دوباره کشف میکردم. همه چیز رنگی از خیال داشت. نه این زندگی زندگی واقعی بود و نه آنجا پاریس واقعی. تازه فهمیده بودم خوشبخت که باشی، زندگی چه حال و هوایی دارد … … …. ... ماتیکانداستان ۰۱:۰۴ ۱۳۹۴/۰۷/۲۴ فراخوانهای داستانی …۱: فراخوان نخستین دوره جایزه «پرنده آبی» منتشر شد فراخوان هشتمین جشنواره ادبی «قند پارسی». ششمین جشنواره «داستان کوتاه کوتاه پایداری». فراخوان چهارمین جشنواره داستان کوتاه جایزه ادبی (هزار و یک شب) ویژه نویسندگان سراسر جهان. فراخوان یازدهمین جشنواره سراسری داستان بانه..۶: مسابقهی داستان مینیمال ده کلمهای «آخرین انار دنیا». چهارمین دوره مسابقه داستاننویسی افسانهها. فراخوان دومین دورهی جایزهی ادبی بهرام صادقی. دومین دورهی «جایزه داستان تهران». فراخوان سیزدهمین دورهی جایزه ادبی صادق هدایت. ... ماتیکانداستان ۰۱:۰۲ ۱۳۹۴/۰۷/۲۴ این شبها، سرگرم خواندن رمان «ساعتها» نوشتهی «مایکل کانینگهام» هستم. 👆 برنده دو جایزه معتبر ادبی پولیتزر و پن فاکنر ۱۹۹۹. ترجمهی بی نظیر مهدی غبرایی. نشر: نیماژ.۲۳۸ صفحه. چاپ اول ۱۳۹۴. قیمت: ۱۴۰۰۰ تومان. متن کتاب:. با عجله بیرون میرود، کت کلفتی پوشیده که با وضع هوا جور نیست. ۱۹۴۱ است. جنگ دیگری شروع شده. ... ماتیکانداستان ۰۱:۰۲ ۱۳۹۴/۰۷/۲۴ 💠اکثر رنجهای ما ناشی از این است که با خواستهها و تمایلات برانگیخته میشویم و بعد، وقتی خواسته برآورده میشود از لحظه ارضای آن لذت لحظهای که خیلی زود تبدیل به دلزدگی و کسالت میشود و سپس این دلزدگی با بروز و سر برآوردن خواستهای دیگر متوقف میشود. این چرخه خواستن مداوم، ارضای لحظهای، دلزدگی و خواسته بعدی بیماری بشر در این جهان است …. کتاب «درمان شوپنهاور». مترجم: حمید طوفانی ... ماتیکانداستان ۰۱:۰۲ ۱۳۹۴/۰۷/۲۴ نویسنده هفته: ایتالو کالوینو یتالو کالوینو ۱۵ اکتبر ۱۹۲۳ در سانتیاگو دلاس وگاس در کوبا به دنیا آمد. وی نویسنده، خبرنگار، منتقد و نظریهپرداز ایتالیایی است که فضای انتقادی آثارش باعث شده او را یکی از مهمترین داستان نویسهای ایتالیا در قرن بیستم بدانند. کالوینو ۱۹ سپتامبر ۱۹۸۵ بر اثر خونریزی مغزی در سیهنا ایتالیا درگذشت …وی تا پنج سالگی در کوبا ماند، سپس به همراه پدر و مادرش که هر دو گیاهشناس بودند به ایتالیا رفت و بیشتر زندگی خود را همانجا سپری کرد. کالوینو تا هجده سالگی در سانرمو ماند، سپس، در سال ۱۹۴۱ به تورین رفت. در سال ۱۹۴۳ به نهضت مقاومت ایتالیا و بریگاد گاریبالدی، و پس از آن به حزب کمونیست ایتالیا پیوست،. کالوینو در سال ۱۹۵۰ به اتحاد جماهیر شوروی سفر کرد. در دههٔ پنجاه کالوینو به نوعی تخیل ادبیتر نزدیک به حکایتهای پندآمیز گرایش پیدا کرد که در آن هجو اجتماعی و سیاسی با تفننی طنزآمیز همراه است. چند کتاب از جمله شوالیهٔ ناموجود و مورچهٔ آرژانتینی را منتشر کرد و با نشریات کمونیستی و مارکسیستی همکاری کرد، تا این که در سال ۱۹۵۷ به شکل غیرمنتظرهای از حزب کمونیست کنارهگیری کرد و نامهٔ استعفایش در نشریهٔ «لو ... ماتیکانداستان ۰۰:۵۲ ۱۳۹۴/۰۷/۲۴ برنده بوکر: اولین رمانم حدود ۸۰ بار رد شد «مارلون جیمز» نویسنده برنده جایزه «من بوکر» ۲۰۱۵ گفت: اولین رمانم حدود ۸۰ بار از سوی ناشران رد شد …به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، این نویسنده ۴۴ ساله جامائیکایی که امسال با رمان «تاریخچه کوتاه هفت قتل» موفق به کسب جایزه ۵۰ هزار پوندی «من بوکر» شد در گفتوگویی اظها کرد: رمان «شیطان جان کرو» که اولین رمانم بود نزدیک به ۸۰ بار از سوی ناشران گوناگون رد شد و تقریبا نویسندگی را کنار گذاشته بودم …با وجود این که آخرین رمان نوشته «مارلون جیمز» موفق به کسب جایزه «من بوکر» شده است اما او معتقد است صنعت نشر از زمانی که او اولین رمانش را نوشت و دهها بار رد شد، تغییری نداشته است …او در ادامه مصاحبهاش با بیبیسی بیان کرد: به جایی رسیده بودم که فکر میکردم مردم دوست ندارند داستانهایم را بخوانند، آن موقع کاملا از نوشتن دست کشیدم و تمام دستنوشتههایم را از بین بردم …امسال «مایکل وود» در رأس هیأت داوران بوکر به همراه «الا واکاتاما آلفری»، «جان برنساید»، «سم لیث» و «فرانسس اوسبورن» به اتفاق آرا، رمان «تاریخچه کوتاه هفت قتل» را به عنوان برنده انتخاب کردند تا نام «مارلون جیمز» به عنوان اولی ... ماتیکانداستان ۰۰:۵۲ ۱۳۹۴/۰۷/۲۴ خانم، لفت نده. به نظرم رودرواسی نکن و لفت بده. خب لفت میدادی، خلاص فلانی شاکی شد، خیلی سریع لفت داد! مگر میتوان هم لفت داد، هم خیلی سریع این کار را کرد؟ این روزها، بله. چون «لفت دادن» این روزها فعل جدیدی ست که از دل معاشرتهای مجازی در انواع گروههای واتسآپی و تلگرامی و… قد کشیده و بر زبان مردم جاری شده است …این «لفت دادن» که دقیقا همان Left انگلیسی ست، به معنای ترک کردن یک گروه مجازی ست. خیلی ساده، مردم لفت را از انگلیسی گرفتهاند و فعل ترکیبی «لفت دادن» را با آن ساختهاند. همانند واژههای دیگری که ابزارها و فناوریهای دیگر با خود وارد زبان میکنند. مثل بلاک کردن، اد کردن، لایک کردن و… خدا این مصدر «کردن» را از ما نگیرد!. البته جای خشنودی باقی ست که «لفت دادن» هنوز در معنای قبلی خود هم زنده است. خود «لفت» در