📚 داستاننویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکانداستان را به شیفتگان فرهنگِ ایرانزمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکانداستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani
در بخشی از این ترجمه جدید میخوانیم:. روباه گفت: «سلام!»
در بخشی از این ترجمه جدید می خوانیم:
روباه گفت: «سلام!»
با وجود این که شازده کوچولو به دور و برش نگاه کرد اما چیزی ندید، مودبانه جواب داد: « سلام!»
صدا گفت: «من اینجام، زیر درخت سیب.»
شازده کوچولو پرسید:«تو کی هستی؟ تو خیلی قشنگی...»
روباه گفت: «من روباهم.»
شازده کوچولو پیشنهاد داد: «بیا با من بازی کن، من خیلی ناراحتم.»
روباه گفت: «من نمیتونم با تو بازی کنم، چون منو اهلی نکردن.»
شازده کوچولو گفت: «اوه! لطفا منو ببخش.»
ولی بعد از کمی فکر گفت: ««اهلی» یعنی چی؟»
روباه گفت: «تو اهل اینجا نیستی، دنبال چی هستی؟»
شازده کوچولو گفت: «دنبال آدما میگردم، «اهلی کردن» یعنی چی؟»
روباه گفت: «آدما تفنگ دارن و شکار میکنن. این کارشون خیلی آزاردهنده است. اونا مرغها رو پرورش میدن. اینا تنها کاراییاند که آدما دوست دارند بکنن. تو هم دنبال مرغها هستی؟»
شازده کوچولو گفت: «نه، من دنبال دوست میگردم. «اهلی کردن» یعنی چی؟»
روباه گفت:«اهلی کردن کاریه که خیلی وقته به دست فراموشی سپرده شده، یعنی ایجاد دلبستگی کردن.»
««ایجاد دلبستگی کردن» یعنی چی؟»
روباه گفت: «البته، تو برای من هنوز مثل صدها هزار پسر کوچولوی دیگهای و من احتیاجی به تو ندارم. و تو هم احتیاجی به من نداری. من واسه تو روباهی درست مثل صدها هزار روباه دیگهام اما اگر تو منو اهلی کنی، بعد از اون ما به همدیگه احتیاج داریم. تو برای من، تو دنیا تکی، من هم برای تو، توی دنیا تکم...»
شازده کوچولو گفت: «حالا دارم میفهمم، یه گلی هست... فکر میکنم منو اهلی کرده.»
@aamoutpub