تخت من، قبر منه؟!.. از جهنمت نمیترسم، بهشتتم نمیخام

تخت من، قبر منه؟!

بقیه دخترا توی اتاق تلویزیون نشستن و دارن ازاین فیلمای مزخرفِ عشقولانه نگا میکنن،ولی من برگشتم توی خوابگا تا باهات دعوا کنم.
از جهنمت نمیترسم،بهشتِتم نمیخام.
حتمابنده ی خوب زیاد داری که باهات خوب حرف میزنن، ولی اگه واقعا دوستیم حرفای بدمم بشنو. دق کردم ازبس نگفتم!
خسته شدم دیگه!. توی این دنیا که نه سرش معلومه نه تهش ،سهمم باید این باشه؟
تازه مگه چی میخوام؟حالاهی بهم بگن کم توان ذهنی،خودت میدونی که دارم دیپلم خیاطیمو میگیرم. همیشه دلم میخواسته روی پای خودم واستم. توقع زیادیه؟پدر و مادرِ درستو حسابی که به ما ندادی،لااقل دلم میخاد شونه های یه مرد رو تجربه کنم. دلم میخاد برای خودم زندگی داشته باشم. به یکی بگم که دوستش دارم. گاهی دلم میخاد با یه مرد قدم بزنم،برم خرید. مشاورای اینجارودوس دارم ولی خب،یه حرفایی هست که فقط به یه مرد میشه زد. تاکی دلمو خوش کنم به این جشنا و مهمونیا وچیزایی که برای رضای تواینجا میگیرن!
اصلا به آدمات کار ندارم،دارم باخودت حرف میزنم،خودِخودت. اگه آدم بودی میشد موهاتو کشید و سرت جیغ کشید، بعد محکم بغلت کرد وحسابی گریه کرد.
دلم نمیخاد روی همین تخت اینقدر پیر بشم که همینجا بمیرم، میفهمی؟؟
دیگه بغضم نمیزاره باهات حرف بزنم. بازم در سکوت به حرفام گوش دادی. ممنون. ولی من کوتاه نمیام، من قدمِ خودمو برداشتم، ببینم توچیکارمیکنی!
یه حرفایی هست که فقط به خودت می شه زد.حالا اگه میشه لطفا اون چراغ روخاموش کن، بعد هم منو ببوسو بهم شب بخیر بگو، خدا.

عکس و روایت: علی ناصری
@hamdamcharity