فارسی به معنای شلغم ضبط شده و احتمالا ریشهی عربی دارد. ... ماتیکانداستان ۰۰:۵۲ ۱۳۹۴/۰۷/۲۴ در روزگار قدیم که زبان فارسی فقط قلمرو شاعران و ادیبان بود و مثل امروز نبود که همه و همه از صبح تا پاسی از شب به نوشتن انواع پیام مثلا حافظ مینوشت:. ساقیا آمدن عید مبارک بادت. وان مواعید که کردی مرواد از یادت. یعنی یک «الف» دعایی وسط فعل میکاشتند تا معنای امید و دعا بگیرد و بشود فعل دعایی. حافظ برای اینکه بگوید «امیدوارم وعدههایت را فراموش نکنی»، به جای «مرود» مینویسد «مرواد». یا مثلا فعل «مکناد» مولانا در دیوان شمس:. تبریز از او چو آسمان شد. دل گم مکناد نردبان را. برای خود ما هم حتما پیش آمده که گاهی هنگام تشکر، به شوخی گفتهایم «دست شما درد نکناد.» میبینید که چیز غریبی نیست. ... ‹ 522 523 524 525 526 527 528 ›
ماتیکانداستان ۱۵:۰۱ ۱۳۹۴/۰۷/۲۴ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﺎ ﮐﻮﺭﺍ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻮﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺩﻋﺎ ﮐﺮﺩ، ﭼﻮﻥ ﺧﯿﺎﻝ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻣﻦ ﮔﻨﺎﻩ ﺭﻭ ﻧﻤﯽ ﺑﯿﻨﻢ، ﻣﯽﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺯﺍﻧﻮ ﺑﺰﻧﻢ ﻭ ﺩﻋﺎ ﮐﻨﻢ، ﭼﻮﻥ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﮔﻨﺎﻩ ﺑﻪ ﻧﻈﺮﺷﻮﻥ ﻓﻘﻂ ﭼﻨﺪ ﮐﻠﻤﻪ ﺍﺳﺖ، ﺭﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻧﻈﺮﺷﻮﻥ ﻓﻘﻂ ﭼﻨﺪ ﮐﻠﻤﻪ ﺍﺳﺖ …گور به گور / ویلیام فاکنر ...
ماتیکانداستان ۱۱:۱۳ ۱۳۹۴/۰۷/۲۴ جنگ هفت گردان.. روزی رستم جشنی ترتیب داد و بزرگان و پهلوانان را دعوت کرد پهلوانانی چون طوس و گودرز و کشواد و بهرام و گیو و گرگین و زنگه شاوران و گستهم و خراد همگی حاضر بودند و چون مدتی گذشت در حالت مستی روزی گیو گفت: اگر قصد شکار داری به شکارگاه افراسیاب رویم و گورخر شکار کنیم. رستم پذیرفت و چون سحرگاه شد به شکار رفتند و بسیار شکار کردند و یک هفته به رامش پرداختند. روز هشتم رستم گفت: افراسیاب حتما از وجود ما مطلع شده است و ممکن است به جنگ ما بیاید پس باید دیدهبانی بگذاریم که اگر آمد ما را باخبر کند. گرازه دیدهبانی را به عهده گرفت. از آنسو افراسیاب با بزرگان گفت: اگر این یلان را به چنگ آوریم دیگر کار کاووس ساخته است و گویی ایران را به دست آوردهایم. باید به ناگاه به آنها حمله کنیم. پس با سی هزار شمشیرزن به راه افتادند. گرازه دید که دشتی پر از سپاه تورانیان پیش میآیند پس به رستم خبر داد. رستم خندید که نترس پیروزی با ماست بیشتر از صدهزارتا که نیستند. ...
