داستان مثل ماهی خال خالی داستانی رئال، بدون طرح، بدون ماجرایی که مخاطب را در کنش‌ها ی و تعلیق ماجرا در گیر کند

داستان مثل ماهی خال خالی داستانی رئال ،بدون طرح ،بدون ماجرایی که مخاطب را در کنش ها ی و تعلیق ماجرا در گیر کند. وقتی داستانی فقط به فرم می اندیشد و بدون استفاده صحیح از نکنیک های لازم پیش میرود ارتباط حسی لازم را با مخاطب برقرار نمیکند.مثلا وقتی رنج هایی چون از دست دادن چشم و پا و بیکاری و بی پولی و... بطور کلی فقر بن مایه داستان قرار میگیرد لمس این درد ها توسط مخاطب است که به موفقیت طرح میرسد. پاس کاری ذهنی که با کلمات شده بود به زیبایی دیده میشد ولی افسوس که با تغییر راوی این سیالیت ذهنی گم میشد .ای کاش راوی یکنفر بود و داستان با همان سیال ذهن حرکت میکرد که ارتباط منسجم تری با ماهی و ماهیگیری و بیکاری و نقاشی و....برقرار میشد قلم توانای نویسنده در نوع روایت از زبانهای مختلف که قاعدتا باید متفاوت باشد گم شده بود. با احترام نجمه مولوی