📢گلستان؛ غایبی که از خیلی‌ها حاضرتر است

📢گلستان؛ غایبی که از خیلی ها حاضرتر است
@matikandastan

مهدی یزدانی خُرم: این عکس ابراهیم گلستان سال هاست با من است...تازه گی ها، به دفترم برده ام اش تا گاهی که از خسته گی کم رمق شده ام بچرخم و نگاه اش کنم و صدای اش بپیچد توی گوشم «آقای من همه چیز شعوره...شعور» در این عکس که خودش گفت در دماوند برداشته شده احتمالن و یکی دو سال مانده به پنجاه ساله گی اش، شادکامی ای وجود دارد که در کمتر آرتیست ایرانی ای دیده ام...سال هاست هم کلامی با گلستان نعمتی بوده برای من...نعمت محض...به من دخلی ندارد او چه جور پدر، همسر، پدربزرگ یا برادری بوده...این ها اموری اند که در ادبیات و ادبیت پشیزی ارزش ندارند و خوب یا بدشان سر جمع نیم خط داستانی چون «طوطی همسایه ی من» یا «از راه و رفته و رفتار» نمی شود. نویسنده ای که نزدیک چهل و پنج سال عملن غایب است و ولی حی و حاضرتر از بسیاری...همین مرد است که آخرین اخبار روز را رصد و گاه آن ها را اول صبح ایمیل می کند...این که مثلن حزب محافظه کار چه کرده در انگلیس یا فضاحت اسراییل در غزه چه بوده؟ آن هم در حالی که برخی حضرات نویسنده ی ما هنوز خبر ندارند سیستم انتخابات در آمریکا چیست...نود و شش سال زنده گی...در عدد هم سنگین است و منحصر به فرد. تمام رفقای اش مرده و در خاطرات گم شده اند.اما حضور ابراهیم گلستان با این همه رد زمان ناب است...چه خاطرات اش و مهم تر بودن اش نمایشی هستند از تاریخ ایران.گنجینه ای از زمان و تصویر...اویی که روز مرگ فرخ غفاری گفت «طفلک یک ریه اش را در جنگ های پارتیزانی علیه آلمان نازی در کوه های بالکان از دست داد!»...چه نسلی...چه زیست هایی.هم او که از فریدون هویدا و دانش اش گفت و هم او که به من نیما یوشیج را شناساند...بارها و بارها بازخوانی داستان های اش نکته سازند در ذهن و ده ها بار تماشای «خشت و آینه» به وجدم می آورد...ابراهیم گلستان چنان زنده است که هنوز زور نوستالژی بی رحم به او نرسیده... این مرد تک روی بسیار خوان از لایه های عجیب زمان رد شده...لایه هایی که گاه فقط یکی شان می تواند کار یک داستان نویس را در عین زنده بودن بسازد و گم اش کند.چیزی نزدیک هفتاد سال از چاپ «آذر ماه آخر پاییز» می گذرد... هفتاد سال. و تمام کلمات اش زنده اند، حاضر و ناظر. شاید برای همین است که تصویر گلستان فارغ از علاقه ی شخصی اشارتی ست به این زنده گی لاینقطع و پر رفتار... او نه عکسی بر دیوار، نه سنگی بر گور که جانی بر زمان است.بارها و بارها می خوانم اش.و به یاد می آورم روزگاری را که او، فرخ غفاری، فریدون رهنما، پزشک نیا، چوبک، فریدون هویدا، بیژن الهی، هژیر داریوش و فروغ فرخزاد رقم زدند...روزنی برای فردیتی نو.
@matikandastan