ماتیکانداستان ۱۱:۱۱ ۱۳۹۴/۰۷/۲۴ گزارشی از داستان خوانی در موسسه بهاران: عصر پنج شنبه موسسه بهاران میزبان نویسندگانی از گروه داستان ایرانی بود در این نشست که به همت مریم سعیدپور؛ عکاس برگزار شد، ابتدا بهزاد باباخانی داستانی از مجموعه تازه منتشر شده مجموعه داستان ملاقات با خانم دوبلور را خواند که مورد توجه حاضران در جمع قرار گرفت. «قصه هندوانه در شبی تابستانی» به نوعی پارادی حکایت غول و چراغ جادو است که باباخانی آن را به شیوهای مدرن به زندگی امروز تسری داده است. در این قصه شخصیت اصلی تنها خواستهاش از غول که این بار از قوری قدیمی ظاهر میشود، هندوانه یی شیرین و آبدار و بی هسته است و در برابر غول از او سه دست میخواهد. بعد از بهزاد باباخانی نوبت به الاهه علیخانی رسید تا او نیز داستانی از مجموعه تازه منتشر شدهاش به نام «پاهای آویزان آن زن» در نشر ثالث خواند. علیخانی با اجرای جذابی از داستانش توجه مخاطبان را جلب کرد. آخرین نفر حسن محمودی بود که داستان «ناخنها و دود «را از مجموعه داستان «از چهارده سالگی میترسم» خواند. این داستان نیز با استقبال حاضران در نشست داستان خوانی روبه رو شد. از چهارده سالگی میترسم سومین مجموعه داستان حسن محمودی است که در نشر چشمه به چاپ دوم رسیده است. فرهاد خاکیان دهکردی، احمد ابوالفتحی، آزاده محسنی، ...
ماتیکانداستان ۰۲:۳۵ ۱۳۹۴/۰۷/۲۴ بخشی از نامۀ فرانتس کافکا به دوستش اسکار پولاک: «… فکر میکنم اصولا آدم باید کتابهایی بخواند که گازش میگیرند و نیشش میزنند. اگر کتابی که میخوانیم مثل یک مشت نخورد به جمجمهمان و بیدارمان نکند، پس چرا میخوانیمش؟ که به قول تو حال مان خوش بشود؟ بدون کتاب هم که میشود خوش حال بود. تازه لازم باشد، خودمان میتوانیم از این کتابهایی بنویسیم که حال مان را خوش میکند. ما اما نیاز به کتابهایی داریم که مثل یک ناخوش حالی سخت دردناک متاثرمان کند؛ مثل مرگ کسی که از خودمان بیشتر دوستش داشتیم؛ مثل زمانی که در جنگلها پ. یش میرویم، دور از همهٔ آدمها؛ مثل یک خودکشی. کتاب باید مثل تبری باشد برای دریای یخزدهٔ درونمان…» ...
ماتیکانداستان ۰۲:۰۹ ۱۳۹۴/۰۷/۲۴ نکاتی درباره ویرایش نوشته هایمان: محمدکاظم کاظمی: در این روزها در حال بازنویسی کتاب «شعر پارسی» هستم، کتابی که در سال ۱۳۷۹ نوشته بودم و سالها در همان چاپ اول و به همان شکل به زمین مانده بود. حال میبینم که در آن زمان چقدر از قیدهای مطلقساز استفاده کردهام. چیزی که در نگارش این کتاب برایم اکنون آزاردهنده است، این قدر «همه» و «هیچ» و «بیشترین» و «کمترین» است. گویا بر آن بودهام که همه چیز یا باید در حد اعلی باشد و یا در حد صفر …این مطلقنگری در نگارش جدا از این که مطلب را از نظر علمی خدشهپذیر میسازد، روانی و راحتی را از آن میگیرد. گویا همیشه مخاطب باید در حال تصور «همه» و «هیچ» و «بیشترین» و «کمترین» باشد. این نمونهها را ببینید. من قسمتهای مورد نظر را در گیومه میگذارم و اکنون برآنم که بسیاری از اینها قابل حذف است … منطقالطیر «از برجستهترین» منظومههای شعر فارسی است و در نوع خود، کمنظیر. «بیشترین» ارزش حکیم غزنه به خاطر معنویت و محتوای شعر اوست و این معنویت در آثار او نسبت به ناصرخسرو شاعرانگی بیشتری دارد. اگر شاعران فارسی زبان را بر اساس سهمی که در حرکت دادن شعر فارسی به جلو از هر جهت داشتهاند ارزشیابی کنی ...
