📢نویسنده‌ای که پدرش را تهدید کرد!. مؤذنی: من موقع نوشتن حتی حوصله خودم را هم ندارم چه برسد به شما

📢نویسنده‌ای که پدرش را تهدید کرد!
@matikandastan

علی مؤذنی: من موقع نوشتن حتی حوصله خودم را هم ندارم چه برسد به شما. همه را هم از خودم می‌رنجانم. البته نمی‌خواهم برنجانم، ولی می‌رنجانم. دست خودم نيست. پدرم سال‌ها پيش قهر كرده بود و نمی‌آمد حتی نوه‌های دوست‌داشتنی‌اش را ببيند. حرفش هم اين بود كه چرا اين پسره بی‌چشم و رو از اتاق نيامد بيرون، يك سلام به من بكند، بعد برود خاك نوشتن را بريزد توی فرق سرش. من هم تا تهديدش نكردم كه اگر آشتی نكنی، ازت يك چهره عنق تو ادبيات می‌سازم، آشتی نكرد كه نكرد. داشتم برای دوستی مثال می‌زدم كه اين‌جور مواقع برای حرف زدن انگار بايد سطلی را بيندازند در عمق بيست متری من و حرف را به زور از اين چاه بالا بكشند. می‌بينيد، بدبختی من كه يكی دو تا نيست! هرچه می‌گويم هوای نويسنده بدبخت را موقع نوشتن داشته باشيد و هی نزنيد توی سرش كه «بی‌ادب متكبر خودشيفته! خيالات برت داشته! فكر كرده‌ای كی هستی! درخت هرچه پربارتر، سرش خم‌تر» و از اينجور حرف‌های بی‌معنی كه عمق تنهايی نويسنده را بيشتر می‌کند، به خرج کسی نمی‌رود. (منبع: مجله داستان همشهری، مهر ٨٩)
@matikandastan