باید به بودن‌مان شک کنیم!

باید به بودن‌مان شک کنیم!
@matikandastan
حسین سناپور: آن‌ها که یادداشت‌های مرا در انتخابات ۹۲ و چند انتخابات پیش از آن خوانده بودند، لابد یادشان هست که پیش‌نهاد مشارکت کرده بودم. طبعاً در سال ۹۲ وضعیت سیاسی و شرکت یا عدم شرکت در انتخابات مسئله‌ی پیچیده‌تری بود و تصمیم‌گیری هم دشوار بود برای آن‌ها که اعتراض‌ها و نظراتی درباره‌ی دوره‌های قبل داشتند.

این دوره به نظرم واجد پیچیدگی‌های دیگری است (مثل نحوه‌ی برخورد با رد صلاحیت‌های گسترده)، اما به هر حال صحنه‌ی سیاسی روشن‌تر و تصمیم‌گیری برای شرکت‌کردن یا نکردن در آن، آسان‌تر است. من که در آن دوره هم شرکت کرده‌ام، و دیگران را هم به مشارکت دعوت کرده بوده‌ام، طبیعی است که بگویم برای تکمیل آن پروژه (که روی کار آمدن آدم‌های معتدل‌تر و حذف جریان و آدم‌های تندرو از صحنه‌ی سیاست‌ است) در انتخابات اخیر هم شرکت می‌کنم و باز هم دوستان هم‌سلیقه و هم‌نظر را به شرکت دعوت می‌کنم.
@matikandastan
اما این جا و در این یادداشت نمی‌خواهم از این موضوع حرف بزنم، که به نظرم به قدر کافی روشن است و تحلیل و نظرات زیادی در تایید یا رد آن نوشته شده، که من هم چیزی به آن‌ها بعید است بتوانم اضافه کنم...

... این‌جا می‌خواهم بیش‌تر روی صحبتم به دوستان نویسنده و اهل فرهنگ باشد، که عمدتاً کاری به کار سیاست ندارند و مطالب و خبرها و تحولات سیاسی را پی‌گیری نمی‌کنند. شاید هم به حق نمی‌کنند، که تا بتوانند به کارشان برسند و سیاست را به اهلش واگذار کنند.

اما کاش همه‌مان می‌توانستیم همین کار را بکنیم. چون متاسفانه در این چند دهه دیده‌ایم که سیاست به شدت به فرهنگ کار دارد و با رفتن و آمدن دولت‌ها و چهره‌ها فضای فرهنگی و سیاست‌های فرهنگی چه‌قدر تغییر می‌کند و مثلاً دامنه‌ی سانسور در ارشاد از کجا تا به کجا در دولت احمدی‌نژاد گسترده می‌شود و در این دولت تا حد قابل‌توجهی کوچک‌تر. آن قدر که در آن دولت بسیاری از کتاب‌های داستان قابل انتشار نباشند و در این دولت به اکثریت‌شان (مثلاً شاید هفتاد درصدشان، و نه همه) مجوز داده شود. آیا در چنین شرایطی می‌شود به انتخابات بی‌توجه بود؟ به نظر من، نه.
@matikandastan
حتماً دوستانی از اهل فرهنگ و به‌خصوص ادبیات هستند که با حرف‌های من مخالف‌اند. این در شرایط پیچیده‌ی کشور ما کاملاً طبیعی است. چیزی که طبیعی نیست، سکوت و انفعال دوستان‌مان است.

شخصا برای من کسی که رای نمی‌دهد، اما نقش فعال‌تری بازی می‌کند در تحلیل این شرایط و توجیه منطقی رای‌ندادنش، مقبول‌تر و حتا محترم‌تر است تا حتا کسی که رای می‌دهد اما فقط رای می‌دهد و جز آن هیچ تاثیری در ساختن این فضای سیاسی (و به تبع آن، فرهنگی) نمی گذارد.

برای من حتا عجیب است که کسی نویسنده باشد و نسبت به اتفاقات پیرامونی‌اش بی‌تفاوت و منفعل باشد. هیچ توجهی به اطرافش و اتفاقات مهمی که در کشورش می‌افتد نداشته باشد به بهانه‌ی این که سیاست کار ما نیست، و باز خود را نویسنده بداند.

من نمی‌توانم بفهمم که چرا سیاست می‌تواند برای همه‌ی آحاد این مردم از هر قشر و صنفی مهم باشد و به پی‌گیری اوضاع و اظهارنظر درباره‌ی آن وادارشان کند، اما برای نویسنده چیزی بی پدرومادر و کثیف و یا غیرقابل‌اعتنا باشد. چون اصلاً هرچه که باشد و برای هیچ کس هم که مهم نباشد، برای نویسنده باید مهم باشد، همان طور که هر اتفاق و پدیده‌ی دیگری باید براش مهم باشد. مگر نویسندگی چیزی به جز آوردن تمام زندگی به عرصه متن و مکتوب‌کردن آن است؟

راستش به نظرم در زمانه‌یی هستیم که نویسنده‌هایی که در چند دهه قبل به نسبت صنف‌‌های دیگر، بیش‌تر خودشان را درگیر مسائل مختلف کشور (و سیاست هم) می‌کردند و اگر لازم می‌شد حتا هزینه‌هاش را هم می‌پرداختند، حالا به نحو باورنکردنی‌یی خودشان را از هر چیزی کنار می‌کشند، مبادا برای معاش‌شان، اعتبار و آبروشان، فروش کتاب‌شان، مجوز گرفتن کتاب‌شان، روابط‌شان و هر چیز دیگرشان ضرر و هزینه‌یی داشته باشد. آن قدر که احساس می‌کنی به عنوان یک صنف و به عنوان آدم‌هایی که باید بیش‌ترین حساسیت را به پیرامون‌شان داشته باشند، اصلاً وجود ندارند. وجود ندارند، جز جایی که به خودشان و کتاب‌شان و منافع‌شان مربوط باشد.

نمی‌دانم. شاید هم واقعاً و به عنوان یک صنف، و گاهی به عنوان یک شخص و نویسنده هم، ما واقعاً وجود نداریم. وقتی در برابر تمام اتفاق‌های فرهنگی و سیاسی‌یی که می‌افتد، نه نظر موافق داریم و نه نظر مخالف، و اصلاً حرفی برای گفتن نداریم، واقعاً باید به بودن‌مان شک کرد. و حتا باید شک کرد که در کتاب‌هامان هم حرفی برای گفتن داشته باشیم.

https://telegram.me/matikandastan
انجمن ماتیکان داستان