ماتیکانداستان ۰۲:۰۴ ۱۳۹۴/۰۷/۲۴ روزی از روزها اتفاق عجیبی افتاد، متصدی یکی از قبرستانها وارد شد و آهسته سلام کرد و یک دسته شناسنامه جلو بنده گذاشت و خم شد و گفت: مهر را آماده کردم و شناسنامهی اول را باز کردم، میدونین چی دیدم آقایون؟ دیدم صاحب شناسنامه محمد علی لک پور نام دارد. از وحشت سر جای خودم خشک شدم. من زنده بودم و با دست خودم لازم بود شناسنامهی خود را باطل کنم. لحظهای ای مکث کردم و شناسنامهی بعدی را باز کردم، میدونین چی دیدم حضار محترم؟ محمد علی لک پور. شناسنامهی سوم لک پور، شناسنامه چهارم لک پور، شناسنامهی پنجم لک پور، هر دوازده تا لکپور. همه محمد علی لک پور. سرمگیج رفت، برگشتم و با گوشهی چشم متصدی قبرستان را نگاه کردم که آرنجش را روی میز ستون کرده، سرش را روی دست گرفته، با چشمها و دهان باز به من خیره شده بود. ...
ماتیکانداستان ۰۱:۳۹ ۱۳۹۴/۰۷/۲۴ در جوابش میگویم که من تلاش میکنم قصههای واقعی بنویسم، ولی یکدفعه قصه به خاطر همان واقعی بودنش غیرقابل تحمل میشود، از این رو مجب به او میگویم که من تلاش میکنم قصهی زندگی ام را تعریف کنم، ولی نمیتوانم، جراتش را ندارم، خیلی عذابم میدهد. آن وقت، همه چیز را خوشگل میکنم و اتفاق هارا نه آنطور که افتادهاند، بلکه جوری تعریف میکنم که دلم میخواست اتفاق بیفتند. می گوید:. بله زندگی هایی هست که از غمگینترین کتابها هم غمگین ترند …. دروغ سوم / آگوتا کریستف ...
ماتیکانداستان ۰۱:۲۰ ۱۳۹۴/۰۷/۲۴ محمد قاضی، مترجم: همه میدانیم که ابتهاج (سایه) شاعر برجستهای است و بسیاری از اشعارش چه به سبک نو و چه به سبک کلاسیک الحق که زیبا و بکر است. با اینکه من هم ارادت زیادی به خاطر شعرهایش به او داشتم و همیشه در هر برخوردی به او احترام میگذاشتم، نمیدانم به چه جهت نه تنها نسبت به من بلکه نسبت به خیلی کسهای دیگر هم برخوردی خشک و زننده حاکی از بیاعتنایی و سرسنگینی داشت … این برخوردهای تلخ و زننده مرا که آدم رفیقدوستی هستم و به راستی از هیچ چیز به اندازه مصاحبت دوستان عزیز، به ویژه دوستان نکتهسنج و باتمییز، لذت نمیبرم سخت رنج میداد …این فرصت یک روز به هنگامی دست داد که همه اعضای شورای نویسندگان در محل شورا جمع میشدیم و هنوز ساعت تشکیل جلسه فرا نرسیده بود. همچنان که در راهرو میگشتم و به دوستانی برمیخوردم که تازه از راه میرسیدند و ابراز محبت میکردند، در یکی از اتاقها به آقای ابتهاج برخوردم که به درون میآمد. طبق معمول جلو رفتم و سلام کردم. او نیز طبق معمول به سلام من به خشکی جواب داد و از کنارم رد شد. هنوز دو قدمی دور نشده بود که به دنبالش رفتم، بازویش را گرفتم و نگاهش داشتم، برگشت و با تعجب به من ...
ماتیکانداستان ۰۱:۲۰ ۱۳۹۴/۰۷/۲۴ اسامی چند فیلمی که در حال آماده سازی و مراحل مختلف تولید برای حضور در سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر هستند و میتوانند شانس حضور در شاید پاییز امسال چند نام نیز از جمله بهروز شعیبی - مصطفی کیایی - رامید جوان و … به این لیست اضافه شود. به نظر میرسد سی و چهارمین جشنواره فجر جشنوارهای پر از سلایق مختلف و متفاوت باشد …. بادیگارد (ابراهیم حاتمی کیا). نسیم (پرویز شهبازی). اخرین بار کی سحر رو دیدی (فرزاد موتمن). عادت نمیکنیم (ابرهیم ابراهیمیان). لانتوری (رضا درمیشیان). وارونگی (بهنام بهزادی). فروشنده (اصغر فرهادی). ...
