📚 داستاننویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکانداستان را به شیفتگان فرهنگِ ایرانزمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکانداستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani
که در سن ۱۶ سالگی بهعنوان کارآموز تنها به شهر آمده بودم، ناگزیر بودم قیمت همه چیزها را بدانم؛ زیرا به هیچ روی توانایی پرداخت آنها
@rahtaab
هنگامی که در سن 16 سالگی بهعنوان کارآموز تنها به شهر آمده بودم، ناگزیر بودم قیمت همه چیزها را بدانم؛ زیرا به هیچ روی توانایی پرداخت آنها را نداشتم: گرسنگی قیمتها را به من آموخت، فکر نان تازه مرا کاملآ دیوانه میکرد، و من شبها ساعتهای دراز در شهر پرسه میزدم و جز به نان به هیچ چیز دیگری نمیاندیشیدم. چشمهایم میسوختند، زانوانم ناتوان بودند و من احساس میکردم که گرگی درنده در وجود منست. نان، من مثل آدم مرفینی دیوانهوار هوس نان را داشتم.
نان آن سال ها _ هانریش بل _ ترجمه ی محمد ظروفی _ انتشارات جامی
@rahtaab