سرده. زن می‌گوید دربست

سرده
پدرام سلیمانی در ضميمه طنز بي قانون/ @bighanooon
من کنار خیابان ایستاده‌ام و سعی می‌کنم با استفاده بهینه از سرما بخارهایی که از دهانم خارج مي‌شود را به شکل حلقه در بیاورم که تاکسی می‌ایستد. زن می‌گوید دربست. و بعد سوار ماشین می‌شود. صندلی عقب را انتخاب می‌کند. مردها وقتی می‌گویند دربست، روی صندلی جلو می‌نشینند و وقتی نمی‌گویند، بیشترشان صندلی عقب را انتخاب می‌کنند تا با بغل دستی‌شان تعامل داشته باشند. اما زن‌ها تعامل را دوست ندارند و ترجیح می‌دهند در این مواقع روی صندلی جلو نشسته باشند. حتی من هم طرفدار این‌گونه تعامل‌ها نیستم. قبل از اینکه تاکسی حرکت کند مردی خودش را به آن می‌رساند. در عقب را باز می‌کند و می‌گوید: «پیاده شو. کجا می‌خوای بری؟ برگرد سر خونه و زندگیت» زن می‌گوید: «در رو ببند. سرده» راننده می‌گوید: «سرده» مرد می‌گوید: «آقا شما تو مسائل خصوصی ما دخالت نکن» راننده می‌گوید: «سرما و گرما یه مسئله جهانیه. هر کسی اجازه دخالت داره» زن می‌گوید: «حق با آقای راننده ست». من می‌گویم: «راننده درست میگه». مرد رویش را به سمت من می‌کند و با عصبانیت دستمالی که در دست دارد را به زمین می‌اندازد. رفتگر صحنه را می‌بیند و می‌گوید: «آقا شعور داشته باش. سرده. کار مارو زیاد نکن». راننده در حالی که جوش روی نوک دماغش را خالی می‌کند می گوید: «سرده» و من می‌روم دستمال را از روی زمین برمی‌دارم و به سمت مرد می‌گیرم. مرد با عصبانیت نگاهم می‌کند و مشتی به شکمم می‌زند. روی زمین می افتم. رفتگر می‌گوید: «مردک گفتم کار ما رو زیاد نکن. کری؟» زن می‌گوید: «این زندگی مزخرفی که تو واسم ساختی رو نمی‌خوام. آقا بریم به همون آدرس که گفتم». بلند می‌شوم در تاکسی را می‌بندم و مرد را محکم با دستانم می‌گيرم تا تاکسی برود. تاکسی نمی‌رود. چون راننده دارد با نوک دماغش ور می‌رود. مرد مشت دیگری به شکمم می‌زند و من دوباره روی زمین می‌افتم. رفتگر با جارویش به کمر و گردن مرد ضربه می‌زند و مرد می‌افتد. تاکسی حرکت می‌کند. سپرش به پای رفتگر می‌خورد و رفتگر می‌افتد. زن می‌گوید: «آقا بخاری رو روشن کن خیلی سرده». راننده با انگشت خونی بخاری را روشن می‌کند و می‌گوید: «خیلی سرده».‌ @bighanooon