ماتیکانداستان ۰۱:۱۵ ۱۳۹۴/۰۷/۲۴ کیشوت. دن کیشوت امروزه یکی از ماندگارترین و اثرگذارترین شاهکارهای ادبی جهان است از دن کیشوت به نام انجیل بشریت یاد میشود و بیش از چهارصد سال است که نسلهای مختلف در سرتاسر دنیا با این کتاب ارتباط برقرار کردهاند و هنوز نیز در زمره پرطرفدارترین کتابها به شمار میرود.. رمان دن کیشوت درباره سرگذشت مردی به نام الونسو کیخانو است. کیخانو یک نجیبزاده معمولی است که پس از خواندن داستانهای بیشمار درباره شوالیههای ماجراجو، تحت تأثیر شجاعت و دلاوری این افراد قرار میگیرد و تصمیم میگیرد خود نیز یک شوالیه شود. کیخانو پس از این تصمیم نام خود را به دن کیشوت مانچا تغییر میدهد و سوار اسب بارکش خود به نام روسینا ننه میشود و از روستایی ناشناخته در قلب اسپانیا به راه میافتد تا زشتیها و بدیها را از بین ببرد و از حقوق ستمدیدگان دفاع کند. با پیش رفتن داستان آنچه آن را جذاب و خواندنیتر میکند، شوخطبعی و گفتههای بامزه شخصیت اصلی داستان یعنی دن کیشوت است. به عنوان مثال او آنچنان اسیر توهمات و رویاهای خود شده است که کاروانسراها را با قلعههای افسون شده و یا دختران دهاتی را با شاهزادگان زیبا رو اشتباه میگیرد. او تصور میکند آسیابهای بادی هیولاهای بزرگی هستند و در رویای او دوشی ...
ماتیکانداستان ۰۱:۱۴ ۱۳۹۴/۰۷/۲۴ پدرم مرد اما بیف استروگانف نخورد. فیله مینیون نخورد. نان پاپادام نخورد اگ برگر و مرغ کنتاکی نخورد. لب به پیتزا نزد و هرگز نفهمید لابستر و رست بیف چیست. پدرم مرد اما هرگز مشروب نخورد. لب به سیگار نزد. حتی اسم ماری جوانا را نشنیده بود. پدرم هفتاد سال عمر کرد اما رستوران چلسی را ندید. ندید که در رستوران گلدن فودز چه طور برگهای کاهو را با کارد سلاخی میکنند. ندید چطور گوجه فرنگی را کشتار میکنند. مرد و ندید گارسونها چه طور باقی ماندهی غذاها را در سطل زباله خالی میکنند. ...
ماتیکانداستان ۰۱:۱۳ ۱۳۹۴/۰۷/۲۴ دست در دست هم پاریس را زیر پا گذاشتیم.. از تروکادرو تا جزیرهی سیته در امتداد رود سن رفتیم عصر فوق العادهای بود. هوا گرم بود و نور ملایم. خورشید خیال غروب کردن نداشت. مثل دو توریست بودیم: بی خیال، شگفت زده. کتها روی شانه و انگشتها گره خورده در یکدیگر. شهرم را دوباره کشف میکردم. همه چیز رنگی از خیال داشت. نه این زندگی زندگی واقعی بود و نه آنجا پاریس واقعی. تازه فهمیده بودم خوشبخت که باشی، زندگی چه حال و هوایی دارد … … …. ...
