برای بار آخر دست تکان دادی و تهران مقابل چشم هایم فرو ریخت. یادت می‌آید؟

برای بار آخر دست تکان دادی و تهران مقابل چشم هایم فرو ریخت.یادت می آید؟
تو با تاکسی خودت را از زیر آوار فراری دادی
رفته ای و این چیز عجیبی نیست.هررابطه ای تاریخ انقضا دارد .هررابطه ای فاسد می شود .چیز عجیبی نیست
جز چند سوال بی جواب که به هزار شکل مسئله شده است.هررابطه ای یک روز در چمدان جا میشود.هردهانی یک روز بسته می شود که هردو این ها نیاز به یک رمز مشترک دارند.تاریخ تولد مرا از قفل برداشته ای و لباس هایت را در دریا غرق کرده ای
خنده روی لب هایم خشک شده است

به من بگو
مردن بر اثر خفگی ، سکوت مرگ شدن به نجات دست هایم اززیر آوار نمی ارزید؟
چرا نمی فهمی
چهار سال مرگ خودم را دیدم
در دو حادثه ای که ما بودیم

از مجموعه ی #سکسکته #یادداشت ها

@monirehoseini