…به بهانه حافظ. ایوب بهرام

...به بهانه حافظ
ایوب بهرام

وقتی به گذشته برمی گردم وخاطرات گذشته رو مرور می کنم می بینم یک چیز هایی آن وقت ها بود که الان نیست؛ مثل قصه ها ومتل های بزرگترها که بچه ها گوش به زنگ بودند کی وقتش می رسد که بنشینند و با جان ودل گوش کنند. حالا این قصه ها یا از دل شاهنامه بیرون می آمد یاهمان قصه های ادبیات شفاهی ماست که کم هم نیست گفته می شد.
بچه ها دورتادور مادربزرگ می نشستند وعزیزترین بچه ها کسی بود که به مادربزرگ قصه گو نزدیک تر بود. مادربزرگ هم همان نقال بی نام ونشانی بود که بار ادبیات داستانی من وما را به دوش می کشید.
یادم می آید پدر بزرگ وقتی سهراب کشته می شد گریه می کرد، انگار یه جورهایی همدرد رستم می شد و خودش را وارث درد سهراب می دانست و بچه ها گوش می دادند که آخر، کار «آدم بده» به کجا ختم می شد. قهرمان داستان پدر بزرگ ومادربزرگ عین خود آن ها صاف وصمیمی بود و به دل می نشست.
خوب که دقت می کنم می بینم آنها بین خود تقسیم کار کرده بودند. قصه های حماسی مال پدربزرگ و قصه های خانوادگی و بزمی مال مادر بزرگ؛ یه قرار داد نانوشته.
حالا به خودمان برمی گردم خیلی زمان ازآن روزها گذشته. به اطراف نگاه می کنم، دنبال بچه ها می گردم می بینم یکی دارد با کامپیوترببخشید رایانه بازی می کند دیگری با گوشی.
قهرمان های بچه های ما چه کسانی هستند. مرد عنکبوتی، بتمن یا بن تن. این وسط سهم اسفندیار و سهراب چه می شود؟ دختر من، گردآفرید را می شناسد؟
چرا "سیندرلا"،جای "ماه پیشونی" را گرفت؟ خوب که نگاه می کنم کم کاری ازمن بود. من با این همه هجوم اطلاعاتی هنوز گریه رستم یادم هست، هنوز وصیت های اسفندیار به "رستم" توی ذهنم انعکاس دارد و "هرکول" نتوانسه جایش را بگیرد چرا؟ چون یک پدربزرگ ویک مادر بزرگ داشتم که ناف من را به آنها گره زده بودند.اما من چه کردم؟ حتی بچه های من یک غزل از حافظ را حفظ نیستند ببخشید بلد نیستن!نسل بعد ازمن چه می شود؟!
حرف حافظ شد! شرمنده حافظ می شوم چون خیلی وقت است از او بی خبرم!
این روزها فال حافظ را پایین وبلاگها می شود پیدا کرد که آرزوی یک کلیک دارد و کتابش تو گنجه دارد خاک می خورد! آن روزها فال قهوه با کلاس تراست!؟
به دیوار نگاه می کنم عکس پدر بزرگ را می بینم ناخوداگاه خجالت می کشم...
کشتی نشستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که بازبینیم دیدار آشنا را
خبرگزاری بانی فیلم
https://telegram.me/Anjomandaastaanchakaavak