ماتیکانداستان ۰۱:۰۴ ۱۳۹۴/۰۷/۲۴ فراخوانهای داستانی …۱: فراخوان نخستین دوره جایزه «پرنده آبی» منتشر شد فراخوان هشتمین جشنواره ادبی «قند پارسی». ششمین جشنواره «داستان کوتاه کوتاه پایداری». فراخوان چهارمین جشنواره داستان کوتاه جایزه ادبی (هزار و یک شب) ویژه نویسندگان سراسر جهان. فراخوان یازدهمین جشنواره سراسری داستان بانه..۶: مسابقهی داستان مینیمال ده کلمهای «آخرین انار دنیا». چهارمین دوره مسابقه داستاننویسی افسانهها. فراخوان دومین دورهی جایزهی ادبی بهرام صادقی. دومین دورهی «جایزه داستان تهران». فراخوان سیزدهمین دورهی جایزه ادبی صادق هدایت. ...
ماتیکانداستان ۰۱:۰۲ ۱۳۹۴/۰۷/۲۴ این شبها، سرگرم خواندن رمان «ساعتها» نوشتهی «مایکل کانینگهام» هستم. 👆 برنده دو جایزه معتبر ادبی پولیتزر و پن فاکنر ۱۹۹۹. ترجمهی بی نظیر مهدی غبرایی. نشر: نیماژ.۲۳۸ صفحه. چاپ اول ۱۳۹۴. قیمت: ۱۴۰۰۰ تومان. متن کتاب:. با عجله بیرون میرود، کت کلفتی پوشیده که با وضع هوا جور نیست. ۱۹۴۱ است. جنگ دیگری شروع شده. ...
ماتیکانداستان ۰۱:۰۲ ۱۳۹۴/۰۷/۲۴ 💠اکثر رنجهای ما ناشی از این است که با خواستهها و تمایلات برانگیخته میشویم و بعد، وقتی خواسته برآورده میشود از لحظه ارضای آن لذت لحظهای که خیلی زود تبدیل به دلزدگی و کسالت میشود و سپس این دلزدگی با بروز و سر برآوردن خواستهای دیگر متوقف میشود. این چرخه خواستن مداوم، ارضای لحظهای، دلزدگی و خواسته بعدی بیماری بشر در این جهان است …. کتاب «درمان شوپنهاور». مترجم: حمید طوفانی ...
ماتیکانداستان ۰۱:۰۲ ۱۳۹۴/۰۷/۲۴ نویسنده هفته: ایتالو کالوینو یتالو کالوینو ۱۵ اکتبر ۱۹۲۳ در سانتیاگو دلاس وگاس در کوبا به دنیا آمد. وی نویسنده، خبرنگار، منتقد و نظریهپرداز ایتالیایی است که فضای انتقادی آثارش باعث شده او را یکی از مهمترین داستان نویسهای ایتالیا در قرن بیستم بدانند. کالوینو ۱۹ سپتامبر ۱۹۸۵ بر اثر خونریزی مغزی در سیهنا ایتالیا درگذشت …وی تا پنج سالگی در کوبا ماند، سپس به همراه پدر و مادرش که هر دو گیاهشناس بودند به ایتالیا رفت و بیشتر زندگی خود را همانجا سپری کرد. کالوینو تا هجده سالگی در سانرمو ماند، سپس، در سال ۱۹۴۱ به تورین رفت. در سال ۱۹۴۳ به نهضت مقاومت ایتالیا و بریگاد گاریبالدی، و پس از آن به حزب کمونیست ایتالیا پیوست،. کالوینو در سال ۱۹۵۰ به اتحاد جماهیر شوروی سفر کرد. در دههٔ پنجاه کالوینو به نوعی تخیل ادبیتر نزدیک به حکایتهای پندآمیز گرایش پیدا کرد که در آن هجو اجتماعی و سیاسی با تفننی طنزآمیز همراه است. چند کتاب از جمله شوالیهٔ ناموجود و مورچهٔ آرژانتینی را منتشر کرد و با نشریات کمونیستی و مارکسیستی همکاری کرد، تا این که در سال ۱۹۵۷ به شکل غیرمنتظرهای از حزب کمونیست کنارهگیری کرد و نامهٔ استعفایش در نشریهٔ «لو ...
