📚 داستان‌نویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکان‌داستان را به شیفتگان فرهنگِ ایران‌زمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکان‌داستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani


📢جهانی‌ترین نویسنده ایرانی

بردستانی: اگر هوشنگ مرادی‌کرمانی را جهانی‌ترین نویسنده ایرانی بدانیم، گزاف نگفته‌ایم. ترجمه آثار مردای‌کرمانی به بیش از ۱۵ زبان زنده دنیا و کسب افتخاراتی همچون جایزه جهانی هانس کریستین اندرسن، جایزه جهانی برلین و … و نیز حضور در جشنواره‌های بین‌المللی ادبیات کودک و نوجوان از وی و داستان‌نویسی مردای‌کرمانی جایگاه یکه‌ای ساخته است. (منبع: بامداد جنوب). ...
  • گزارش تخلف

⚡️جایزه داستان خوانی گوسان⚡️. ها قصه گویان باستانی ایران هستند

هنرمندانی که با ساز و صدای خوش قصه‌های زیبا و ماندگار را به شکلی نمایش گونه برای مردم اجرا می‌کردند. برخی از آنان نیز ماجراجویانی بودند که در جنگ‌ها و بزم‌ها حضور داشتن و آن چه را که دیده بودند به شکل قصه و آواز بازخوانی می‌کردند. بسیاری از داستان‌های ملی و مردمی ایران را میراث همین قصه گویان دوره گرد می‌دانند. سنت گوسان‌ها بعد‌ها در هنر خنیاگران، نقال‌ها، پرده خوانان، نوروزخوانان، عاشیق‌ها و … ادامه یافت. ⭐️⭐️⭐️. ⚡️مسابقه داستانی خوانی گوسان ادای دینی ست به قصه گویان باستانی این سرزمین که هنرشان همچنان در فرهنگ مردم ایران ریشه دارد. فضایی برای آن که در کنار هم قصه بخوانیم و آن چه را که پسندیده‌ایم با زبان خود برای دیگران روایت کنیم. ⭐️⭐️⭐️. ⚡️شرایط مسابقه:. ...
  • گزارش تخلف

📕 «چای خانه‌ی خانوادگی» رمان جدیدی از نویسنده ترک

«آناکارنینا» شاهکار تولستوی با این جمله آغاز می‌شود: «همه خانواده‌های خوشبخت شبیه هم هستند، اما خانواده‌های بخت‌برگشته هر کدام بدبختی خودشان را دارند.» رمان «چای‌خانه خانوادگی» اثر یکتا کوپان، نویسنده محبوب ترک هم داستان مشکلات خاص یک خانواده است که از زبان «مزین»، دختر بزرگ خانواده روایت می‌شود. مشکلاتی که معمولا به بیرون درز نمی‌کند و در حریم خانواده پنهان می‌ماند … (منبع: کانال روزنامه ایران). ...
  • گزارش تخلف

📢خاطره دیدار با مترجم اولیس. فهیمیان: خانه کتاب تولد هفتاد سالگی عبدالله کوثری را جشن گرفته بود

توی مراسم آقای منوچهر بدیعی را دیدم اما نخواستم مزاحمشان شوم. بعد که زدم بیرون از یک دکه شماره ٢٧ کرگدن را خریدم. وقتی که برگشتم دیدم آقای بدیعی و کریمی از کنارم گذشتند. خیلی دوست داشتم بروم و سلامی کنم اما گفتم بهتر است خسته شان نکنم. اما دیگر از جایی نتوانستم. سلامشان کردم. گفتند فقط همین! بعد گفتند یک خرده با ما بیا. جالب بود؛ معلوم شد دارند می‌روند کتابفروشی نیلوفر و من هم دقیقا داشتم می‌رفتم آنجا. ...
  • گزارش تخلف