ماتیکانداستان ۰۰:۵۲ ۱۳۹۴/۰۷/۲۴ برنده بوکر: اولین رمانم حدود ۸۰ بار رد شد «مارلون جیمز» نویسنده برنده جایزه «من بوکر» ۲۰۱۵ گفت: اولین رمانم حدود ۸۰ بار از سوی ناشران رد شد …به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، این نویسنده ۴۴ ساله جامائیکایی که امسال با رمان «تاریخچه کوتاه هفت قتل» موفق به کسب جایزه ۵۰ هزار پوندی «من بوکر» شد در گفتوگویی اظها کرد: رمان «شیطان جان کرو» که اولین رمانم بود نزدیک به ۸۰ بار از سوی ناشران گوناگون رد شد و تقریبا نویسندگی را کنار گذاشته بودم …با وجود این که آخرین رمان نوشته «مارلون جیمز» موفق به کسب جایزه «من بوکر» شده است اما او معتقد است صنعت نشر از زمانی که او اولین رمانش را نوشت و دهها بار رد شد، تغییری نداشته است …او در ادامه مصاحبهاش با بیبیسی بیان کرد: به جایی رسیده بودم که فکر میکردم مردم دوست ندارند داستانهایم را بخوانند، آن موقع کاملا از نوشتن دست کشیدم و تمام دستنوشتههایم را از بین بردم …امسال «مایکل وود» در رأس هیأت داوران بوکر به همراه «الا واکاتاما آلفری»، «جان برنساید»، «سم لیث» و «فرانسس اوسبورن» به اتفاق آرا، رمان «تاریخچه کوتاه هفت قتل» را به عنوان برنده انتخاب کردند تا نام «مارلون جیمز» به عنوان اولی ...
ماتیکانداستان ۰۰:۵۲ ۱۳۹۴/۰۷/۲۴ خانم، لفت نده. به نظرم رودرواسی نکن و لفت بده. خب لفت میدادی، خلاص فلانی شاکی شد، خیلی سریع لفت داد! مگر میتوان هم لفت داد، هم خیلی سریع این کار را کرد؟ این روزها، بله. چون «لفت دادن» این روزها فعل جدیدی ست که از دل معاشرتهای مجازی در انواع گروههای واتسآپی و تلگرامی و… قد کشیده و بر زبان مردم جاری شده است …این «لفت دادن» که دقیقا همان Left انگلیسی ست، به معنای ترک کردن یک گروه مجازی ست. خیلی ساده، مردم لفت را از انگلیسی گرفتهاند و فعل ترکیبی «لفت دادن» را با آن ساختهاند. همانند واژههای دیگری که ابزارها و فناوریهای دیگر با خود وارد زبان میکنند. مثل بلاک کردن، اد کردن، لایک کردن و… خدا این مصدر «کردن» را از ما نگیرد!. البته جای خشنودی باقی ست که «لفت دادن» هنوز در معنای قبلی خود هم زنده است. خود «لفت» در فارسی به معنای شلغم ضبط شده و احتمالا ریشهی عربی دارد. ...
ماتیکانداستان ۰۰:۵۲ ۱۳۹۴/۰۷/۲۴ در روزگار قدیم که زبان فارسی فقط قلمرو شاعران و ادیبان بود و مثل امروز نبود که همه و همه از صبح تا پاسی از شب به نوشتن انواع پیام مثلا حافظ مینوشت:. ساقیا آمدن عید مبارک بادت. وان مواعید که کردی مرواد از یادت. یعنی یک «الف» دعایی وسط فعل میکاشتند تا معنای امید و دعا بگیرد و بشود فعل دعایی. حافظ برای اینکه بگوید «امیدوارم وعدههایت را فراموش نکنی»، به جای «مرود» مینویسد «مرواد». یا مثلا فعل «مکناد» مولانا در دیوان شمس:. تبریز از او چو آسمان شد. دل گم مکناد نردبان را. برای خود ما هم حتما پیش آمده که گاهی هنگام تشکر، به شوخی گفتهایم «دست شما درد نکناد.» میبینید که چیز غریبی نیست. ...